نیروی انسانی به ویژه جوانان نقش مهمی در توسعه وانکشاف جوامع ایفاء میکنند. هرچند افغانستان در ادبیات توسعه، جزو کشورهای توسعه نیافته به شمار میآید، اما ازآنجایی که، افغانستانِ پساطالبانی از سال ۱۳۸۰هجری-شمسی به این سو، وارد چرخهی توسعه و نوسازی شده، نقشِ مثبت جوانان را در انکشاف و توسعه کشور، تعاملات قدرت و سیاست، تغیرساختاریِ نظام و پروسههای کلان ملی چون روند صلح نمیتوان نادیده گرفت.
افغانستان به عنوان یکی از کشورهای با جمعیت جوان به لحاظ سنی، کشوری است جوان. برپایهی سرشماری و پژوهش نهاد امریکایی برای صلح ۶۳.۷ درصد نفوس افغانستان را جوانان تشکیل میدهد. بنابرین، هر بحثی حول محور جوانان در افغانستان، بحثی است در مورد ۶۰ درصد نفوس کشور. این درحالی است که، جوانان هماره دربحثهای پیرامون منازعه وصلح؛ «دیگری» شمرده شده، نقششان غیربارز پنداشته میشود. جوانانِ در افغانستان همچنان، از تلاشهایی که در سطح ملی و بین المللی به خاطر تامین صلح و حل منازعات صورت میگیرد، به حاشیه رانده شدهاند. پرسش قابل تامل این است که چرا بیشتر از شصت درصد نفوس افغانستان در متنِ مذکرات صلح حضور ندارند؟ با چه راهکارهای میتوان حضور فراگیر جوانان را در روندهای رسمی صلح تضمین نمود؟
عوامل کمرنگی نقش جوانان در روند صلح
یکی از عمدهترین عامل به حاشیه کشانده شدن نقش جوانان در روند صلح حاکم بودن فرهنگ سیاسیِ سنتی و واپسگرا است. یکی از شاخصهای توسعه یافتگی جوامع با این سطح ازجمعیت جوان، میزان مشارکت واقعی سیاسی و اجتماعی جوانان است. مشارکت سیاسی از اصول عمده در نظامهای دموکراتیک شناخته شده و اساس دموکراسی را تشکیل میدهند. در نظامهای مردمسالار، مدرن و توسعهیافته، نقش مردم سرنوشتساز است. در افغانستان اما؛ با وجودی که پس از خروج طالبان و روی کار آمدن حکومت انتقالی و تدوین قانون اساسی، نظام سیاسی دموکراتیک شکل گرفت، شیوههای تقسیم قدرت به شکل دموراتیک آن در قانون اساسی تسجیل یافت، اما تقسیم قدرت و شکلگیری نظام سیاسی و نوع نگاه به قدرت و نظام، سنتی و قبیلوی و قومی باقی ماند.
بزرگان با نفوذ اقوام و نخبگان سیاسی حرف اول را در جهتدهی سیاستهای کشور میزنند. نقش مردم به طور عام و جوانان به طور خاص در مناسبات قدرت و تصمیمگیریهای کلان سیاسی نامریی و غایباند. مثال بزرگ این مدعا، عدم حضور داشت مطلق جوانان در مذاکرات و هیت مذاکرهکننده صلح در افغانستان است. نظام سیاسی سنتی سبب شده که جوانان به منابع و ابزار قدرت که سازمانها، اتحادیهها، احزاب، رسانهها و مطبوعات است، دسترسی نداشته، این منابع در کنترول سران قبایل، نخبگان سیاسی، رهبران میراثی و رهبرزادهها باشد.
نگاه سنتی به قدرت و سیاست، سبب شده رهبران بیشتر فردی و به منافع شخصی و قومی خود بیندیشند، تا منافع ملی و نیروی فکری جوان، دید واپسگرا نسبت به سیاست سبب شده که از این قشر در تعاملات سیاسی به عنوان ابزاری برای رسیدن به قدرت استفاده نمایند، تا نیروی متحول و نواندیش انسانی که میتواند نقش اساسی در توسعه یافتگی و انکشاف کشور بازی کند. به همین دلیل است که درچندین سال گذشته نه حکومت، به طور کل و معینیت امور جوانان به طور خاص، موفق به تدوین برنامههای عملی و جامع در جهت حل چالشهای قشر جونان و شامل شدنشان در روند صلح شدهاند. همچنان، نبود هماهنگی وانسجام میان فعالیتها و صداهای که جوانان از تربیونها و آدرسهای مختلف بلند میکنند، یکی دیگر از دلایل به حاشیه کشانیدن آنها در این پروسهی ملی میباشد.
بیکاری عمدهترین نگرانی جوانان
رادیوی آزادی، در یک پژوهشی که هشت سال قبل در رابطه به چالشهای جوانان در مرکز و ولایات افغانستان به راه انداخته بود، از بی کاری، محدودیت فرصتهای تحصیلی و بیامنیتی به عنوان سه چالش عمده فراروی جوانان یاد کرده بو د. با گذشت هشت سال، این سه چالش هنوزهم باقی و اصل است و اما با فروعات بیپایان که چون سنگریزها سرِ راه هر جوانی قرار گرفته و برآن شده تا هر جوانی برای رسیدن به هدفی و یک خیز؛ هزارها، هزار اُفت را به آغوش بکشد.
بر پایه دادههای نشر شده از سوی بانک جهانی، نرخ بیکاری در افغانستان از سال ۱۳۸۴ به اینسو رو به افزایش است. بیکاری در سال ۱۳۸۴، به ۸.۵درسد میرسید، در حالی که در سالهای ۱۳۹۵ و ۱۳۹۶ تا ۴۰درسد بلند رفت و هنوز هم گراف بیکاری به طور قابل ملاحظهی حرکت رو به بالا دارد. در گزارشی که به تازگی از سوی اتحادیهملی کارگران در افغانستان به نشر رسید، میزان بیکاری را بیشتر از ۵۰درسد عنوان کرده است.
اساسی ترین مشکل فعلی بیکاری نسل دانشگاهی و باسواد است که جمعیتشان رو به افزایش بوده و حالا تبدیل شده به یک بحران، نسلی که به عنوان اولین قربانیان جنگ در روند صلح مستقیما دخیل باشند و چرخ اقتصاد و مدیریت کشور را در دست داشته باشند، ولی بیکار و بیسرنوشت با اسناد تحصیلی دستداشتهی خویش در جستوجوی کار سرگرداناند. چون که اصل در روابط است تا ضوابط، بازهم دست خالی وناامید برمیگردند. واما جوانی که تمام دغدغهی ذهنیاش شده پیدا کردن «نان» و «کار» و «زنده ماندن»، تصور میکنید به مسلهای جز این فکر کند؟
ناامنی چالش بزرگتر از بیکاری
«زنده ماندن» در افغانستان، به آروزیِ میمانست/میماند که دیرباز شده مردم به سر میپروراند و نعمتی شده دست نیافتنی. وقتی شما مطمن نیستید که چند سال دیگر، چند روز دیگر حتی چند لحظهی دیگر زنده میمانید، فکر میکنید که در عطش زنده ماندن و نفس کشیدن و حفظ امنیت جانی خود و خانواده، مجالی برای اندیشیدن در مورد اینکه «چرا سهم منِ جوان در گفتوگوهای صلح به یغما برده شده است؟» باقی خواهد ماند؟! ادامۀ جنگ وناامنی در افغانستان یکی از عوامل مهمی به شمار میرود که زندهگی جوانان این کشور را تحت سایه خود درآورده است.
در حال حاضر قسمت زیاد خاک افغانستان تحت کنترول مخالفین مسلح دولت است، جغرافیای جنگ گسترش یافته، تلفات ملکی بگونهی بیپیشینه افزایش یافته است. بر اساس اعلامیه وزارت امورداخله، تنها در سال ۲۰۱۸ م حدود ۱۰۹۹۳ فرد ملکی در جنگ کشته و زخمی شده بودند. در حالی که، در سال ۲۰۱۹ تلفات غیرنظامی به بالاترین سطح رسید و ۷۰۰۰ زخمی و کشته برجا گذاشت. به بنیاد گزارش کمیسیون مستقل حقوق بشر، در مقایسه به نیمه اول سال ۲۰۱۹، تلفات ملکی در سال ۲۰۲۰ در حدود ۱۱درسد بلند رفت و در مجموع ۱۲۱۳ فرد ملکی قربانی جنگ شد. بنابرین، یکی از دلایلی که باعث شده جوانان از راهاندازی اجتماعات و فعالیتها و درخواست جمعی برای صلح دلسرد شوند، بی امنیتی است.
اما با آنهم نسل جوان، بدون درنظرداشت چالشهای دستوپا گیر به تلاشهای خود در جهت تامین امنیت و صلح و آبادانی کشور ادامه دادهاند. حضور نزدیک به ۹۰ درسد از نیروهای مسلح کشور (سربازان اردوی ملی، پولیس ملی و امنیت ملی) که وظیفهی تأمین امنیت شهروندان و دفاع از حریم کشور را به عهده دارند، قشر جوان تشکیل میدهد. این جواناناند که به منظور حفظ جان شهروندان وحفاظت از کشور، همهروزه جانهای عزیز خود را فدا میکنند. به اساس گزارش خبرگزاری سحر، نزدیک به ۴۵هزار جوان نیروهای امنیتی تنها در چهار سال دوره حکومت وحدت ملی کشته شدند، که همه بیانگر قربانیهایست که نسل جوان در افغانستان متحمل میشوند و اما در مقابل نه تنها کمترین توجه به مشکلات آنها صورت میگیرد، بلکه ازسوی رییس جمهورکشور با یک نگاه از بالا به پایین، متهم به ناتوانی و مسئولیت گریزی گردیده نسل بیهدف و منفعل خوانده میشود.
جوانان و صلح
شورای امنیت سازمان ملل متحد با درک اهمیتِ پرداختن به شرایط و عوامل منجر به افزایش رادیکالیسم و افراطیگریِ خشونتآمیز در میان جوانان از یک سو، و از سوی دیگر با فهمیدن نقش مهمی که زنان و مردانِ جوان میتوانند به عنوان الگوی مثبت در پیشگیری و مقابله با افراطیگری و پایان جنگ و آوردن صلح پایدار بازی کنند، قطعنامهای تاریخی ۲۲۵۰ که متمرکز بر نقش جوانان در نهادینهسازی صلح و مقابله با افراطیت است، برای نخستین بار در تاریخ خود به تصویب برساند، اقدامی که نمایانگر تصدیق نیاز مبرم بر مشارکتِ جونان در ترویج صلح و مقابله با افراطیگری است.
این قطعنامه همچنین جایگاه جوانان و سازمانهای هدایتشده به وسیله جوانان را به عنوان شرکای مهمی در تلاش برای مقابله با جنگ، خشونت، توحش و ترویج صلحِ بادوام تعیین میکند. قطعنامهی مذکور، دولتهای عضو را به در نظر گرفتن راههای افزایش مشارکت فراگیر جوانان در تصمیمگیریهای مهم و در تمامی سطوح با ارائه سازوکارهایی اساسی برای جلوگیری و حل درگیری، ترغیب میکند.
این درحالی است که افغانستان با وجود پذیرفتن این قطعنامه؛ نقش بیشتر ازنصف نفوس افغانستان را در فرایندهای رسمی صلح به باد فراوشی سپرده است. نزدیک به دوسال واندی میشود که حکومت افغانستان با حمایت دولت ایالت متحده امریکا، روند مذاکرات صلح را با طالبان آغاز نموده است. حکومت افغانستان برعکس تعهدات خود مبنی بر شامل ساختن نیروی جوان در روند مصالحه، نقش مردم را به صورت کل و جوانان را به صورت خاص به باد فراموشی سپرده است. حکومت افغانستان اهمیت و نقش نیروی جوان را، با معرفی هیت ۲۱نفری مذاکره کنندهی صلح، بدون معرفی نماینده جوانان- قشری که بیشترین قربانی را در جنگ متحمل شده و از نخستین قربانیان جنگ و درگیریهای مسلحانه و تروریزم در افغانستاناند، نادیده انگاشت.
آنچه که در اولین نگاه و با مرور این لست به چشم میخورد، « نماینده فلان حزب ،گروه و رهبر و شخص» است، اما موردی که دیده نمیشود «نماینده مردم و جوانان» میباشد. این وضعیت یک موضوع را در اذهان ما تداعی میکند، اینکه مالکیت افغانستان در دست چند گروه مشخص است، اگر خود حضور نداشتند، رهبرزادهها هستند که جای خالی آنها را پُر نمایند. درحالی که، رهبرزادهها در هر موقعیتی، صرفا از خود و از اجندای مشخص حزبی و فردی خود نمایندگی خواهند کرد. یک رهبرزاده که خود را اشراف میخواند، نمیتواند از توده نمایندگی کند.چون رهبرزادهها از چالشها و نگرانیهای مردم، از فقر و تنگدستی، از بیکاری، از ناامنی و.. تعریفی ندارند. بنابرین هیچ رهبرزادهی نماینده ما (جوانان) نبوده و نیست.
نقش جوانان در فرایند صلح
رهبری و نقش قشر پویای جوان در جلوگیری و ختم درگیریهای مسلحانه، خشونت و افراطیت و آوردن صلح پایدار؛ اساسی پنداشته میشود. قشر جوان به عنوان سازندگان و سفیران صلح و تحول باید برای ساختن جوامع مسالمتآمیز و تشکیل زیربنای دموکراسی و حاکمیت فراگیر، نهادینهسازی صلح و جلوگیری از درگیری، تقویت و حمایت شوند. پرسش اما این است که کشورها با چی سیاست و راهکاری نسل جوان را شامل پروسههای صلح نمایند؟
ایوون کمپر،[۱] محقق و نویسنده آمریکایی، در پاسخ به این پرسش، مودلی را به معرفی میگیرد که در سالهای اخیر کشورها با استفاده از یک یا همهی رویکردهای پیشنهادی این مودل، سیاست کشوری خود را در خصوص شامل سازی جوانان در روند صلح طرح نمودهاند:
اول: رویکرد مبتنی بر حقوق بشر[۲]: مطابق این روش برآورده ساختن نیازهای انسانی و اولیه جوانان و کودکان زیرسن ۱۸ و حمایت از حقوق اساسی آنها ، هدف اساسی برنامهریزی برای صلح را تشکیل میدهد. سازمان ملل متحد با تصویب کنوانسیون سیدا و برنامه جهانی عملی برای جوانان، این روش را اتخاذ نموده است.
دوم: رویکرد اقتصادی[۳]: این روش بالای نقش جوانان برای انکشاف اقتصادی کشور و رشد شخصیتی و مهارتهای آنها متمرکز است. بر اساس این روش، کشورهای پس ازمنازعه جنگ، باید روی ظرفیت سازی وآموزش مهارتهای درآمدزا و ایجاد فرصتهای کاری برای جوانان سرمایه گذاری نماید.
سوم: رویکرد اجتماعی- سیاسی[۴]: این روش در مقایسه به دو روش بالا ، روی طرح برنامههای درازمدت متمرکز است. درین روش روی مشارکت سیاسی جوانان و نقش فعال و معنیدار آنها در جامعه و نظام سیاسی تاکید صورت گرفته است و کشورها با ایجاد فرصتها و برنامههای آموزشی باید جوانان را از نیروی جنگی به نمایندگان اصلی سازندگان صلح مبدل سازند. در ضمن کشورها و نهاد بینالمللی فراخوانده شدهاند تا به صدای جوانان گوش داده و از آنها در تطبیق ایدههای که در رابطه به صلح دارند حمایت شود.
چهارم: رویکرد اجتماعی- فرهنگی[۵]: این روش نقش جوانان را در ساختارهای موجود کشور تحلیل مینماید. این رویکرد روی رشد فرهنگ گفتمان و دیالوگِ درون نسلی بین جوانان در مورد ساختارهای سیاسی و اداری کشور تاکید دارد.
اصل « آسیب نرساندن»، در طرح سیاست تطبیقی کشورها در خصوص صلح با اتکا به هر یک از رویکردهای یاد شده، اساسی و مهم تلقی گردیده است. به منظور تطبیق رویکردهای پیشنهادی فوق، سازمان ملل متحد رهنمودی را با معرفی اصول نهگانه، زیر نام «اصول راهنمای مشارکت جوانان در دستیابی به صلح» برای جوانب ذیدخل در روند صلح به شمول دولتها، نهادهای بینالمللی کمک کنندهی مالی، نهادهای غیردولتی محلی، ملی و جامعه مدنی پیشنهاد نموده است. اصول نهگانهی ذیل سازمان ملل متحد در طرح استراتیژیها، پالسیها، برنامهها و سیاست اقتصادی کشورها و نهادها در خصوص صلح و جوانان به منظور تضمینِ مشارکت و سهم موثر و معنیدار آنها در روندهای رسمی صلح لازمی دانسته میشود:
اول: ارتقاء مشارکت جوانان به عنوان شرط اساسیِ موفقیت؛ در آوردن صلح دایمی
دوم: ارجگذاری به تجاربِ جوانان و تنوعِ تباری، سمتی، فرهنگی و زبانی آنهاسوم: توجه به حساسیتهای جنسیتی در روند صلح
چهارم: قادر ساختن جوانان به رهبری و مالک شدنِ روند صلح
پنجم: آسیب نرسانیدن به جوانب دخیل در روند مصالحه
ششم: شاملسازی جوانان در تمامی مراحل برنامهریزی برای صلح
هفتم: تقویتِ دانش، نگرش، مهارتها و تواناییهای فردی جوانان برای آوردن صلح دایمی و همهشمول
هشتم: سرمایهگذاری بالای مشارکتِ دروننسلی جوامع جوانان برای صلح
نهم: طرح استراتیژیها، برنامهها و پالیسیهای برای رفع چالشهای جوانان و برآورده ساختن تمامی نیازهای انسانی و اولیهی جوانان و همچنین شامل سازی آنها در روند صلح
در جهان مثالهای زیادیست که جوانان نقش کلیدی و مهمی را در مراحل مختلف نهادینهسازی صلح بازی کردهاند. تقویت،انسجام وآشتی جوامع با همدیگر در سودان جنوبی، بلندبردن آگاهیهای مدنی شهروندان برای تقویت روحیه همکاری و روابط صلح آمیز اجتماعی و همچنان طرح برنامه های توسعهی پس از صلح در نیپال، اعتماد سازی در گروه های مختلف قومی -مذهبی در سریلانکا و طرح و تطبیق برنامه های کارآفرینی و معیشت برای مردم در جریان و پس از منازعات در بوروندی، از نمونههای است که گویای نقش سازندهی قشر جوان در روند صلح است.
حکومت افغانستان هم با درک اهمیتِ شمولیتِ نسل جوان، درتمامی مراحل گفتوگوهای رسمی صلح، تطبیق توافقنامه صلح و نظارت از آن وهمچنان برای تطبیق قطعهنامه ۲۲۵۰ سازمان ملل متحد، مسولیت دارد که طرح و تدوین استراتیژیِها و برنامههای مشخصی را با بودیجه مشخص با درنظرداشت اصول و رویکردهای ذکرشدهی بالا، هر چه زودتر روی دست گیرد، تا با اقدامات مثمر جهت شامل سازی نسل جوان در روند رسمی صلح و با تطبیق برنامههای همهجانبه برای جوانان انگیزهی فعالیت و فرصتِ حضور در عرصههای مختلف سیاسی و اجتماعی را فراهم سازد. چونکه داشتن جوامع صلح آمیز، به هم پیوسته و متحرک مستلزم حضور و اشتراک هدفمند جوانان می باشد.
در نهایت به منظور ازبین بردن فاصله بین مردم و حکومت و ایجاد فضای اعتماد، رییس جمهور کشور بجای توهین و نگاه از بالا به پایین به ۶۳درسد نفوس افغانستان و بهجای شعارهای واهی ، متعهدانه به حل بزرگترین چالشهای جوانان پرداخته، به جوانان به عنوان نیروی نوگرا و سازنده صلح که ظرفیت و توانایی ایجاد تغییر و توسعه را در سطح ملی و بین المللی دارند و منبع مهمی از خلاقیت و محرک و دگرگونیهای اجتماعی به شمار می روند؛ نگریسته، فرصت بالندگی و رشد را برای آنها فراهم ساخته و بستر مناسبی را برای مشارکت سیاسی و فعال آنها، به ویژه در روند صلح و مذاکرات مستقیم با طالبان، ایجاد نماید.
[۱] Yvonne Kemper
[۲] Human rights-based approach
[۳] Economic approach
[۴] Socio-political approach
[۵] Socio-cultral approach