ادبیات، فلسفه، سیاست

برچسپ‌ها: فلسفه

بسیاری به این باورند که اختلافات فلسفی بر سر ماهیت و ریشه‌های حقوق بشر را باید کنار گذاشت.‌ زیرا ما در قرن بیست و یکم زندگی می‌کنیم،‌‌ قرنی که حقوق بشردر کنار افکار فلسفی در متن قانون نیز به شکل صریح و آشکار درج شده است.
فلسفه عامه‌پسند و وظیفهٔ مدنیِ دانشگاه‌ها و مراکز علمی
تعاملِ دانشگاه با محیط اطرافْ منافعی متقابل دارد، اما مشارکتِ عمومیْ دلایل اخلاقی و سیاسی هم دارد. مراکز علمی وجوهِ دولتیِ قابل‌توجهی دریافت می‌کنند، درنتیجه هزینه‌های علمی باید توجیهِ عام‌المنفعه هم داشته باشد.
چه‌قدر دربارۀ ابن مُسکویه می‌دانید؟ ناگارجونه چطور؟ لوکرزیا مارینلا، یا هِنری اودِرا اوروکا چه‌طور؟ احتمالا هیچ. درواقع شاید اسم‌شان هم هرگز به گوش‌تان نخورده باشد. این متفکران به‌ندرت در آموزه‌های فلسفه ظاهر می‌شوند و تالیفات‌شان شاید اصلا در کتابخانه‌های بزرگ اروپا و آمریکای شمالی یافت نشود.
فلسفۀ عمومی طیفی دارد که از همه‌فهم‌سازیِ ایده‌های فلسفی گرفته تا کاربرد آن ایده‌ها را در زندگی روزمره شامل می‌شود. این یعنی فلسفۀ عمومی مستلزم انجام کار مکتوم در فضای علمی [آکادمیک] توسط فیلسوفان است.
تصویر مردمی شیفته که مستقیم به صفحه مونیتور چشم دوخته‌اند، قیاسی با تمثیل افلاطون در ذهن می‌آفریند: صفحات موبایل و کامپیوتر ما، دیوارهای غار زمان ما هستند، و ما با تماشای آن‌ها شاهد نمایشی کم‌نور از واقعیت روزمره هستیم.
این‌روزها نظریات دو فیلسوف به ندرت خبرساز می‌شود، اما کامو و سارتر در دوران خود صدای آن روزگار بودند؛ اروپا کاملا ویران شده بود، اما خاکستر باقیمانده از جنگ فضای جدیدی برای تجسم جهانی متفاوت به‌وجود آورده بود. خواننده‌گان چشم به سارتر و کامو دوخته بودند تا توضیح بدهند که دنیای جدید چه شکلی خواهد داشت.
سفر می‌تواند آدم را عوض کند. جیمز بازوِل، مولف اسکاتلندی می‌گفت سفر او را به «مردی کاملا متفاوت» بدل کرده است. آدام اسمیت گلایه داشت که جهانگردانِ جوان، خیلی زود مغرور و بی‌مرام می‌شوند. سارا ویلر نوشته است که سفرهای قطبیِ او، ظاهرا تغییری معنوی به‌بار آورده است. و علم هم موافق است. مسافرت می‌تواند ما را شادتر و خلاق‌تر کند، و شخصیت‌مان را عوض کند.
من از مرگ برای این می‌ترسم چون فکر می‌کنم او پایان همه چیز است. به مرگ من، مطمئن‌ام خانواده‌ام خیلی غمگین خواهد شد. دوستانم همچنان. مگر برای چند روز؟ ده، بیست یا صد روز؟ پس از آن چه خواهد شد؟ چیزی که برای میلیون‌ها انسان دیگر پیش‌آمده است و من به همین دلیل می‌ترسم: من هیچ می‌شوم.
یکی از باورهای عوام‌فریبانه این است که غیرمتخصصان هم به اندازۀ حرفه‌ای‌ها صلاحیتِ تشخیص دارند. دربرابر این عقیده، فلسفه آسیب‌پذیرتر از علوم طبیعی‌ست. این عقیده ناشی از آرمانِ «پرسشگر مطلقا مستقل» است که هیچ‌چیز را مسلّم نمی‌شمارد و فقط از ایده‌های دست‌اول استفاده می‌کند
ماری استل، فیلسوفِ انگلیسی، زنی بود جلوتر از زمانۀ خویش. او پدیده‌هایی را در علوم اجتماعی پیش‌بینی کرد که شاید فکر کنید محصول قرن بیست‌ویکم هستند. او همچنین وجود نوعی بی‌عدالتیِ معرفتی را آشکار ساخت که ناشی از نقصانِ اندیشه و محصولِ شرایطِ بدِ اجتماعی‌ست که ذهنیت‌مان را از خودمان شدیدا تضعیف می‌کند...
شاید این را شنیده باشید که گفته‌اند، «تو باور داری چون این‌طور به تو یاد داده‌اند.» این را برای این گفته‌اند که از قدرتِ باورمان بکاهد و ما به عقایدمان شک کنیم، یا حتی بتوانیم عقایدمان را کاملا رها کنیم. ولی چرا؟ چون، صرفِ این‌که عقایدِ من نتیجۀ بزرگ‌شدن در یک جامعۀ بخصوص است، نمی‌تواند چیزی را اثبات یا انکار کند ‌ـــ‌ حتی وجود خدا را ‌ـــ‌ بلکه فقط یک واقعیتِ روانیِ ملال‌آور را دربارۀ من آشکار می‌کند.