مُد و سبک لباس، هم تغییراتِ جامعه را عیان میکند و هم به تغییر کمک میکند؛ لزوما منشاء تغییر نیست. طراحان برجستهٔ مد، در جذبِ تغییرات و تسریع آنها نقش هوشمندانهای داشتهاند: آنها روی خودآگاهِ جامعه دست میگذارند…
مَثلی هست که میگوید «آدمهای خوب بازندهاند»؛ یعنی اگر مردم را فریب دهید و از آنها سوءاستفاده کنید، و نگران احساساتشان نباشید، در زندگی پیشرفت میکنید. اما آیا علم این را تایید میکند؟
قدرتمندان معمولا مدافع وضع موجود هستند. وقتی یک ایدئولوژیِ ظالمانه به هنجار بدل میشود یا مشروعیتِ الهی مییابد، به ابزار سرکوب بدل میشود. مبارزهٔ جسورانهٔ زنان با نرسالاری، بخشی از مبارزهٔ تاریخی بشر با جهالت بوده است…
علاقه، دوستی، و عشق، عواطفی متفاوت هستند، اما افراد اغلب متوجه تفاوت آنها نمیشوند. این عواطف بهراحتی ما را سردرگم میکنند، اما تمایزاتی وجود دارد که میتواند این سردرگرمی را از بین ببرد.
وقتی آبرویتان به خطر میافتد، باید راهی برای غلبه بر بدگویانتان پیدا کنید. اما شایعه و عیبجویی مرگبار نیستند، بلکه میتوان آنها را به شهرت و اعتباری بزرگتر و ماندگارتر تبدیل کرد.
فرهنگ حذف تهدیدی علیه جامعه است، چون در پیِ تشکیلِ جبههٔ عقیدتی است و نه دنبال حقیقت. باور به تکثر یعنی اینکه همزیستیِ عقاید مختلف در یک جامعه، نهفقط امکانپذیر که لازم هم هست، چون جامعه از آن سود میبرد.
اضطراب اجتماعی عاملی روانیست که در تمام طول زندگی با ماست؛ آدمِ سالم هرگز آن را از دست نخواهد داد. اما میزان بالای آن میتواند مایهٔ بروز مشکلاتِ حاد یا اختلالات جسمی و روانی، و حتی مرگ شود.
ما احتمالا هیچوقت نمیتوانیم از حملات تروریستی، کلاهبرداریهای اینترنتی یا کلاهبرداریهای پیچیدهٔ دیگر پیشگیری کنیم. اما با استفاده از علم خلاقیت، میتوانیم زندگی را برای مبتکرانِ بدخواه تا جای ممکن سخت و دشوار کنیم.
فساد اخلاقی، تبعیض جنسی، سیاستبازی، و جنگ؛ مهاباراتا یا همان رزمنامه، یک حماسهٔ رنگارنگ هندی است که با روزگار ما کاملا همخوانی دارد و گویی درس عبرتیست که برای دوران ما نوشته شده است.
وجودِ شبح یا روحِ مردگان، با قوانین علوم طبیعیِ مدرن جور درنمیآید، و ظاهرا این پدیده نیازمند توضیحِ علمی است. چرا بسیاری از مردم به ارواح و اشباح اعتقاد دارند؟
ارسطو مدعی بود آدمها مخلوقاتی منطقی هستند و درونِ یک مدینهٔ سیاسی میتوانند شکوفا شوند. اما طبیعت انسان اینگونه نیست و رویای سیاستگذاریِ منطقیْ دور از واقعیت است.