آدمهای بدجنس یا بهقول روانشناسان، شخصیتهای «تاریک»، انواع مختلفی دارند اما اساسا همهٔ آنها تمایل دارند که سنگدلانه از دیگران بهرهکشی کنند. اما چرا این تیپ آدمها واقعا بهرهمند میشوند. آیا ممکن است نیکرفتاری در زندگی و درقبال دیگران، رویکردی سودبخشتر باشد؟ ویژگیهایی مثل خودشیفتگی، جامعهستیزی و ماکیاولیسم، جزو صفات شخصیتی تاریک محسوب میشود و طی ۱۵ سال گذشته، تحقیقات فراوانی دربارهٔ این صفات انجام شده است. حالا میدانیم که این صفات در مردان بسیار بیشتر از زنان بروز میکند. میدانیم که تقریبا ۱ الی ۲ درصد مردم صفات شخصیتیِ شدیدا تاریک دارند، و حدود ۱۰ الی ۲۰ درصد مردم سطح نسبتا بالایی از آنها را دارند. میدانیم حتی افرادی که میزان متوسطی از صفات تاریک دارند، میتوانند مصیبت خلق کنند: این آدمها بیشتر دروغ میگویند و خیانت میکنند، نژادپرست هستند، و با خشونت با دیگران برخورد میکنند.
ما علاوهبر آنکه روی این نیمهٔ تاریک تحقیق کردیم، روی نیمهٔ روشنِ شخصیت انسان هم کار کردیم: منظور آدمهای خوب یا بهاصطلاح «فرشتههای معمولی» است که بین ما زندگی میکنند. این جور آدمها واقعا به مردم علاقه دارند و با آنها خوب رفتار میکنند، و دیگران را ابزاری برای تحقق اهدافشان نمیبینند. اینگونه افراد، موفقیتِ دیگران را تحسین میکنند، به نیکسرشتیِ انسانها باور دارند، و به کرامت دیگران احترام میگذراند. یک تحقیق اخیر که روی بیش از ۳۶۰۰ فرد بالغ انجام شده، نشان میدهد که این صفات رایج هستند: حدود ۳۰ الی ۵۰ درصدِ مردم، اصطلاحا «شخصیت روشن» دارند (بسته به ناحیهٔ جغرافیایی)، و این صفات در میان زنان رایجتر است.
آدمهای بدجنس نمیخواهند خود را عوض کنند. آنها دنبال قدرت و ثروت و سلطهٔ هرچه بیشتر بر دیگران هستند.
ما میخواستیم بدانیم که کدام نوعِ شخصیت ــ تاریک یا روشن ــ در درازمدت به موفقیت و شادکامی بیشتری دست مییابد. مَثل معروفی هست که میگوید «آدمهای خوب بازندهاند» و شاید درست به نظر آید. اگر نیروی خود را صرفِ مراقبت از دیگران کنید، احتمالا از زندگی عقب میافتید. اگر بتوانید دیگران را بفریبید و از آنها سوءاستفاده کنید، بدون آنکه نگران احساساتشان باشید، میتوانید خودتان را پروار کنید و از بقیه جلو بیفتید. اما آیا تحقیقات علمی ما این را تایید میکند؟
تحقیقاتِ تجربی مؤید این ایده است که شخصیتهای تاریک «کامیاب» میشوند، اما فقط تا حدی. افراد جامعهستیز در مذاکره بهتر از رقبا عمل میکنند، اما موقع همکاریْ عملکرد ضعیفتری دارند. افراد دارای صفات تاریک، در شرایطی که بتوانند موفقیت خود را با فریبدادنِ دیگران کسب کنند، بیشتر تمایل به خیانت دارند.
اما موفقیت آنها در دنیای واقعی، محل تردید است. در محیطهای سازمانی، افراد دارای صفات تاریک، بیشتر احتمال دارد به رهبران ظاهرا کاریزماتیک تبدیل شوند، اما از لحاظ کسب نتیجه، آنها معمولا نتایج ضعیفتری دارند و بازیگران ضعیفی محسوب میشوند. مطابق تحقیقات، شخصیتهای سیاسیِ دارای صفاتِ تیره، بیشتر احتمال دارد در انتخابات پیروز شوند و مقامشان را حفظ کنند، اما در تصویب قوانین موردنظرشان بسیار ضعیف عمل میکنند. آن دسته از مدیران صندوقهای سرمایه که چنین صفاتی دارند، معمولا بازده مالی خیلی کمتری دارند. درمجموع، افراد دارای صفات تاریک، رفتار شغلیِ مخربتری دارند ــ مثل دزدی و سوءنظارت. شاید جای تعجب نباشد که متوسط درآمد این افراد، از همتایانی که شخصیت روشن دارند، بیشتر نیست.
علاوهبر این، افراد داری صفات تیره، بیرون از محیط شغلی چندان خوشاقبال نیستند. این آدمها حتی اگر کارشان به زندان نکشد (چون افراد دارای صفاتِ افراطی، احتمال زیادی دارد که سر از زندان درآورند)، ریسکِ خودکشی یا مرگِ غیرطبیعی بالاتری دارند. ضمنا این آدمها اصولا شاد نیستند: افراد دارای صفات تاریک معمولا خودانگارهٔ منفی دارند، و نمیتوانند ارتباط صمیمی برقرار کنند، و از زندگی خود رضایت کمی دارند. برعکس، مطابق تحقیقات ما، افراد دارای شخصیت روشن، زندگیهای کامیابتر و رضایتبخشتری دارند: این آدمها معمولا خودانگارهٔ مثبتتری دارند، روابط سازندهتری با دیگران دارند، و از زندگی خود راضیترند.
گویا عنصرِ «همدلی»، اینجا عامل کلیدی محسوب میشود: یعنی تواناییِ هماحساسی با دیگران و تجاربِ عاطفیشان، و درک دیدگاه آنها. افراد دارای صفاتِ روشن، نسبت به دیگران همدلی زیادی نشان میدهند، اما افراد دارای صفات تیره، همدلی خیلی کم دارند. ظاهرا همین ویژگیست که زندگیِ رضایتبخشتری ایجاد میکند. مشابها، داشتن شخصیت جامعهپسند ــ یعنی رفتار مهربانانه، و همکاری و همدردی با دیگران ــ موجب رفاه بیشتری میشود.
ما گونهای از جانداران هستیم که اساسا برای ایجاد پیوند اجتماعی ساخته شدهایم، و محتاج همکاری و اعتماد هستیم. وقتی افراد دارای شخصیت تاریک سعی میکنند از این ویژگی به نفع خودشان سوءاستفاده کنند، خودشان را در معرض خطر قرار میدهند. این آدمها اساسا با فریبدادن دیگران و بهرهکشی سنگدلانه از آنها، همان شاخهای را که روی آن نشستهاند قطع میکنند. گرچه افراد دارای صفات تیره، ممکن است ابتدائا توجه دیگران را جلب کنند، رفتار اجتماعی آنان نهایتا موفقیتشان را در کار و سیاست محدود میکند، و رضایت کمی را از زندگی به آنها میدهد.
تا اینجای بحث به نظر میرسد که مردم به دو دسته تقسیم میشوند: تاریک و روشن. اما در واقعیت، گروه سومی هم هست: حدود ۴۰درصد مردم، ترکیبی از صفات تاریک و روشن در خود دارند. افرادی که در این گروهِ مختلط هستند، از لحاظ متغیرهای مهمِ همدلی و پیوند اجتماعی، شبیه آدمهای روشن هستند، اما کماکان تمایلاتِ تاریکی هم دارند ــ اینها بهخاطر رفتار دغلکارانه، خودپرستانه یا زیانبار نسبت به دیگران، روابط خود را تا حدی خراب میکنند.
شاید بعضیها فکر کنند که این گروهِ مختلط، بهترین حالت است: چون میتوانید تا حدی با دیگران رابطه برقرار کنید، اما مورد بهرهکشی قرار نگیرید. اما در مقایسه با افراد دارای شخصیت روشن، گروهِ مختلط رضایت کمتری از زندگی دارند و خودانگارهٔ ضعیفتری دارند. گویا گروه مختلط در مسیر رسیدن به شخصیت روشن هستند، اما از بروز کامل آن قاصرند ــ و چیزی که مانع آنهاست، درواقع همان صفات تاریک است.
صرفنظر از اینکه شما در کدام یک از این طیف شخصیتها قرار بگیرید، استعداد بنیادیِ رشد و تغییر، بهقوت خود باقیست. شخصیت کلی شما (مثلا برونگرایی، باوجدانبودن، یا روانرنجوری) در تمام طول حیاتتان متغیر است، و درمورد صفات روشن و تاریک هم همین موضوع صادق است.
خصوصا با افزایش سنتان، میزان بروز صفات روشن یا تاریک ممکن است تغییر کند. وقتی سن بالا میرود ــ خصوصا وقتی از ۳۰ به سمت ۴۰ میرود ــ افراد بیشتر مستعد نمایش شخصیتهای روشن هستند. صفات اخلاقی، مثلا وجدان و خویشتنداری، در افراد مسنتر بیشتر رایج است. البته افزایش عمر، تنها عاملِ این تغییر نیست ــ چون جوانان هم میتوانند صفات شخصیتی روشن را از خود بروز دهند ــ بلکه روند بلوغ روانی است که اساسا شخصیتهای روشن و تاریک را از هم متمایز میکند.
آدمهای بدجنس معمولا ذهنیتی منفی از خودشان دارند، و نمیتوانند با دیگران ارتباط صمیمی برقرار کنند، و از زندگی خود رضایت چندانی دارند.
ما با حس ذاتیِ عدالت به دنیا میآییم، اما این فقط یک استعداد است، و مثل یادگیری زبان، نیازمند رشد است. تحقیق ما در مورد نخستیسانانِ غیرانسانی (مثل میمونها، که نزدیکترین خویشاوندان ما هستند)، نشان میدهد که رفتار اخلاقی ممکن است در دوران رشد ظهور کند یا عوض شود، که این تا حد زیادی بهخاطر تعاملات و همکاری اجتماعی است. به این ترتیب، با استقبال از پیوندهای اجتماعی و اعتماد به این پیوندها، میتوانیم در جهت یک شخصیت روشن حرکت کنیم: یعنی همان مسیری که ما را به خودشکوفاییِ سالم و حتی تعالی میرساند.
شاید شما هم کنجکاو باشید که در کجای طیف شخصیتهای روشن و تاریک قرار میگیرید. ما بیش از ۲۵۰هزار نفر را آزمایش کردیم و باید بگویم که جزو هر کدام از آنها که باشید، در هر صورت همیشه امکان تغییر وجود دارد و استعداد بنیادیِ رشد، و گذار از خودمحوری، و ایجاد تغییرات پایدار در رفتار و پندار، در همگان وجود دارد. مهمترین چیز «خواستنِ» تغییر است. متاسفانه بیشتر افرادی که صفات تاریکِ افراطی دارند، نمیخواهند خود را عوض کنند. با اینکه این آدمها از زندگی خود اساسا راضی نیستند، روی نیاز خیالی خود متمرکز میمانند، یعنی: قدرت و ثروت و سلطهٔ هرچه بیشتر بر دیگران.
البته همهٔ ما ممکن است گاهی دوست داشته باشیم از دیگران فاصله بگیریم و فقط به فکر خودمان باشیم. بهخصوص وقتی بهنظر میرسد که آدمهای خائن و سوءاستفادهگر پیشرفت میکنند، این پدیده بیشتر ممکن است بروز کند. اما مطمئن باشید آنها پیشرفت نمیکنند. ما امروز دریافتهایم که همدلبودن و ارتباطداشتن با دیگران ــ یعنی سرمایهگذاری روی طبیعتِ اجتماعی خودمان ــ همان مسیریست که نهایتا به زندگی رضایتبخش ختم میشود.