اصطلاحِ نژادپرستی یا نژادگرایی، معنایی قطعی و مقبولِ عموم ندارد. بسیاری از مردم، آن را نگرش و رفتاری غلط درقبال بقیهٔ نژادها میدانند. درعینحال، تحولاتی چون همهگیریِ کرونا و جنبش موسوم به «جان سیاهان مهم است»، گفتمانِ عمومیِ نژادپرستی را شدیدا تغییر داده است، طوریکه امروزه اصولا منظور از آن، نژادپرستی ساختاری است. نژادپرستیِ ساختاری، دیدگاهیست که تصویر کلیتر را به ما یادآوری میکند: اینکه وقتی فقط بر انواع فردیِ سوءرفتارِ نژادی تمرکز کنیم، ممکن است محرومیتهای وسیعترِ گروههای نژادی را نادیده بگیریم.
اما مباحث نژادپرستیِ ساختاری که درنتیجهٔ همهگیری کرونا بروز کرد، با مباحث مرتبط با اعتراضات جنبشِ جانِ سیاهان فرق دارد. مباحث مربوط به کرونا، به عدمِ تناسب در موارد ابتلا و مرگومیرِ رنگینپوستان اشاره دارد. و اینکه فرایندهای متعددی وجود دارد که با هم منجر به اینگونه نابرابریها میشود. مثلا برخی اقلیتهای رنگینپوستْ بیشتر از سفیدپوستان احتمال دارد در جاهایی مشغول به کار شوند که در دورانِ کرونا سلامت و جانشان را تهدید کند (مثل پرسنل درمانی). دوم آنکه کلا افرادِ کمدرآمد (مثلا رنگینپوستان در آمریکا) ممکن است کمتر از خدمات درمانی بهرهمند باشند. هردوی این شرایط مربوط به معضل اشتغال و شکافِ طبقاتی است. یک عضو سیاهپوستِ کادرِ درمانی، نه بهخاطر نژادش، بلکه بهخاطر شغل یا درآمدش در معرض خطر بیشتری قرار دارد.
مخالفت با نژادستیزی، ممکن است شکلی تکبعدی و متعصبانه به خود بگیرد، و خود به نوعی نژادگراییِ نظاممند بدل شود.
از منظرِ نژادپرستی ساختاری، فرایندهایی که مستقیما نژادستیزانه نیستند، در آسیبزدن به گروههای نژادی و نابرابریهای ناعادلانه نقش دارند و باعث شده اقلیتهای نژادیْ مشاغلِ خطرناکتر و خدمات درمانیِ نامساعدتری داشته باشند. و درنتیجهٔ همین جایگاه اجتماعی و اقتصادی، در مواجهه با همهگیری کرونا هم در معرض خطرات بیشتری قرار میگیرند؛ این آسیبپذیری و محرومیت ممکن است برخی از جمعیت اکثریت (مثلا سفیدپوستان در آمریکا) را هم قربانی کند. در بحث نژادپرستی ساختاری، باید به همهٔ این جوانب توجه میشود.
شناساییِ وجوهی از نابرابری که برخی از گروهِ اکثریت هم آن را تجربه میکنند، مزایای اخلاقی/سیاسی و راهبردی دارد. بهلحاظ راهبردی، زمینهای مشترک فراهم میکند تا همهٔ گروها در اعتراضات مشارکت کنند؛ همانطور که گاهی در اعتصاباتِ کارگری شاهد بودهایم و تمام گروههای نژادی را به مشارکت و همکاری واداشته است. گرچه این شیوه باعث افزایش جمعیتِ اقلیت میشود، اما بهلحاظ اخلاقی و سیاسی هم مهم است که اجازه نمیدهد تفاوتِ نژادی منجر به تضعیف حسِ مشترکِ رنج و بیعدالتی شود.
اما گاهی بحث نژادپرستی ساختاری، بهطرزی متعصبانه و تکبعدی فقط بر تاثیرِ مولفهٔ نژاد متمرکز میشود. مثلا چند سالیست که کارگران انبارهای شرکت آمازون به شرایط کاریِ ناامن خود اعتراض میکنند. نسبتِ سیاهپوستان در بین کارگرانِ این انبارها بسیار بیشتر از نسبت آنها در بین مدیران ارشد آمازون است. البته اینگونه عدم تناسبها غیرمنصفانه و اشتباه است، ولی اگر هدف صرفا کاهش نسبتِ کارگران سیاهپوست باشد و نه اصلاح شرایط کاری برای تمام کارگران (اعم از سیاهان و غیره)، بحثِ نژادپرستی ساختاری را محدود میکند.
ضمنا در پروندهٔ آمازون، اینگونه نژادپرستیِ ساختاری، به جنبههایی از برخورد با کارگران سیاهپوست مربوط است که با گونهٔ مرتبط با کرونا فرق دارد. مثلا اینجا شاهد تبعیضات همهجانبه علیه کارگران سیاهپوست هستیم: از عدم ارتقای شغلی گرفته تا دیوارنگاریِ نژادپرستانه در محیط کار، یا اخراج کارمندان سیاهپوست بهخاطر اعتراض به اینگونه دیوارنگارهها، یا دیگر برخوردهای تبعیضآلود با ماهیت نژادی.
یک از محدودیتهای بحث نژادستیزی، در واکنش به قتل جورج فلوید و تمرکز بر خشونت پلیس علیه سیاهان برجسته شد. (لاتینتباران هم در معرض خشونت پلیس بودهاند، گرچه نه در حدِ سیاهان). این دیدگاه بر آسیبِ نژادیِ نامتوازن اشاره دارد، اما آن را صرفا به فرایندهای نژادستیزانه نسبت میدهد ــ مثل تبعیض نژادی عمدی یا سهوی، کلیشهسازی، و خصومت نژادی ازطرف یک نهاد اجتماعی مثلا یکی از ادارات پلیس یا نظام قضایی بهطور کلیتر. در اینجا برخی بهطرزی موجهنما ادعا کردهاند که کشتار نامتناسبِ سیاهان به دست پلیس آمریکا، صرفا محصول نژادستیزی است ــ یعنی نه نتیجهٔ یک نژادگراییِ عمومی، بلکه نتیجهٔ گرایشِ مشخصا ضدسیاهپوستیِ آن.
بحث نژادپرستیِ ساختاری، علاوهبر عامل نژاد، بقیهٔ ابعاد تبعیض نژادی را هم باید درنظر بگیرد؛ منجمله شکاف طبقاتی، نابرابری شغلی، و نابرابری خدمات اجتماعی.
البته گاهی رفتارهای ناجوانمردانه یا نابرابریهای نژادی، صرفا ناشی از نژادستیزی است، یعنی مشخصا نژاد را هدف میگیرند، اما گاهی ترکیبی از مولفههای طبقاتی و نژادی (و شغلی) هستند که در اینگونه موارد، تلاش برای استخراجِ معنای صرفا نژادی، یا غیرممکن است یا موجب نادیدهگرفتنِ برخی دیگر از جنبههای بیعدالتی در حق اقلیتهای دیگر (خواه رنگینپوست یا غیر رنگینپوست) خواهد شد.
هر دو نوع نژادپرستی ساختاری ــ خواه نابرابریهای ناشی از نژادستیزیِ صرف، خواه نابرابریهای ناشی از برهمکنشِ نژاد و طبقهٔ اجتماعی و غیره ــ امروز هم مثل گذشته وجود دارد و در تحلیل نژادپرستی و نابرابریهای نژادی، نباید فکر کنیم که مجبوریم یکی از آنها را انتخاب کنیم. تاکید بر اهمیت جان سیاهان، نهفقط درمورد قربانیان خشونت پلیس، که درمورد مرگومیر نامتوازن بیماران کرونا هم صادق است. باید بررسی کرد که آیا بهترین رویکردِ مقابله با نژادپرستی ساختاری، تلاش برای مبارزات صنفی و مذاکرات گروهی است، یا تلاش برای ارتقای شغلیِ اقلیتها در مناصبِ بالاتر ــ یا ترکیبی از هردوی آنها.
تا جایی که من از وضع فعلی میبینم، اعتراضات مربوط به شکاف طبقاتی، تحتالشعاعِ اعتراضاتِ صرفا نژادی قرار گرفته است. این تاحدی ناشی از این ذهنیتِ غلط است که تاکید بر فرایندهای صرفا نژادستیزانه، مستلزم تقلیلِ عوامل طبقاتی در زندگی اقلیتهاست؛ یا برعکس، این ذهنیت که تاکید بر عوامل طبقاتیْ مستلزم تقلیلِ عواملِ نژادستیزانه است. بلکه ما در تحلیل نابرابری نژادی، باید هم عوامل نژادی و هم عوامل طبقاتی و غیره را در چارچوب نژادگراییِ ساختاری بگنجانیم.