ادبیات، فلسفه، سیاست

ir-students

اهمیت ارزش‌ها و رفتارها، و تفاهمِ تاریخیِ نسل‌های مختلف

بقا در بزنگاه

آری والاک | مردم‌شناس و آینده‌پژوه آمریکایی

آینده، یک جای دور نیست. یک اسم نیست. بلکه در واقع یک «فعل» است، یک کنش است: چیزی‌ست که ما امروز می‌سازیم. ما نمی‌توانیم اجازه دهیم که آینده مثل موجی بیاید و بی‌اختیار ما را ببرد یا از طرفِ دیگران به ما دیکته شود…

ما در مقطعی باورنکردنی از تغییرات اجتماعی هستیم که مردم بیش از همیشه به نهادهای رسمی و حرف‌های‌شان بی‌اعتمادند. برای من به عنوان یک مردم‌شناس، این یک بُرههٔ گذار است یعنی مقطعی از تاریخ که الگوهای قدیمی یعنی نهادهای سنتی و داستان‌های کهنهٔ آن‌ها دیگر جواب نمی‌دهد، اما همزمان در آستانهٔ تولدِ نهادها و طرزفکرهای جدید هستیم.

برههٔ گذار، اوجِ ناآرامی و هرج و مرج ولی همراه با خلاقیتی باشکوه است. و نحوهٔ رفتار ما در این برهه است که زمینه‌سازِ آینده خواهد شد. این‌جا یک مشکل مهم این است که ما به‌طور بیولوژیک مستعد تصمیمات کوتاه‌مدت هستیم. پانزده هزار سال پیش اگر شما و من حین قدم زدن به درختی پر از میوه برمی‌خوردیم، تا جا داشتیم شکم‌مان را پر می‌کردیم چون نمی‌دانستیم که غذای بعدی در کار خواهد بود یا نه.

در واقع ذهنیت غریزی ما از زندگیِ خودمان معمولا به فاصلهٔ تولد تا مرگ محدود می‌شود. به نظر می‌رسد ما (نژاد بشر) تنها جانداری هستیم که از سن خیلی پایین می‌فهمیم روزی از میان خواهیم رفت. و این ممکن است به بزرگ‌ترین مسئلهٔ زندگی ما هم بدل شود. مثلا اگر خیلی تشویشِ مرگ یا اصطلاحا «مرگ‌هراسی» داشته باشید، ممکن است نگاه خیلی کوتاه‌مدت به زندگی داشته باشید. اما اگر به‌قول گفتنی، آدمی «مرگ‌آگاه» باشید، متوجه می‌شوید که فقط پای زندگیِ شما وسط نیست، بلکه زندگی شما به زندگی کسانی که پیش از شما آمدند و بعد از شما خواهند آمد وصل است. چون کاری که ما امروز با زندگی‌مان می‌کنیم، بسیار فراتر از عمر خود ماست و زندگی نسل بعدی و نسل‌های بعد را هم شکل می‌دهد.

پس به‌طور تاریخیْ ما «کوتاه‌مدت‌گرا» تکامل یافتیم. و امروزه هم همین طرز فکر را در زندگی‌مان همه جا پیاده می‌کنیم. اما اگر بخواهیم برههٔ گذار کنونی را به نحو احسن طی کنیم، باید طرز فکرمان آینده‌بینانه باشد. یعنی باید به این فکر کنیم که کنش‌های امروزِ ما چه تاثیری بر نسل بعدی و بعدتر خواهد داشت. این به یک تفاهمِ تاریخی یا فاهمهٔ بین‌نسلی نیاز دارد. یعنی فاهمهٔ بین هر نسل با نسلِ قبل و نسلِ بعدیِ خودش.

فاهمهٔ گذشته، یعنی به نسلِ والدین یا جامعه‌مان نگاه کنیم و آن‌ها را در بستر حوادثِ آن زمان تحلیل کنیم. نسل‌های قبلی ما ممکن است حرف‌هایی می‌زدند که امروز علنا با آن‌ها مخالفت می‌شود. همین اتفاق ممکن است برای ما هم بیفتد.

نگاه به گذشته و آشتی با تاریخ، امکان شروعی تازه را فراهم می‌کند. من هم می‌دانم که بعضی چیزها در زندگی امروزِ من به‌خاطر پدرم و پدربزرگش و پدرجد یا مادرجد آن‌هاست.

این بدان معنا نیست که ما آن‌ها را مسئول نمی‌دانیم، بلکه یعنی آن‌ها را در بستر خودشان تحلیل می‌کنیم تا به جلو حرکت می‌کنیم. مثلا این پرسش را مطرح می‌کنیم که «چه چیزهایی را می‌خواهیم از نسل گذشته به نسل بعد منتقل کنیم؟» این در واقع همدلی با نسل بعدی است چون ما را به نسلِ بعد وصل می‌کند و اقدامات و کنش‌های امروز ما را شکل می‌دهد.

مفاهیم مرتبط دیگری هم وجود دارد، مثلا دیدگاهی که معتقد است ما همواره چند آیندهٔ محتمل داریم، و می‌خواهد نگاهِ منفرد به آینده نداشته باشیم. یا نگاهی هست که می‌گوید ما همواره یک آیندهٔ رسمی داریم که در واقع در ذهنیتِ غالبِ ما از فردای خودمان نقش بسته است، و معمولا هم ناگفته می‌ماند. اما این آیندهٔ رسمی را چه کسی می‌سازد؟ یا وقتی آینده را جمع می‌بندیم، یعنی آینده‌های متعددی برای ما محتمل است. و این سوال مطرح می‌شود که این‌ها مشخصا کدامند و کدام را انتخاب می‌کنی و به سمتش می‌روی؟

ایدهٔ «غایت» یا به‌قول یونانی‌ها «تلوس» از همین جا نشأت می‌گیرد ‌ــ‌ که معنایش می‌شود «هدف نهایی». بر این اساس، ما همواره از خودمان می‌پرسیم: آینده‌ای که می‌خواهیم، چه‌شکلی است؟ غایتِ ما، یعنی هدف نهایی ما، همیشه به این‌جا ختم می‌شود که آیا ما نسلی بزرگ برای فرزندان‌مان هستیم یا نه؟

این برههٔ مهمی برای نژاد بشر است. ما نمی‌توانیم اجازه دهیم که آینده مثل موجی بیاید و بی‌اختیار ما را ببرد یا از طرفِ دیگران به ما دیکته شود.

آینده، یک جای دور نیست. یک اسم نیست. بلکه در واقع یک «فعل» است، یک کنش است: چیزی‌ست که شما امروز می‌سازید. اگر در مسیرمان موانع بزرگی وجود دارد، نیازی نیست مردی بزرگ از راه برسد و آن را از سر راه مان بردارد، بلکه به کنش جمعی نیاز داریم. این کار با تغییر رفتارها و ارزش‌های ما شروع می‌شود. اگر قرار است به عنوان یک ملت جلو برویم، به عنوان نژاد بشر، باید درختانی را بکاریم که ممکن است دیگران از سایه‌های آن‌ها بهره‌مند شوند. این طرزفکر با تزریقِ عاملیت در فرد، به ما کمک می‌کند تا برههٔ حساس جاری را با چیره‌دستی طی کنیم.

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش