yellow

نگاهی به داستان: «کاغذدیواری زرد» اثر شارلوت پرکینز گیلمن

احمد یاری

این اثر به‌عنوان یکی از نخستین نمونه‌های ادبیات فمینیستی، تصویری عمیق از وضعیت زنان در قرن نوزدهم ارائه می‌دهد و به بررسی تأثیرات روانی سرکوب و محدودیت‌های اجتماعی بر زنان می‌پردازد…

مقدمه

«کاغذدیواری زرد» داستان کوتاهی‌ست که در ۱۸۹۲ توسط شارلوت پرکینز گیلمن منتشر شد. این اثر به‌عنوان یکی از نخستین نمونه‌های ادبیات فمینیستی، تصویری عمیق از وضعیت زنان در قرن نوزدهم ارائه می‌دهد و به بررسی تأثیرات روانی سرکوب و محدودیت‌های اجتماعی بر زنان می‌پردازد. داستان از طریق روایت اول‌شخص زنی که به‌دلیل «افسردگی عصبی» [پسازایمان] تحت درمان قرار گرفته، به‌تدریج زوال روانی او را به تصویر می‌کشد.

زمینه‌های تاریخی و اجتماعی

در اواخر قرن نوزدهم، نقش زنان در جامعه به‌شدت محدود بود. آن‌ها عمدتاً به وظایف خانگی و مادری محدود می‌شدند و دسترسی محدودی به آموزش و فعالیت‌های اجتماعی داشتند. در این دوره، بیماری‌های روانی زنان اغلب به‌عنوان «هیستری» یا «افسردگی عصبی» تشخیص داده می‌شد و درمان‌هایی مثل «استراحت مطلق» برای آن‌ها تجویز می‌شد. این روش درمانی، که توسط پزشک معروف آن دوره، دکتر سیلاس ویر میچل، پیشنهاد شده بود، شامل قرنطینهٔ کامل بیمار، و منع هرگونه فعالیت جسمی، ذهنی، و استراحت در بستر بود.

شارلوت پرکینز گیلمن خود تجربه‌ای مشابه را پس از زایمان دخترش در سال ۱۸۸۵ داشت. او به‌دلیل افسردگی پس از زایمان تحت درمان دکتر میچل قرار گرفت و مجبور به پیروی از روش «استراحت مطلق» شد. این تجربهٔ شخصی، الهام‌بخش نوشتن «کاغذدیواری زرد» شد، که در آن گیلمن به نقد شدید این روش درمانی و تأثیرات مخرب آن بر روان زنان می‌پردازد.

خلاصهٔ داستان

داستان از زبان زنی بی‌نام روایت می‌شود که به‌دلیل «افسردگی عصبی» توسط همسرش، جان، که دکتر هم هست، به خانه‌ای ییلاقی منتقل می‌شود تا تحت «استراحت مطلق» درمان شود. او در اتاقی با کاغذدیواری زرد و الگوی پیچیده و گیج‌کننده اقامت می‌کند. به مرور زمان او به کاغذدیواری وسواس پیدا می‌کند و در الگوی آن، زنی را می‌بیند که در پشت آن گرفتار شده. این توهمات به‌تدریج شدت می‌یابد و در نهایت، راوی خود را با زن پشت کاغذدیواری یکی می‌بیند و تلاش می‌کند تا او را آزاد کند. در پایان داستان، راوی کاملاً از واقعیت جدا شده و در حالتی روان‌پریش، در اتاق می‌خزد و خود را آزاد می‌پندارد.

ساختار و سبک روایت

داستان به‌صورت مجموعه‌ای از یادداشت‌های روزانهٔ راوی نوشته شده است. این ساختار، به خواننده امکان می‌دهد تا به‌طور مستقیم با افکار و احساسات درونی راوی آشنا شود و روند تدریجی زوال روانی او را دنبال کند. استفاده از روایت اول‌شخص و سبک نوشتاری شخصی، به داستان حس واقع‌گرایی و نزدیکی می‌بخشد و تأثیرگذاری آن را افزایش می‌دهد.

جنبهٔ فمینیستی و روان‌شناختی داستان

«استراحت مطلق» یا خاموشی اجباری زنان

در مرکز روایتِ «کاغذدیواری زرد»، مسئله‌ای به‌ظاهر پزشکی نهفته که به‌شدت جنبهٔ ایدئولوژیک دارد: درمانِ زن با سکوت و استراحت، یعنی حذف او از گفت‌وگو و مشارکت اجتماعی. این نسخهٔ درمانی ‌ــ‌ که در آن زن از نوشتن، خواندن، حتی اندیشیدن منع می‌شود ‌ــ‌ در واقع بازتابی از ساختار قدرتِ مردانه در خانواده و جامعه است.

جان، شوهر راوی، نه‌تنها پزشک است، بلکه به‌عنوان «صدای عقل» بر بدن و ذهن زن سلطه دارد. در برابر هر تلاشی از سوی زن برای بیان احساسات یا نگرانی‌هایش، او پاسخ‌هایی آرام اما تحقیرآمیز می‌دهد. این «سلطهٔ آرام»، اما قطعی، خود یکی از قوی‌ترین ابزارهای سرکوب در جهان پدرسالار است.

در این میان، نوشتن (که زن پنهانی انجام می‌دهد) به یک کنش مقاومتی بدل می‌شود. او نمی‌تواند حرف بزند، اما می‌نویسد. و در نوشتن، صدای خاموشش جان می‌گیرد.

«دیوار زرد» به‌مثابه نماد روان

الگوی عجیب و آشفتهٔ کاغذدیواری زرد، در ابتدای داستان صرفاً یک ویژگی ظاهری است، اما به‌تدریج به مرکزی‌ترین عنصر روانی تبدیل می‌شود. این نقش و نگارِ کلافه‌کننده، تمثیلی از پیچیدگی ذهن و احساسات فروخوردهٔ راوی است. او در کاغذدیواری، زنی را می‌بیند که پشت آن زندانی است ‌ــ‌ زنِ دیگری که با گذشت زمان روشن می‌شود خود اوست.

این تصویر استعاری، با دقت و ظرافت نشان می‌دهد چگونه زنی که از بیان محروم شده، تجربه‌های خود را در نمادها و توهماتْ فرافکنی می‌کند. «زنِ پشتِ کاغذدیواری» صرفاً یک توهم نیست؛ بلکه آینه‌ای‌ست از خود واقعی او، از بخش‌هایی که سرکوب شده‌اند و حالا در شکلِ «دیگری» ظاهر می‌شوند.

زوال یا رهایی؟

نقطهٔ اوج داستان، جایی‌ست که راوی خودش را با زن پشت دیوار یکی می‌بیند، کاغذدیواری را می‌درد، و در اتاق می‌خزد. این لحظه، هم‌زمان می‌تواند به دو شکل تفسیر شود: از یک‌سو، فروپاشی روانی و قطع ارتباط کامل با واقعیت؛ از سوی دیگر، نوعی رهایی از قیدهای ساختگی که او را اسیر کرده بودند.

در نگاه فمینیستی، این لحظه ممکن است به‌جای «جنون»، شکلی از بیداری تفسیر شود: وقتی دیگر نمی‌توان در نقش تحمیلی «همسرِ خوب» یا «بیمارِ مطیع» باقی ماند، چاره‌ای جز ترک واقعیت تحمیل‌شده نیست. دیوانگی، راهی برای بازیابی قدرت است، حتی اگر به قیمت خروج از جهان مشترک تمام شود.

زبان و نوشتار؛ سلاح پنهان راوی

در دوره‌ای که زن‌ها به‌ندرت اجازهٔ نوشتن داشتند، ژورنال‌نویسی روزانهٔ راوی خود عملی جسورانه است. این یادداشت‌ها، مانند ریسمانی‌اند که ذهن در حال فروپاشی را به سطح معنا گره می‌زنند. حتی اگر نوشته‌ها پراکنده و آشفته شوند، خود عملِ نوشتن، گواهی‌ست بر مقاومت و هویت‌یابی.

به‌علاوه، داستانِ «کاغذدیواری زرد» خودش نمونه‌ای از نوشتاری‌ست که از دل همین سکوت‌های تحمیلی بیرون آمده. این اثر، در دوران خود با واکنش‌های شدیدی مواجه شد، چون زبان زنانه‌ای را به میدان آورد که دیگر حاضر نبود در «نجابت» خاموش بماند.

‌‌

میراث ادبی و تأثیرات فرهنگی

«کاغذدیواری زرد» در سنت ادبیات فمینیستی

داستان شارلوت پرکینز گیلمن، نقطه‌ای کلیدی در تاریخ ادبیات فمینیستی است؛ نه فقط به‌دلیل مضمون یا زبانش، بلکه به‌دلیل شیوه‌ای که بدن، روان، و زبان زن را به یکدیگر گره می‌زند. در حالی که نویسندگانی چون ویرجینیا وولف، سیمون دوبووار، یا سیلویا پلات بعدها با مضامین مشابه کار کردند، گیلمن در این داستان، بنیانی گذاشت که تأثیرش بر روایت‌های زنانه و نقد اجتماعی تا دهه‌ها بعد باقی ماند.

این داستان به‌نوعی پیشگامانه یکی از نخستین متن‌هایی است که «تجربهٔ زنانه از جنون» را نه به‌عنوان بیماری، بلکه به‌عنوان پاسخی به ساختار اجتماعی تحلیل می‌کند. به همین دلیل، بسیاری از فمینیست‌های دههٔ ۱۹۷۰ آن را دوباره کشف و بازخوانی کردند، و به بخشی از بدنهٔ نظریهٔ فمینیستی در حوزهٔ ادبیات بدل شد.

‌‌

پیوندهای معاصر: آیا «کاغذدیواری زرد» هنوز زنده است؟

سؤال مهم این است: آیا داستانی که در سال ۱۸۹۲ نوشته شده، هنوز برای ما حرفی دارد؟ پاسخ، به‌طرز شگفت‌انگیزی مثبت است.

در جوامع امروز، هنوز هم زنانِ بسیاری با برچسب‌هایی مثل «احساساتی»، «هیستریک»، «خیالاتی» یا «بیش‌ازحد حساس» مواجه‌اند. در روان‌پزشکی مدرن هم، اگرچه ابزارها پیشرفته‌تر شده، کماکان نگرانی‌هایی دربارهٔ نادیده گرفتن تجربهٔ زیستهٔ زنان، به‌ویژه در زمینه‌های روانی، وجود دارد.

از سوی دیگر، فضای مجازی، شبکه‌های اجتماعی و فرهنگ تصویری جدید، با وجود تمام پیشرفت‌ها، فشارهای تازه‌ای بر بدن، ذهن و هویت زنان وارد می‌کند. «کاغذدیواری زرد» شاید دیگر دیواری فیزیکی نباشد، اما دیوارهایی از جنس الگوریتم، سانسور، توقع اجتماعی و حتی خودسانسوری وجود دارند که همچنان زنان را در پستوهای ذهنی نگه می‌دارند.

در این میان، نوشتن، همچنان یک ابزار رهایی است؛ همان‌طور که راوی داستان با نوشتن توانست روایت شخصی‌اش را نجات دهد، نویسندگان امروز نیز با نوشتن دربارهٔ تنش، زخم، و خواست رهایی، دیوارهای تازه‌ای را می‌شکافند.

‌‌

بازتاب‌های فرهنگی و اقتباس‌ها

«کاغذدیواری زرد» بارها دست‌مایهٔ اقتباس‌های تئاتری، رادیویی و سینمایی قرار گرفته. در سال‌های اخیر، چند فیلم کوتاه و نمایش موفق با اقتباس آزاد از این داستان ساخته شده است. حتی در برخی آثار هنری معاصر ‌ــ‌ به‌ویژه در هنر زنان ‌ــ‌ نقش دیوار و بدن زن به‌عنوان نماد «فضای محصور» با الهام از این داستان بازسازی شده است.

این کتاب به فارسی هم ترجمه شده، اما در ضمن، مضامین مشابه مثل «زنان خاموش»، «جنونِ تحمیلی»، و «نوشتن پنهانی» را می‌توان در آثار نویسندگان فارسی‌زبان ایران و افغانستان یافت. در واقع این داستانْ پلی‌ست میان تجربهٔ زن آمریکایی در قرن نوزدهم و تجربهٔ زنان در خاورمیانهٔ معاصر.

‌‌‌

زنی پشت کاغذدیواری هنوز آن‌جاست

در پایان، «کاغذدیواری زرد» تنها یک داستان نیست؛ یک هشدار است، یک فریاد از لایه‌های پنهان تاریخ، و دعوتی به دیدن آنچه غالباً نادیده گرفته می‌شود. این داستان ما را به درون ذهن زنی می‌برد که صدایش نادیده گرفته شده، و در نهایت از مسیر نوشتن، خودش را از پشت دیوارهای چندلایه نجات می‌دهد ‌ــ‌ حتی اگر این رهایی، در نگاه دیگران، «جنون» تعبیر شود.

کتابستان

گلشهر: خاطرات یک آواره

علی احمدی دولت

گلشهر: خاطرات یک زمین‌شناس

علی احمدی دولت

سیب و آسیب جنبش سبز

مهدی جامی

آینه‌خانه هویت ایرانی: رویا و روایت

مهدی جامی

کاکه تیغون در مسیر تاریخ

کاکه تیغون