عواقب خروج آمریکا از افغانستان در تابستان امسال، منجر به نظرپردازیهای داغ فراوانی شد که بسیاری از آنها بر اساس معلوماتِ سطحی بوده است. گویی هر که از راه میرسد، حتی کسانی که نمیدانند افغانستان کجای نقشهٔ جهان است، در این باره نظر میدهند. قابل پیشبینی بود که در آمریکا احزابِ مخالفْ تقصیر این ماجرا را به گردن هم بیندازند. در این فضای پرمجادله، دستکم هفت دروغِ رایج برای توضیح این ناکامی یا توجیه خروجِ فوری و بیقید و شرط آمریکا استفاده میشود که در ادامه به آنها میپردازیم.
۱) یا دموکراتها یا جمهوریخواهان مقصر «شکست» هستند.
قبل از رئیسجمهور فعلی آمریکا، دو رئیسجمهور دیگر هم میخواستند از افغانستان خارج شوند، ولی واقعیاتِ منطقه اجازه نمیداد. توافقی هم که دولت ترامپ با طالبان کرد، به روشهای مختلف از سوی طالبان نقض شد و دولت بایدن هم به این توافقِ نقضشده برای خروج وفادار ماند. در مجموع چهار رئیسجمهور ــ دو جمهوریخواه و دو دموکرات ــ اشتباهات بزرگی کردند. از جمله:
انحراف توجه از افغانستان به عراق. اوایلِ بعد از حمله به افغانستان، صلح و ثباتی نسبی حاکم شد. ولی بعدْ توجهات و منابعِ آمریکا و غرب به سمت عراق معطوف شد.
طرح افزایش نیروها و بعد اعلام خروج. اوباما سال ۲۰۰۹ از طرح افزایش نیروها خبر داد و در ۲۰۱۴ طرح خروج نیروها را اعلام کرد. این نوع افزایش موقتیِ نیرو تاثیر بلندمدتی ندارد، چون برای طالبان همواره این جنگی بلندمدت بوده است.
معامله برای خروج همراه با سهلگیری علیه طالبان. معاملهٔ ترامپ با طالبان و روند مذاکرات بهخوبی نشان میداد که آمریکا فقط در فکر در رفتن است. تنها شرطی که طالبان به آن متعهد ماند، این بود که در دورهٔ خروج، از کشتنِ آمریکاییها اجتناب کند، ولی آمریکا پنج هزار زندانی از جمله چهارصد تروریست مهم دنیا را آزاد کرد که امتیازی بسیار بزرگتر برای طالبان بود.
متعهدماندن به توافق خروج. دولت بایدن تمام قید و شرطهای توافقِ دولتِ ترامپ را نادیده گرفت، چون فقط میخواست خارج شود. در واقع بایدن از سالها پیش دنبال خروج از افغانستان بوده است.
۲) افغانستان «طولانیترین جنگ آمریکا»ست.
بارها و بارها شنیدهایم که سرمایهٔ مالی و انسانیِ تلفشده در افغانستان طی ۲۰ سال گذشته، بیش از ۲ تریلیون دلار و بیش ۲۴۶۰ کشته بوده است. مایهٔ تعجب نیست که بعد از تکرار مکرر این ارقام، ۶۰ تا ۷۰ درصد افکار عمومی آمریکا با خروج از افغانستان موافق بودند.
«طولانیترین جنگ آمریکا» برچسبِ غلطیست. مدت نسبتا کوتاهی، ارتش آمریکا در افغانستان متحمل تلفاتی سنگین شد. ولی حداقل از پنج سال پیش، نقش آمریکا بیشتر جنبهٔ ثباتسازی داشت. نیروهای ائتلاف با کمک ارتش افغانستان، موازنهای نسبی را در کشور برقرار کردند. ضمن اینکه حالا با توجه به شرایط فعلی، خروج از افغانستانْ اتفاقا ممکن است جان و پولِ بیشتری از آمریکا بگیرد.
۳) گروههای تروریستی بینالمللی از افغانستان بیرون شدهاند و به مناطق دیگر جهان کوچ کردهاند.
این یکی از توجیهاتِ اولیهٔ خروج از افغانستان بود. ولی دروغ است ــ و معلوم که برعکس است. در واقع طرز کار گروههای تروریستی را درک نمیکند. تروریستانِ بینالمللی و شبکههای جنایتکار فوقالعاده چابکند و به پناهگاههایی میروند که بتوانند از آنجا فرصتجویی کنند. الان تخمیناً بیست شبکهٔ تروریستی بینالمللی در افغانستان عملیات میکنند که حالا فرصت رشد پیدا کردهاند. این افراد از دهها ملیت مختلف هستند.
۴) طالبان ساختار متحد و سلسلهمراتبی دارد، و از داعش و داعش خراسان و دیگر گروههای تروریست مجزاست.
این گروههای تروریستیْ افراد و منابع و شگردهای مشترکی دارند. تفکیک سازمانی دقیق بین طالبان و القاعده و شبکهٔ حقانی از داعش و دیگر گروههای تروریستی سادهانگارانه است. این شبکهها خود را توزیع میکنند و شیوههای همکاری و رقابت آنها شفاف نیست.
مثلا انفجار امسال در مکتب دخترانهٔ سیدالشهدا در کابل که ۸۵ نفر (عمدتا دختربچهها) را کشت: طالبان مسئولیتش را به عهده نگرفت؛ شاید کار داعش بود؛ شاید طالبان و شبکه حقانی دخیل بودند؛ شاید هر سه گروه باهم همکاری کردند. در انفجار انتحاری اخیر در فرودگاه کابل که حدود ۲۰۰ نفر را کشت و داعش خراسان آن را به عهده گرفت، از تکنیک ویژهٔ شبکهٔ حقانی استفاده شده بود. این گروهها از هم یاد میگیرند؛ مثلا طالبانْ زنان و دختران را به زور به سربازانِ خود میدهند که نشان میدهد طی ۲۰ سال گذشته آنها خیلی خوب از داعش یاد گرفتهاند.
۵) دولتسازی در افغانستان شکست مطلق بود و پروژههای دولتسازی محکوم به شکست است.
مدل دولتسازیِ آمریکا که شتابزده در پی برقراری قانون اساسی، برگزاری انتخابات، و استقرار جامع و مانعِ نهادهای دولتی است ــ خصوصا در کشورهایی که دچار انشقاقات قومی و فرقهای هستند ــ شیوهٔ معقولی نیست، ولی پروژهٔ دولتسازی آمریکا در افغانستان محتوم به شکست نبود: بلکه میشد با توقعات و هزینههای بسیار معقولتری آن را محقق کرد.
این پروژه نواقص بزرگی داشت، از جمله: زمانبندی غلط و انحرافِ بدموقعِ منابع و انرژی به سمت عراق؛ ابهام در اهداف ماموریت نظامی؛ و طرحهای انکشافیِ ابلهانه مثلا تزریق پولهای هنگفت به نهادهای ضعیف و مقامات فاسد. دولت کرزی و غنی هر دو فاسد بودند و ناتوانی آمریکا در مقابله با این فساد، موجب نارضایی و کاهش مشروعیتِ دولت نزد مردم و ارتش افغانستان شد.
با همهٔ اینها، برخی توانمندسازیها در حوزهٔ منابع انسانی موثر بود. تزریق این توانمندی در جامعهٔ مدنی و بخش خصوصی افغانستان که بعد از سقوط طالبان (در ۲۰۰۱) ایجاد شد، امروزه قابل توجه است. بسیاری از پروگرامها در حوزهٔ ژورنالیسم، توانمندسازی زنان، انکشاف/توسعهٔ محلی، توسعهٔ تجارت، و بهداشت و آموزش، دستاوردهای پُرارزشی بودند که بهرغم کمکهای مالیِ نسبی حاصل شدند.
بعد از سقوط طالبان، نرخ مرگ و میرِ مادران و نوزادان نصف شد. میانگینِ عمر افغانها ۹ سال بیشتر شد. وضع زنان هنوز بد بود ولی با ۲۰ سال پیش قابل مقایسه نبود. در حالی که سواد دختران از تقریبا صفر به حدود ۴۰ درصد رسیده است.
زمانی که من در دانشگاه آمریکایی افغانستان کار میکردم، شاهد بودم که حمایت مالی آمریکا زندگیِ مداومین/دانشجویان را متحول کرد. حدود دوازده سالی که من در این دانشگاه تدریس کردم شاهد انقلابی در وضع دانشجویان دختر بودم. قبلا فقط چند دخترِ خجالتی کنار هم در کلاس میدیدم. تا امسال ولی بیش از نیمی از دانشجویانْ دختران بودند، که معمولا بهترین شاگردان کلاس هم هستند.
طی هفتههای گذشته بارها و بارها از خودم پرسیدم که آیا تلاش ما بیارزش بود؟
انقلابی را که در کلاسهای درسِ کابل شاهد بودم، قبلا هرگز جایی ندیدم، و به نظرم این تحول در حوزهٔ آموزش را یک دهه بعد میتوان ارزشیابی کرد. باید به این نسل بعدیِ رهبران جوان و باسواد فرصت داد تا نشان دهند که در تبعید و در داخل افغانستان چه خواهند کرد.
۶) خروج از افغانستان، هزینهٔ جانی و مالی را کمتر خواهد کرد.
«اثر بومرنگ» در محافل سیاست خارجی بهخوبی شناخته شده است، که به پیامدهای نامطلوبِ مداخلهٔ خارجی یا عدم مداخلهٔ خارجی اشاره دارد. شیوهٔ خروج ما از افغانستانْ اثر بومرنگی ایجاد میکند، درست مثل خروج ناگهانی ما از عراق و بعد بازگشت ما برای جنگی بیامان با داعش. اگر در افغانستان هم اثر بومرنگ فاحش باشد، بالاخره هزینهٔ ترک افغانستان از هزینهٔ ماندن و حفظ ثبات در آنجا خیلی بیشتر میشود.
۷) طالبان عوض شدهاند و ایدئولوژی آنها مثل سابق نیست، و برای گرفتن رسمیت و منافع بینالمللی، رفتارشان را عوض میکنند.
این امیدی واهیست. انتصاب سراجالدین حقانی به منصب وزیر داخلهٔ طالبان بحثی باقی نمیگذارد. او رهبر شبکهٔ حقانی است که دولت آمریکا برای سرِ او ۱۰ میلیون دلار جایزه گذاشته است. مقامات دیپلماتیک و فرماندهان نظامی طالبان نشان دادهاند که کماکان مثل چند دهه پیشْ تحصیلات زنان و دختران را تحمل نمیکنند و معتقدند که دختران و زنها باید در خانه بمانند.
آیندهٔ آموزش دختران و زنان و بهطور کلیتر وضعیت زنان در رژیم طالبان بد خواهد بود. رفتار امروز طالبان، از جمله لت و کوب کردنِ زنان و سرکوبِ دگراندیشانِ صلحجو، نشان میدهد که عادات قدیمی طالبان عوض نخواهد شد.