«حتی اگر جدا شویم» کتابی در ژانر دلهرهآور به قلمِ ماریکه نیکام و سومین اثر اوست. این اولین اثر اوست که قهرمان آن تراجنس [ترنس] است و برای همین اهمیت ویژهای برای خود او دارد، چون او خودش یک تراجنس و معلول است. او میگوید، «بیشتر میخواهم دنیایی را که میبینم و در آن زندگی میکنم و جزئی از آن هستم، منعکس کنم. بهنظرم ادبیات داستانی بهقدر کافی این کار را انجام نمیدهد.»
یکی از آثار مورد نظر او، رمان تازهٔ ج. ک. رولینگ «خون آشفته» است؛ این کتاب، ظاهرا بهخاطر نمایشِ تراجنسها بهصورت آدمبدها، خیلی زود با انتقاداتی روبهرو شد.
نیکام سعی کرده حرفهای قبلیِ رولینگ را دربارهٔ موضوعِ تراجنسیت نادیده بگیرد، ولی نمیتواند از این بحث جنجالی اجتناب کند. درواقع این برای او مواجههای دردناک بود. او میگوید، «ما [تراجنسها] معمولا قربانی هستیم، نه مجرم. فکرش را هم نمیتوانم بکنم که برگردم به گذشته و به نوجوانِ خودم توضیح دهم که: هی، این نویسندهای که عاشقش بودی، از آدمهایی مثل تو متنفر است.»
مولفانِ تراجنسی معتقدند که داستانهای متکی بر تراجنسهراسی [ترانسفوب]، اثری مخرب بر فرهنگشان دارد و احساساتِ ضدتراجنسی و بهطور کلی انتشار اطلاعات غلط را تشدید میکند.
«خون آشفته»، پنجمین سری از کتابهاییست که جی.کی. رولینگ آن را تحت نام مستعار رابرت گالبریث نوشته، و شخصیت اصلی آن کارآگاهی خصوصی موسوم به کورمورن استرایک است. روزنامهٔ بریتانیاییِ تلگراف در نقد و بررسی اولیهٔ «خون آشفته»، با اشاره به طرحِ داستان، یعنی یک قاتل زنجیرهایِ مرد که در لباس زنانه آدم میکشد، میگوید «نکتهٔ اخلاقی کتاب ظاهرا این است که: هرگز به مردی در لباس زنانه اعتماد نکن.»
ولی در نقد دیگری از روزنامهٔ گاردین، اشاره شده که این شخصیت فقط یکی از مظنونانِ متعددِ موجود در این رمان است؛ گرچه قاتل ظاهرا از لباس زیر زنانه لذت جنسی میبرد، ولی از کُت و کلاهگیس زنان فقط برای تغییر قیافه و کمک به جنایاتش استفاده میکند. در این نقد و بررسی آمده است که «او نه یک مردِ شرور است، و نه در هیئتِ یک تراجنس تصویر شده، یا رولینگ حتی از او با عنوانِ یک ”زنجامه“ نام نمیبرد.»
البته به گفتهٔ میسون دیوِر، مولفِ «بهترینها را برایت آرزو میکنم»، باتوجه به حرفهای قبلی رولینگ دربارهٔ تراجنسها و هویت جنسی، خط داستانیِ این کتاب گرچه نومیدکننده است، ولی مایهٔ تعجب نیست. کتابِ دیور که اولین اثر اوست، از پی شخصیتی میرود که تراجنسیبودنِ خود را آشکار میکند، و دوستیهای تازهای را شکل میدهد. به گفتهٔ دیور، او با نویسندگیْ چیزی را خلق میکند که در کودکی برایش حائز اهمیت بوده است.
او نگران تاثیر جدیدترین کتاب رولینگ است، خصوصا تاثیرش بر هوادارِ تراجنسیِ هری پاتر که قبلا آثار رولینگ را ستودهاند. او میگوید، «بهنظرم آسیبی که به آنها میزند، غمبار است.»
مولفانِ تراجنسی معتقدند که داستانهای متکی بر تراجنسهراسی [ترانسفوب]، اثری مخرب بر فرهنگشان دارد و احساساتِ ضدتراجنسی و بهطور کلی انتشار اطلاعات غلط را تشدید میکند. همانطور که اخیرا در یکی از فیلمهای مستند شبکهٔ نتفلیکس نشان داده شد، داستانِ مردانی بیمار در لباس زنان که مرتکب خشونت علیه زنان میشوند، از قدیم در رسانههای عمومی وجود داشته است؛ مثل فیلمِ «روانی» و «سکوت برهها.»
دیور میگوید، «ابتدا شاید به چشم نیاید، ولی بسیار مخرب است که نشان داده شود ترنسبودن به سلامت روانی شما ربط دارد. به گمانم، این به آتش نفرتِ کسانی که از ما بدشان میآید، دامن خواهد زد.»
این اولین باری نیست که رولینگ به خاطر برخوردش با مسئلهٔ تراجنسیت در آثار داستانی خود مورد انتقاد قرار میگیرد. کیتیلن برنز، ژورنالیست، در نقد رمانِ «کرم ابریشم»، کتاب دیگری از رولینگ که تحت نام مستعار گالبریث منتشر شده، نوشته است که ظاهرِ یک شخصیتِ تراجنس نیز درقالب کلیشههای ناخوشایند توصیف شده است. و نام مستعاری که رولینگ برای خودش انتخاب کرده هم بحثانگیز بوده است؛ رابرت گالبریث هیث، اسم یک روانپزشک قرن بیستمی است که کارش تبدیلِ جنسیتِ دگرباشان به دگرجنسگرا بود. (رولینگ قبلا گفته بود این اسم تلفیقی از قهرمان سیاسی او «رابرت کندی» و یک اسم خیالی دوران کودکی «الا گالبریث» است.)
از نظر بسیاری از مولفان، تمرکز بر شخصیتهای تراجنسی در آثار رولینگ، از اصالت و همچنین شمولِ اجتماعیِ نوشتههای او کم میکند. لیزی هاکسلی-جونز، یک نویسندهٔ کودکان که اهل لندن و خود تراجنسی و اوتیست است میگوید، ادبیات داستانی باید دنیایی را که در آن زندگی میکنیم منعکس کند و تجربهٔ حیات را تماما بهگونهای بیان کند که تمرکزش صرفا بر جنبهٔ هویت یا آسیبهای روحی نباشد. «من میخواهم داستانهایی منتشر کنم که کودکان تراجنسی و معلول در آن نقش بازی کنند؛ داستانهایی که لزوما دربارهٔ تجربهٔ ترانسفوبیا یا تبعیض علیه معلولان نباشد ــ یا ماجرای خانوادههایی که میآموزند آنها را دوست داشته باشند و با آنها کنار بیایند. میخواهم فضایی ایجاد کنم تا مردمْ جنبهای از وجود خودشان را که همانقدر امن و آرامبخش است ببینند؛ یک گریزگاه که ما همین الان به آن نیاز داریم.»
از نظر بسیاری از مولفان، تمرکز بر شخصیتهای تراجنسی در آثار رولینگ، از اصالت و همچنین شمولِ اجتماعیِ نوشتههای او کم میکند.
این حسِ گریزگرایی چیزیست که رین چوپکو، نویسندهٔ جوانان و اهل مانیل که خودش تراجنسیست، در تاروپود رمانهای علمیتخیلی و فانتزیِ خود میبافد. او میگوید، «همیشه به انحاء مختلف حس کردهام در بدنم گیر افتادهام، ولی امکان نوشتن از دنیاهایی خیالی، آمیخته به جادوگری و اژدهاها و اجنه، همیشه به آدم حس آزادی میدهد.»
البته تمرکزِ این مولفان بر ارتقای آثارشان درمیان بحث و جنجالهای اینچنینی، گاهی مایهٔ تعارضاتی هم بوده است. چوپکو میگوید، «ما میخواهیم بهخاطر آثارمان به یاد آورده شویم، نه بهخاطر آنکه یک نویسندهٔ سفیدپوستِ ثروتمند خواسته به ما بتازد. واقعا ملالتبار است که فقط بهخاطر آنکه کسی زندگیِ ما را مشکل کرده، به یادمان بیفتند. معنیِ این حرف این نیست که قدرِ حمایتها را نمیدانم، ولی واقعا خستهکننده است که یکسره در همین حلقه گرفتار باشی و فقط وقتی کسی کاری در حقمان میکند به یادمان میافتند، و بعد که ماجرا تمام شد، ما هم فراموش میشویم.»
برای نیکام هم این موضوع همینقدر پیچیده است. «خیلی خوب است که مردم از این بهعنوان یک سکوی پرش استفاده میکنند، ولی من لزوما نمیخواهم یک آدم ترانسفوب چیزی بگوید و کاری بکند که آثار من موردتوجه قرار بگیرد.» درواقع او امیدوار است که مولفانِ غیرتراجنسی [مثل رولینگ] هم با مسئولیتپذیریِ بیشتر، آثارشان را فراگیرتر از گذشته کنند.
نیکام میگوید، «فکر نکنم بدون داستانهای تخیلی، تراجنسیتِ خودم را درک میکردم ــ خصوصا داستانهای تخیلی برای مخاطبان جوانان. در حالت ایدهآل درکِ اینکه من چه هستم یا شما چه هستید، نباید کار سختی باشد، و در پاسخ به این وضعیت، امیدوارم با افزایش آگاهی نسبت به آثار مولفان تراجنسی و فراجنسی، خوانندگان در کتابها نهفقط شاهد نفرت، که شاهد پذیرش باشند.»