190828-taliban-talks-mc-10035_4bbace125a2cc4bd5abedae04abde840

طالب ولد دیوبند: مروری بر پژوهشی درباره مبانی ایدیولوژیک طالبان

ملالی امین

عباس ابوطالبی پژوهشی در مورد مبانی فکری و ایدیولوژیک طالبان انجام داده است. فرضیهٔ اصلی پژوهش آقای ابوطالبی این است که اندیشه‌های دینی و سیاسی طالبان نشانگر تأثیرپذیری آنها از جریانات سلفی‌گری به ویژه تفکرات مدرسه دینی دیوبندیه هند است. بخش‌هایی از فرضیه‌های مطرح در این پژوهش در این مقاله مرور شده است.

در افکار عمومی همیشه پرسش‌هایی در مورد گروه طالبان وجود دارد که عموم مردم پاسخ آن را نمی‌دانند. ریشه‌های فکری و ایدیولوژیک طالبان کدام‌ها هستند؟ طالبان مدل حکومت مد نظر خویش را از کجا می‌گیرند؟ در جنگ طالبان بیشتر از خارجی‌هایی که طالبان آنها را «اشغال‌گر» می‌نامند، مسلمانان افغانستان کشته می‌ِشوند.

طالبان پس از امضای تفاهم‌نامهٔ سیاسی با امریکایی‌ها تعهد کردند که دیگر آمریکایی‌ها را در افغانستان هدف قرار نمی‌دهند، ولی آنها همه‌روزه غیرنظامیان مسلمان افغانستان را تیرباران می‌کنند. یافته‌های کمیسیون حقوق بشر افغانستان نشان می‌دهد که بعد از امضای «توافق‌نامه آوردن صلح به افغانستان» میان ایالات متحده آمریکا و گروه طالبان (۱۰ حوت ۱۳۹۸)، ۸۳ غیرنظامی کشته، ۱۱۹ غیرنظامی زخمی و ۳۵ غیرنظامی گروگان گرفته شده است. پنجاه درصد این حملات توسط طالبان انجام شده است.

این گروه براساس فتوای کدام جریان اسلامی به کشتار مسلمانان دست می‌زنند؟ طالبان با مدارس دیوبندی و عرب‌های وهابی چه رابطه‌ای دارند؟ به راستی، اینهمه طالب از کجا می‌شود؟ عباس ابوطالبی پژوهشی در مورد مبانی فکری و ایدیولوژیک طالبان انجام داده است. فرضیهٔ اصلی پژوهش آقای ابوطالبی این است که اندیشه‌های دینی و سیاسی طالبان نشانگر تأثیرپذیری آنها از جریانات سلفی‌گری به ویژه تفکرات مدرسه دینی دیوبندیه هند است. بخش‌هایی از فرضیه‌های مطرح در این پژوهش در این مقاله مرور شده است.

سلفی‌ها چه کسانی هستند؟

ریشه‌های سلفی‌گری به جریانی در نیمهٔ نخست سده سوم هجری به نام «اصحاب حدیث» می‌رسد. سلفی‌ها ادعا دارند که در گفتار، کردار و روش زندگی‌شان پیرو «سلف صالح» یعنی اصحاب پیامبر اسلام هستند. در سدهٔ هفتم، «ابن تیمه» سلفی‌گری را به اوجش رساند.

سلفی‌ها ادعا دارند که در گفتار، کردار و روش زندگی‌شان پیرو «سلف صالح» یعنی اصحاب پیامبر اسلام هستند. در سدهٔ هفتم، «ابن تیمه» سلفی‌گری را به اوجش رساند.

تقی الدین احمد فرزند تیمه در سال ۶۴۳ هجری شمسی در سوریه زاده شد. پدر و کاکای او از بزرگان فقه حنبلی بودند. بعداَ ابن تیمیه به مخالفت با صوفیان و عرفای اسلامی برخاست، صوفیان اهل سنت را کافر خواند و مردم شام را به جنگ در برابر غازان مغول، شاه مسلمان آن دوره تشویق کرد. به نظر ابن تیمه،‌ تنها اصحاب حدیث برحق بودند و مسلمانان دیگر، از جمله صوفیان، اشاعره، ماتریدیه، حنیفیان و شیعیان باطل به شمار می‌رفتند.

به گفتهٔ ابن تیمیه: «سلف کسانی هستند که در سه قرن بهتر اسلام زندگی می‌کردند و دارای تمامی فضایل بودند و آنان برای حل هر مشکلی، شایسته‌تر از سایرین هستند.» سلفی‌ها، به سه سدهٔ نخست اسلام همچون دوره‌ای آرمانی و الگوی یک جامعه سعادت‌مند نگاه می‌کنند؛ دوره‌ای که «جوامع اسلامی شأن و شکوهی داشت و خیر و فلاح در زمین خدا مستقر بود.» به باور سلفی‌ها، جوامع اسلامی بخاطر دستیابی به اقتدار و قدرت گذشته خویش باید به شیوه‌های فکری و طرز زندگی صدر اسلام بازگردند.

محمد بن عبدالوهاب و شاه ولی‌الله دهلوی

چهار قرن بعد از ابن تیمه نسخهٔ دیگری از عقاید ابن تیمه و سلفی‌گری در سیمای «محمد بن عبدالوهاب» ظهور کرد. محمد بن عبدالوهاب بنیان‌گذار جنبش «وهابیت» در نجد زاده شد. او کتاب «التوحید» را در ۱۱۵۳ ق نوشت و ادعا کرد که با بدعت و خرافه مبارزه می‌کند. مهم‌ترین عقاید عبدالوهاب از ابن تیمه گرفته شده است. محمد بن وهاب هم‌دورهٔ شاه ولی الله دهلوی بود. هر دوی آنها در یک زمان در مدینه تحصیل می‌کردند. آرا و نظریات محمد بن عبدالوهاب و شاه ولی الله دهلوی با همدیگر نزدیکی زیادی دارد. این دو چهره، دو جریانی را اساس گذاشتند که مثل دو خط موازی در دو نقطه متفاوت از کشورهای اسلامی جریان یافت.

محمد بن وهاب دیدگاهش را در میان اعراب نجد و شاه ولی الله دهلوی در هند انتشار دادند. شاه ولی الله دهلوی و عبدالوهاب هر دو در واکنش به وضعیت داخلی جوامع خویش جنبش‌هایی را به راه انداختند. آنها با شعار اصلاحی در پی مبارزه با بدعت‌ها و خرافات تنیده در جوامع اسلامی برامدند. در شبه قاره هند، پس از مرگ شاه ولی الله دهلوی پسر و نواسه‌اش دیدگاه‌های او را به گونهٔ افراطی‌تر ادامه دادند.

پیروان این دو چهره، نظر به موقعیت سیاسی تاریخی متفاوت خودشان ضمیمه‌های خشن‌تری را به آموزه‌های این جریان افزودند. شاه عبدالعزیز،‌ فرزند شاه ولی الله در سال ۱۸۰۳ «دارالاسلام» «دارالکفر» را ترسیم کرد و فتوا داد که هندوستان با تسلط انگلیس‌ها به «دارالحرب» بدل شده است؛ بنابراین مسلمانان باید آنقدر با انگلیس‌ها بجنگند که آنها از هند خارج شوند. این فتوا در آن زمان مبارزات ضد استعماری هند در برابر انگلیس را گسترش داد. شاه عبدالعزیز دهلوی سازمانی را به نام «جنبش مجاهدین» شکل داد. این سازمان به مبارزات مسلحانه علیه حضور انگلستان در هند پرداخت. مبارزات شاه عبدالعزیز در آن زمان ماهیتی ضد استعماری انگلیسی داشت.

سلفی‌ها در کشورهای مختلف حضور دارند و از جمله در جرمنی یک تهدید تلقی می‌شوند.

رابطه طالبان و مدارس سلفی دیوبند

بازماندگان شاه ولی الله دهلوی در سال ۱۸۵۷ علیه حضور انگلیس‌ها در هند یک قیام سراسری را سازماندهی کردند. این قیام شکست خورد و آنها به این فکر افتادند که علت شکست قیام، ضعف مسلمانان بوده است، نه قدرت انگلیس. بنابراین برای جبران ضعف مسلمانان، مدرسه مذهبی دیوبند را ساختند تا بنیادهای اعتقادی و مذهبی مسلمانان و اندیشه جهاد را تقویت کنند. مکتب دیوبند در نیمه دوم سده سیزدهم هجری ساخته شد.

کار این مکتب این بود که روحیهٔ ضد غربی را تقویت و اندیشه جهاد برای احیای جامعهٔ اسلامی مطابق روش‌های اجتماعی سیاسی سه سده نخست اسلام را تیوریزه کند. بزرگان مکتب دیوبند بارها فتواهایی را مبنی بر تکفیر و ارتداد پیروان مذهب تشیع صادر کرده‌اند. آنها با رد نوع نظام «جمهوری» از حکومت فردی حمایت می‌کنند. مکتب دیوبند خواهان تشکیل امارات اسلامی‌ای است که در آن یک فرد توسط شورای حل و عقد به حیث امیر انتخاب می‌شود. نظر آنها در مورد شیوه حکومت‌داری این است که مدیریت نظام باید با شیوه و هنجارهای خلفای راشدین در ۱۴۰۰ سال پیش صورت گیرد.

مکتب دیوبندیه اکنون به جمعیت العلمای الاسلام و دو شاخهٔ مولانا فضل الرحمان و مولانا سمیع الحق، سپاه صحابه و لشکر جهنگوی منشعب شده است.

طلاب علوم دینی افغانستان رابطهٔ تاریخی دیرینه‌ای با مدارس دیوبندی در شبه قاره داشته‌اند. این رابطه حتا به قبل از تجزیه هند و به وجود آمدن پاکستان می‌رسد. طالبان طرفدار اندیشه‌های دیوبندی جمعیت علمای اسلام هستند. بزرگان گروه طالبان در هنگام مهاجرت به پاکستان در مدرسه‌های مولانا فضل الرحمن آموزش دینی را فرا گرفته‌اند و بیشتر از افغانستان وفادار به مدرسه‌ای هستند که بینش آنها در آن شکل گرفته است.

دست کم هشت وزیر کابینه طالبان و بیش از بیست والی، فرماندهان نظامی، قاضی و مقام‌های ارشد طالبان در سال ۱۹۹۶ از جمله فارغان دارالعلوم حقانیه مولانا سمیع الحق از شعبات مکتب دیوبندیه هستند. هنگامی که طالبان در سال ۱۹۹۷ م در مزار شریف در برابر نیروهای مقاومت شکست خوردند، مکتب دیوبندی دروازه شماری از مدارسشش را بست و هشت هزار طلبه را برای کمک به طالبان به افغانستان فرستاد.

طالبان با کدام فتوا مسلمانان بی‌گناه را می‌کشند؟

سلفی‌گری جهادی در فعالیت‌های خود جهان را به دو بخش «دارالاسلام» و «دارالکفر»‌ تقسیم‌بندی می‌کنند. جامعهٔ اسلامی جایی است که با عقاید، طرز فکر و روش حکومت‌داری صدر اسلام مدیریت می‌شود. در غیر صورت، جامعه بدل به جامعهٔ جاهلی شده است. مسلمانان مکلف هستند که از جامعهٔ جاهلی به جامعهٔ اسلامی هجرت کنند و تلاش کنند دارالاسلام را دوباره احیا کنند. آنها جهاد را همچون میکانیزمی برای احیای جامعهٔ اسلامی معرفی می‌کنند.

بر اساس این تقسیم‌بندی، کابل برای سلفی‌ها جامعه جاهلی به شمار می‌آید. میکانیزم بدل کردن کابل به جامعهٔ اسلامی هم جهاد است. طالبان در هژده سال گذشته با همین منطق جهاد کرده‌اند. از نظر سلفی‌ها خون کسانی که در دارالکفر کشته می‌ِشوند، مباح است. به همین دلیل است که طالبان هنوز مثل آب‌خوردن به کشتار استاد مکتب، مامور یک بانک، کارگران فقیر در معادن و غیرنظامیانی که در خیابان‌های کابل کراچی‌وانی می‌کنند، می‌پردازند.

آنها با استفاده از دو مفهوم «شرک» و «کفر»‌ گروه بزرگی از مسلمانان را از دایره اسلام خارج می‌کنند و پروایی از ریخته شدن خون‌شان ندارند.

کاپی دیگر وضعیتی که شاگردان مکتب دیوبندی در افغانستان خلق کرده‌اند، وهابی‌ها در عراق آفریده‌اند. سلفی‌ها در عراق نیز با چهار گروه در حال جنگ هستند. اول، صلیبیون که منظور آنها «اشغالگران آمریکایی و غربی» هستند.  دوم، رافضیون که مراد شیعیان عراقی هستند. سوم، صفویون یا همان شیعیان ایران هستند و مرتدین یعنی اهل سنت عراق که با دولت همکاری می‌کنند. وهابی‌ها بر همین پایه، به جهاد به این چهار گروه فتوا داده و کشتن و کشته شدن در این راه را موجب سعادت می‌شمارند. آنان هیچ تفاوتی میان کافران اشغالگر آمریکایی و مسلمانان شیعه و سنی این کشور قایل نیستند و همه را مستحق مرگ می‌دانند.

این یافته‌های پژوهش آقای ابوطالبی است که در کتاب «مبانی فکری و ایدیولوژیکی طالبان» و انتشارات سعید آن را منتشر کرده است. آقای ابوطالبی با استفاده از نظریه یادگیری اجتماعی نشان داده است که «در کنار منشاهای غریزی و ذاتی خشونت، برخی بسترهای اکتسابی بیرونی نیز رفتارهای خشن را به فرد می‌آموزد» و مدارس دینی دیوبندیه در شبه‌قاره هند این بستر آموزشی را برای طالبان فراهم کرده است.

طالبان با توسل به دو مفهوم «شرک» و «کفر»‌ گروه بزرگی از مسلمانان را از دایره اسلام خارج می‌کنند و پروایی از ریخته شدن خون‌شان ندارند.

خواست‌های ضد حقوق بشری؛ سد راه صلح

تصور عموم این است که هنوز طالبان به درس‌های مکتب دیوبند وفادار هستند. گمان می‌رود در مذاکرات صلح آنها هنوز خواستار احیای «امارت اسلامی» شوند. در ۱۴ حمل ۱۳۷۵ نیز طالبان در قندهار گردهم آمدند و فتوایی صادر کردند که به آنها اجازه می‌داد به استفاده از تئوری تغلب، حکومت برهان الدین ربانی را سرنگون کنند. طالبان به جای یک انتخابات شفاف و همه‌شمول به نظریهٔ تغلب بخاطر رسیدن به قدرت سیاسی متوسل شده‌اند. شاگردان مکتب دیوبند فکر می‌کنند تنها از راه ایجاد ترس، رعب، وحشت و غلبه می‌توانند حکومت را به دست آورند. دو راه برای گزینش امیر وجود دارد:

یک: انتخاب توسط شورای حل و عقد؛

دو: انتخاب ولیعهد توسط امیر پیشین.

این روش حق آزادی شهروندان برای تعیین سرنوشت سیاسی‌شان را سلب می‌کند. هر شخص حق دارد که در اداره امور عمومی کشور خود به طور مستقیم یا توسط نمایندگان انتخاب شده توسط خودش شرکت کند. اعضای شورای حل و عقد نظام طالبانی توسط رای مردم انتخاب نمی‌شود. تنها یک گروه کوچک که طالبان آنها را «عالمان دین و بزرگان ارتش» می‌نامند صلاحیت تصمیم‌گیری در شورای حل و عقد را دارند.

از نظر تفکر طالبانی، امیر باید شش ویژگی زیر را داشته باشد: «مسلمان، حر، مرد، عاقل و بالغ باشد و متعهد و قادر به اجرای تمام قوانین اسلامی باشد.» همین مشخصات در مورد گزینش معاون امیر هم آمده است. این مشخصات نشان می‌دهد که از نظر طالبان زنان نمی‌توانند در راس حکومت قرار گیرند.

نظر به مبانی فکری طالبان و رویکرد ضد شیعه مکتب دیوبند به نظر می‌رسد که آنها شیعه‌های افغانستان را نیز واجد شرایط تصمیم در مورد حکومت‌داری در افغانستان نمی‌دانند. بزرگان مکتب دیوبند کتاب‌ها و مقالات زیادی در رد مذهب تشیع نوشته‌اند. مقولهٔ تکفیر اهل تشیع در فتواهای مربوط به ارتداد گروه‌ها، گرایش‌ها و مذاهب مختلف به وفور دیده می‌شود.

از نظر شاگردان مکتب دیوبند در قرن ۲۱؛ در زمانه‌ای که تکنولوژی، گردش اطلاعات، آگاهی و رسانه زمین را در مشتش دارد، شریعت مد نظر آنها به تنهایی می‌تواند افغانستان را از دستاوردهای مدرن مثل حقوق بشر، قانون اساسی، حقوق زن، کثرت‌گرایی فرهنگی و دانش پیشرو اقتصادی – اجتماعی – سیاسی بی‌نیاز می‌سازد.

در نظام سیاسی دیوبندی، ضمانتی برای حفظ کرامت انسانی در چوکات حقوق و آزادی‌های بشری وجود ندارد. آنها به جای یک شهروند فعال، خواهان اتباع مطیع و سربه زیر هستند.

در نظام سیاسی دیوبندی، ضمانتی برای حفظ کرامت انسانی در چوکات حقوق و آزادی‌های بشری وجود ندارد. آنها فکر می‌کنند که تمام اتباع افغانستان مکلف به اجرای اصول اسلامی و شرعی تعیین شده برای آنها هستند و چگونگی شریعت توسط روایت تک‌گفتار آنها تعریف می‌شود. در مدل حکومت‌داری‌ای که مکتب دیوبندیه ارائه می‌کند در چوکات امارت اسلامی، اداره امر به معروف و دعوت الارشاد احیا می‌شود. یعنی امارت اتباع افغانستان را مکلف به اجرای شریعت دلخواه خود خواهد کرد.

آنها به جای یک شهروند فعال، خواهان اتباع مطیع و سربه زیر هستند. در چنین نظامی، ضمانتی برای آزادی اندیشه و بیان اندیشه، آزادی ایمان و مشارکت مردم در قدرت وجود ندارد. در این نوع نظام، شهروندان نمی‌توانند بر اعمال حکومت نظارت موثر داشته باشند، حق نقد و اعتراض داشته باشند. این نوع نظام با آزادی بیان، رسانه‌های آزادی و گردش آزاد اطلاعات و ارتباط سالم در تعرض قرار دارد.

طالبان نشان داده‌اند که آنها هیچ باوری به واقعیت‌های جامعه متکثر افغانستان ندارند. به نظر می‌رسد این خواست‌ها کلان‌ترین سد راه آمدن صلح در افغانستان خواهد شد. صلح بدون پلورالیزم اجتماعی، یک تضمین حقوقی برای نظارت و حمایت از حقوق شهروندی، پذیرش گفتگو به عنوان یک اصل برای حل اختلاف‌ها، نقد و آزادی عقیده و بیان و با نادیده گرفتن عدالت به میان نخواهد آمد. عدالت به عنوان یک نهاد اخلاقی – اجتماعی باید اندیشیده شده و معقول باشد و از راه یک گفتگوی آزاد جمعی و توافق عمومی به دست آید.

عدالت با سرکوب تفاوت‌ها و گرایش‌های رنگارنگ و تحمیل الگوهای یک ذهن تک‌گفتار به میان نخواهد آمد و ما با نادیده‌گرفتن عدالت به صلح نخواهیم رسید.

کتابستان

شبانه

نگار خلیلی

شهسوار سویدنی

لئو پروتز

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر