afghan_media

رابطۀ فلسفۀ عامه‌پسند و اخبار روز

الکسیس پاپازوگلو | پژوهشگر فلسفه، دانشگاه لندن

تصویر مردمی شیفته که مستقیم به صفحه مونیتور چشم دوخته‌اند، قیاسی با تمثیل افلاطون در ذهن می‌آفریند: صفحات موبایل و کامپیوتر ما، دیوارهای غار زمان ما هستند، و ما با تماشای آن‌ها شاهد نمایشی کم‌نور از واقعیت روزمره هستیم.

این عقیده که فلسفه باید جنبه‌ای عامه‌پسند داشته باشد و با مخاطبانِ غیرفیلسوف سروکار داشته باشد و در خدمت یک منفعت عمومی باشد، به اندازۀ خودِ فلسفه قدمت دارد. معروف‌ترین استعاره دربارۀ فلسفه، تمثیلِ غار افلاطون است که مطابق آن، فلاسفه موظفند یافته‌های‌شان را منتشر کنند و به دیگران کمک کنند ورای تجارب روزانۀ خود ‌ــ‌ یا همان سایه‌های روی دیوار ‌ــ‌ را هم ببینند.

افلاطون تصویری خصوصا تملق‌آمیز از فلاسفه ترسیم می‌کرد، و دسترسی به سطحی متفاوت از واقعیت را برای آن‌ها قائل می‌شد: یعنی بیرون از غار، جایی که خورشید می‌درخشد و اشیا واقعی هستند، نه مثل عروسک‌ها و بدلیجات چوبی که سایه‌های‌شان تنها چیزهایی هستند که زندانیانِ غار می‌توانند ببینند.

تعداد کمی از فلاسفه این ایده را قبول دارند که آموخته‌های‌شان می‌تواند آن‌ها را به قلمروی افلاطونیِ حقیقت مطلق ‌ــ‌ که از قلمروی تجربۀ روزمره جداست ‌ــ‌ برساند. اما فلسفه هنوز می‌تواند و باید به دیگران کمک کند تا بتوانند سایه‌های معاصر روی دیوار ‌ــ‌ یا همان چرخۀ بی‌پایان اخبار ‌ــ‌ را تفسیر کنند.

تعداد کمی از فلاسفه این حرف را قبول دارند که آموخته‌های‌شان می‌تواند آن‌ها را به قلمروی افلاطونیِ حقیقت مطلق ‌ــ‌ که از قلمروی تجربۀ روزمره جداست ‌ــ‌ برساند. اما فلسفه هنوز می‌تواند و باید به دیگران کمک کند تا بتوانند سایه‌های معاصر روی دیوار ‌ــ‌ یا همان چرخۀ بی‌پایان اخبار ‌ــ‌ را تفسیر کنند.

تصویر مردمی شیفته که مستقیم به صفحه مونیتور چشم دوخته‌اند، قیاسی با تمثیل افلاطون در ذهن می‌آفریند: صفحات موبایل و کامپیوتر ما، دیوارهای غار زمان ما هستند، و ما با تماشای آن‌ها شاهد نمایشی کم‌نور از واقعیت روزمره هستیم، که همانا جریانِ بی‌امانِ حوادث، اخبار، و اطلاعات است.

این شارشِ مداوم، یکی از دلایلی بود که افلاطون باور داشت دنیای روزمره موهوم است و قلمروی افکار محض ‌ــ‌ و نه معرفت. ما تلاشِ امروزمان برای تفسیر نمادها و تصاویر متحرک بر صفحاتِ پیش‌روی‌مان را باعنوان مطالب تفسیر خبری می‌شناسیم. مفسران دیدگاه‌های خود را دربارۀ آخرین تحولات بیان می‌کنند که آن‌هم معمولا در راستای عقاید حزبی‌شان است. ولی حتی افلاطون، که دنیای روزمره را خوار می‌شمرد، فکر می‌کرد که فلسفه می‌تواند بیش از ابراز عقیدۀ محض دراین‌باره کاری انجام دهد: این‌که نهایتا می‌تواند راهنمایی برای کمک به درک ما از آن باشد.

خبر ممکن است غیرفلسفی‌ترین موضوع به‌نظر آید ‌ــ‌ چون به وقایع خاص، با شرایط و آدم‌هایی به‌خصوص مربوط می‌شود، حال آن‌که ما معمولا فلسفه را همچون افلاطون تصور می‌کنیم، که درباب حقایق قطعی و ازلی و جهانشمول است. ولی به عقیدۀ هگل ‌ــ‌ آرمان‌گرای آلمانی قرن نوزدهم و فیلسوفی کاملا متفاوت ‌ــ‌ فلسفه امری گسسته از وقایع تاریخ و سیاست و فرهنگ نیست، بلکه دریچه‌ای‌ست که ازطریق آن می‌توانیم زمانۀ خود را درک کنیم.

آیا ماییم که موبایل‌های‌مان را کنترل می‌کنیم، یا موبایل‌های‌مان ما را کنترل می‌کنند؟

برای هگل «فلسفه برای خودش زمانی‌ست که درقالب اندیشه درک شده است.» یک نمونۀ بارز این، خود افلاطون است. آثار افلاطون، به‌رغم این‌که فلسفه را تاملِ حقایق ازلی می‌پنداشت، عمدتا واکنشی به برهۀ فرهنگی و سیاسی‌‌ای بود که او در آتن باستان آن را زندگی می‌کرد. هرچه باشد، تصورِ انتقادِ افلاطون از دموکراسی، بدون اعدام سقراط مشکل است.

پرسش‌های فلسفی، ناگهان و در خلاء ظاهر نمی‌شوند؛ آن‌ها در پسِ پرسش‌های آشناتری هستند که وقایع و تحولات روزمره پیش مما مطرح می‌کنند. آیا با توجه به فاجعۀ زیست‌محیطی آینده، آدم باید بچه داشته باشد؟ آیا ماییم که موبایل‌های‌مان را کنترل می‌کنیم، یا موبایل‌های‌مان ما را کنترل می‌کنند؟ «پیروی از علم» در واکنش به یک همه‌گیری، چه معنایی برای سیاست‌گذاران دارد؟

در زندگیِ مردمی که درگیر اخبارند، این سوالات همیشه حضور داشته‌اند و روشی عالی برای معرفی فلسفه به مخاطب عام هستند، چون آن‌ها را به سوالاتی انتزاعی ‌ــ‌ دربارۀ اخلاقیاتِ تولید مثل یا وحدت علمی در موارد خاص‌تر ‌ــ‌ دعوت می‌کند. مثلا: «آیا بهتر نیست که هرگز به دنیا نیاییم؟» «آیا تمام اکتشافات علمی از اعتبار یکسانی برخوردارند؟» این سوالات فلسفی ممکن است خیلی متفاوت از دغدغه‌های روزمره‌ای باشد که افراد ناآشنا به آن‌ها علاقمند باشند، ولی نشان‌دادن ارتباط آن‌ها با گزارش‌های خبری، شاید باعث شود به سوالاتی که قبلا به متخصصان سپرده می‌شد، اهمیتی بیشتری داده شود.

شرایط تاریخی جاریِ ما، سوالاتی مبرم ایجاد می‌کند که همچنین می‌تواند نقطۀ شروع جدیدی برای فلاسفۀ معاصر باشد. کاربرد هوش مصنوعی در نظام قضایی کشور، حوزه‌های جدیدی برای تفکر درباب تبعیض و شفافیت در احکام قضایی خلق می‌کند. مشابها، نظارتِ گستردۀ افراد ازطریق اینترنت ما را وادار می‌کند درباب رابطۀ حریم خصوصی، قدرت و استقلال فردی بازاندیشی کنیم.

نهایتا توجه به این پرسش‌های خاص‌تر، به فلاسفه یادآوری می‌کند که مباحث علمی و فنی، منشأهایی زمینی‌تر دارند، و این‌که فلسفه سرانجام باید بتواند با این منشأها ‌ــ‌ یعنی دنیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم ‌ــ‌ ارتباط برقرار کند. البته فلسفه گاهی ممکن است موقتا از دنیای خاص و روزمره منزوی شود، ولی فقط برای این‌که آن را تفسیر کند.

فلاسفه تمام جواب‌ها به سوالاتِ پرشماری که اوضاع نامساعد فعلی ما را مبتلا کرده در اختیار ندارند. هدف ممکن است حقیقت باشد، یا درک درست امور، ولی تنوع براهین و نتایج حاصله حاکی از این است که ارزش فلسفه را فقط نمی‌توان با نتایج نهایی آن یا مکشوفاتش سنجید.

ضمنا فلاسفه تمام جواب‌ها به سوالاتِ پرشماری که اوضاع نامساعد فعلی ما را مبتلا کرده در اختیار ندارند. هدف ممکن است حقیقت باشد، یا درک درست امور، ولی تنوع براهین و نتایج حاصله حاکی از این است که ارزش فلسفه را فقط نمی‌توان با نتایج نهایی آن یا مکشوفاتش سنجید. بلکه آن‌چه فلاسفه در آن مهارت دارند، عبارتست از آشکارکردنِ پیچیدگی یک مسئله، کالبدشکافی ساختارِ براهین، و ترسیم تمایزات مفهومی و یادآوری ایده‌های فلاسفۀ گذشته به ما، با هدف روشن کردن یک موضوع.

وقتی این مهارت‌ها برای تحلیل چرخۀ خبری به‌کار می‌رود، فرصتی برای فراتر رفتن از مقالات خبری و باورهای شخصی، و نزدیک‌ترشدن به فهم موضوع ایجاد می‌شود. درک پیچیدگی مسائل به ما امکان می‌دهد تا ماهیتِ جزم‌باوری را دریابیم، و تحلیل براهینْ نقاط ضعف‌شان را آشکار می‌کند، و ترسیم تمایزات به ما کمک می‌کند از بیش‌ساده‌سازیِ مفاهیم اجتناب کنیم، و تاریخ فلسفه همچون تذکره‌ای‌ست که می‌گوید شیوه‌های متفاوت از نحوۀ تفکر هم وجود دارد.

بنابراین، چرخه‌های خبریْ فرصتی مضاعف برای فلسفه فراهم می‌کند: تجدید ضرورت سوالات فلسفی با پیونددادن‌شان به دغدغه‌های معاصر، و عین‌حال، نشان‌دادنِ نیاز به ابزارهای فلسفی به افراد ناآشنا، اگر قصدمان این است دنیایی را که هر روز بر صفحات‌مان می‌بینیم تفسیر کنیم.

گرچه ساختارهای آکادمیک امروز، فیلسوفان را تشویق نمی‌کند آثار عامه‌پسندی خلق کنند که با وقایع جاری درگیر شود، اتفاقا این یکی از پرارزش‌ترین خدمات عمومی‌ست که فیلسوفان می‌توانند ارائه دهند. فلاسفه نباید بیش از حد بیرونِ غار درنگ کنند یا مدام با خودشان بحث کنند ‌ــ‌ کار فلسفه این است که به دیگران کمک کند آن‌چه را در باطنش جاری‌ست درک کنند.

کتابستان

شبانه

نگار خلیلی

شهسوار سویدنی

لئو پروتز

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر