میدان نقشجهان در اصفهان، قلب تپندهٔ این شهر است؛ این میدان همواره میزبان ایرانیان و توریستهای خارجی یا هرکسی است که بخواهد از زیباییِ یک از جواهراتِ متعدد ایران لذت ببرد. این میدانگاه که چهار قرن قدمت دارد، پر از بازارها و فروشگاههاییست که هر چیزی میفروشند: از ادویهجات معطر و جواهرآلات دستساز تا محصولات چینی؛ نقشجهان همواره مکانی برای گردهمآمدن بوده است ــ خواه برای جهانگردان و بومیانِ امروز، یا صرفا محلی برای ملاقاتِ شاهان و تودهٔ مردم در قرون گذشته ــ و این میدان امروزه هم کماکان همان انرژیِ مهماننوازی را از خود متصاعد میکند.
اما یک چیز که خیلی از بازدیدکنندگان و حتی بومیان نمیدانند، این است که این میدان جایی بنا شده است که قبلا یک میدانِ ۳۰۰متری مخصوص برگزاری مسابقات بود: مسابقات چوگان یا بهقول فرنگیها «پولو». امروزه تنها مدرک قابلمشاهده از زمین چوگان، ستونهای کوتاه سنگی است (هرکدام به فاصلهٔ ۷ متر) که بین درختانی که در محوطهٔ چمنِ میدان کاشته شدند پنهان ماندهاند… و تنها بخشِ میدان که حیات خود را از دست داده است، درواقع همین زمینِ بازیِ چوگان است.
و بله، واقعیت این است که مسابقاتِ چوگانْ اول در ایرانزمین برگزار شد. درواقع بسیاری حتی معتقدند که چوگان اصلا در ایران اختراع شد. گرچه هیچ مدرک مکتوبی درباره زمان تولد چوگان وجود ندارد، گمان میرود که اولین مسابقات چوگان بین ترکمنها و ایرانیان در ۶۰۰ سال قبل از میلاد برگزار میشده است. بسیاری از شاهان ایرانزمین، از جمله شاه عباس صفوی، بهطور خصوصی این بازی را آموزش میدیدند. برای همین چوگان را در اصل بازیِ پادشاهان یا «ورزش شاهان» میخواندند.
اهمیت چوگان را همچنین میتوان در اشعار پارسی مشاهده کرد. بسیاری از شعرای پارسی از جمله سعدی و حافظ و ناصرخسرو از چوگان گفتهاند، اما رودکی اولین شاعر بعد از اسلام است که از چوگان یاد میکند. خیام که بهخاطر رباعیاتش در غرب شناخته شده است، از چوگان برای بیان فلسفهاش استفاده میکرد. حتی فردوسی، شاعر حماسهٔ «شاهنامه» در چند نوبت از این بازی تجلیل میکند که مهمترین آنها، مسابقهٔ بین سیاوش (پسر پادشاه ایران) و افراسیاب (پادشاه افسانهای توران) است، که در آن، فردوسی خصوصا ورزیدگیِ سیاوش را در این بازی ستایش میکند.
باور عمومی این است که واژهٔ «پولو» از زبان بلتی در تبت میآید که به معنای گوی است، اما کلمهٔ «چوگان» که بین پارسیان رایج است، از جنس چوبی که برای ساخت چوب چوگان استفاده میشد گرفته شده است. چوگان در اصل برای بازی اشراف طراحی شده بود، و ممکن بود تا صد بازیکن در هر تیم باشند؛ درواقع نوعی نبردِ مینیاتوری بود که مهارتهایی چون اسبسواری و جنگآوریِ سربازان و نگهبانانِ پادشاه را میسنجید. اما بعدها با افزایش محبوبیتش، تعداد بازیکنان کمتر شد و این ورزش برای عمومِ مردم دسترسپذیر شد.
یک تفاوت دیگر بین بازی اصلی و آنچه امروز میشناسیم، سرعت مسابقه است. ابتدائا چوگان مسابقهای کُند بود که اسبهایش را برای تندرفتن تربیت نمیکردند. امروزه این مسابقه با چهار بازیکن درون زمین و دو داورِ سوارکار در کنار زمین بازی میشود. هر مسابقه به شش تا هشت تایم تقسیم میشود که به آن میگویند «چوکه». هر چوکه هفت دقیقه است اما بازی تا وقتی ادامه مییابد که گوی از زمین خارج شود. هدف اصلی بازی این است که گویِ کوچکِ پلاستیکی یا چوبی را وارد دروازهٔ حریف کنند.
تا سدهٔ سیزدهم، بعد از حملهٔ مغول، این بازی به شرق برده شد و در سالهای ۱۸۵۰، انگلیسیها در مانیپور (هندوستان) با این بازی آشنا شدند و با الهام از آن، باشگاههای چوگان تاسیس کردند، و نهایتا بازیهایی چون گلف و هاکی را ابداع کردند. دو دهه بعد در سالهای ۱۸۷۰، جان واتسون، قوانینی برای این بازی پیشنهاد کرد که امروزه رسمیت یافته و اجرا میشود. به این ترتیب فرهنگهای دیگر هم بازی چوگان را اقتباس کردند.
چینیان هم ــ خصوصا تحت فرومانرواییِ مینگهونگ، امپراطورِ رخشان ــ واقعا عاشق این بازی بودند. گفته میشود که بقیهٔ فرهنگها این بازی را یا مستقیما از خود ایرانیانی که از حملهٔ اعراب در سدهٔ یازدهم گریخته بودند آموختند، یا غیرمستقیم از هندوان یا بیزانسیانِ قسطنطنیه فرا گرفتند.
مورخان بسیاری بر ارزشِ این بازی تاکید کردهاند و به دشواری آن اشاره کردهاند: مثلا مورخان سدهٔ نهم گفتهاند که شکستنِ چوب بازی در جریان مسابقه، نشانهای از ناشیگریِ بازیکن بود. در غرب و بهویژه در انگلیس و استرالیا، و در آسیای جنوب شرقی مثل هندوستان، چوگان هنوز هواداران و بازیکنانِ پروپاقرصِ خود را دارد. اما در ایران ــ محل تولدش ــ چوگان جایگاهِ برجستهای ندارد، و عملا بین برخی اقوام و عشایر ایرانی که زندگیشان وابسته به اسبسواری است، به بقای خود ادامه میدهد. و گرچه نشانههای چوگان در میدان نقشجهان اصفهان به مرور زمان مدفون شد، کافیست به دقت نظر کنیم و با گوش جان بشنویم تا میراث این بازی مهیج را که زمانی در سرزمین پارسیان زنده بود احساس کنیم.