باور رایج این است که اسلام دینی بنا شده بر قرآن است، اما مولفهٔ مذهبیْ فقط بخش کوچکی از اسلام است. البته انجام امور دینیِ اسلام بدون قرآن ممکن نیست. قرآن محل شناختن الله است. اما برای شناخت بهتر اسلام همینطور باید رفت سراغِ سیره (زندگینامهٔ محمد موسس اسلام) و حدیث که شامل گفتار و رفتار اوست.
بیش از ۹۰ آیه در قرآن وجود دارد که محمد را الگوی کامل تمام مسلمانان معرفی میکند. محمد، مسلمان کامل است و همهٔ مسلمانان باید از زندگی او الگوبرداری کنند. او یک پدر، شوهر، قاضی، رهبر، جنگجو، تاجر و سیاستمدار کامل و بینقص است. الگوی زندگی محمد، هر آنچه گفت و کرد را سنت محمد میگویند.
پس در کل اسلام را میتوان از این سه منبع اصلی شناخت: قرآن، سیره، و حدیث. اینجا شاید برایتان جالب باشد که حجم مطالبی که به محمد اختصاص پیدا میکند، شش برابر حجم قرآن (کلامِ خدا) است.
یک باور رایج دیگر این است که برای شناخت اسلام، باید آن را از یک مسلمان آموخت. اینطور نیست. اگر قرآن و محمد را بشناسید، اسلام را هم میشناسید. درک این موضوع مهم است چون اسلام همان است که در قرآن و سنت میبینیم. تنها مسلمانی که حجیّتِ تام و مطلق بر اسلام دارد، محمد است. وقتی محمد را بشناسی، مسلمان اصلی را میشناسی.
کسانی که محمد و الله را بشناسند، میتوانند درباره اسلام استدلال کنند. نتیجه اینکه لازم نیست مسلمان باشی تا اسلام را بفهمی. و فراتر از این، از آنجا که بیشتر مسلمانان چیز زیادی از قرآن و سنت نمیدانند، حرفهایشان درباره اسلام بیشتر نظر شخصی خودشان است.
اسلامِ کفر-محور!
اگر سه منبع یاد شده (قرآن، سیره، و حدیث) را مطالعه کنید، به موضوع مهمی برمیخورید: اینکه بخش اعظم آنها دربارهٔ شیوهٔ مسلمانی نیست، بلکه دربارهٔ غیرمسلمانان است (که کافرشان میخوانند).
دکترینِ اسلام نگاهی منفی به کافر دارد. الله از کفّار متنفر است و علیهشان توطئه میکند. مسلمانان ادعا میکنند که مسیحیان و یهودیان بهعنوان اهل کتاب در اسلام محترم هستند، اما در واقع نظریهٔ سیاسی اسلام ازین فراتر میرود و میگوید مسیحیِ «حقیقی» فقط آنهایی هستند که محمد را به عنوان خاتمالانبیاء (آخرین پیامبر) قبول داشته باشند، و قبول کنند که انجیل تحریف شده است، و الوهیتِ عیسی را انکار کنند. یهودیان حقیقی هم همینطور آنهایی هستند که محمد را خاتم پیامبران و تورات را تحریفشده بدانند. اگر یک مسیحی یا یهودی این را قبول نداشته باشد، کافر است. بتپرستها، چندخداها (مشرکین)، ندانمگرایان، بیخداها، و کلا بقیهٔ انواع غیرمسلمانانْ کافر هستند. ضمنا اسلام مدعیست که خودش داورِ نهاییِ تمام ادیان است. اینها بخشی از ماهیتِ مطلقهخواهِ اسلام است.
همانطور که گفته شد بخش اعظم منابع سهگانهٔ اسلام درباره کفر و کافران است. بیش از نیمی از تعالیم اسلامی به کفار اختصاص دارد. کافر عضو دینِ اسلام نیست، ولی جزءِ اساسیِ شریعت اسلام است. این رابطهٔ عقیدتی، اساسا مولفهای سیاسی است، نه دینی یا فرهنگی. اسلام سیاسی یعنی نگاه اسلام به کافر؛ و بخشِ اعظمِ اسلامْ سیاسی است. مسلمانانِ مذهبی به جنبهٔ دینی اسلام کار دارند [یعنی اسلام به عنوان دین شخصی]، اما اسلامِ سیاسی با تمام بشر کار دارد.
اسلام عملا یک دینِ صرف نیست، بلکه یک تمدن کامل است. اسلام برای تمام جوانب زندگیِ فرد یک موضع یا قاعده دارد. هم مذهب است، هم فرهنگ، هم نظام سیاسی ــ یک سبک زندگی تمامعیار. اگر اسلام فقط مذهبِ شخصی بود اهمیتی نداشت. مثلا بودیسم یک چنین مذهبی است. اما چهقدر رسانهها و فضای سیاسی نگران بودیسم است؟ بودیسم مانعی سر راه تمدن ایجاد نمیتراشد، اما اسلام در تمام جوانب جامعه مانع میتراشد.
تمامیتخواهی؛ دکترین سیاسی
تمامیتخواهی یا مطلقهخواهی یعنی نظام سیاسی دارای قدرتِ تام که در آن حکومتْ اختیاراتِ بی حد و حصری دارد و تمام جوانب حیات عمومی و شخصی مردم را کنترل میکند. در این سیستم، عملا هیچ حزب سیاسی رقیبی وجود ندارد چون اگر باشد انحصار قدرت را بر هم میزند. عنصر حیاتیِ تمامیتخواهی ْداشتن اختیار مطلق و سلطهگری بر تمامی حوزههای زندگی مردم است.
تمامیتخواهی در خودِ کلمهٔ اسلام نهادینه شده: واژهٔ «اسلام» یعنی تسلیم شدن ــ تسلیم شدن به قرآن و سنت محمد. و ما اساسِ مطلقهخواهی را در زندگی خود محمد میبینیم. او بعد از آنکه به مدینه مهاجرت کرد، تبدیل شد به آدمی جهادی و شروع کرد به حمله کردن به همسایگان خود. زمانی که او به مدینه رفت، نصف شهر یهودی بودند. در عرض دو سال، هیچ یهودیای در مدینه باقی نماند. همه یا تبعید شدند، یا به قتل رسیدند، یا بَرده شدند یا اعدام شدند. محمد به بتپرستان و یهودیانِ شبهجزیرهٔ عربستان تاخت. بعد از سلطهٔ اسلام بر عربستان، او سراغ سوریه رفت و به مسیحیان تاخت.
در نهایت، اسلام سیاسیْ مخالفت را تحمل نمیکند. اینها چند نمونه از دکترین سیاسی اسلام راجعبه قدرتِ مطلق و تام است:
سورهٔ بقره، آیهٔ ۱۹۳: با آنان بجنگید تا فتنهای باقی نماند و دین فقط دین الله باشد. و اگر دست کشیدند، تجاوز فقط بر ستمکاران جایز است…
و دو حدیث:
از صحیح مسلم (نقل از محمد): مامور شدم تا زمانی که مردم نگویند لا اله الا الله با آنان بجنگم…
از صحیح بخاری (نقل از محمد): من مامور شدهام با کافران بجنگم تا وقتی همهشان بگویند لا اله الا الله…
این تئوری سیاسی که بر پایهٔ زندگی خود محمد شکل گرفته، عبارت از این است که جهاد علیه کافران تا وقتی همه آنها تسلیم اسلام شوند ادامه خواهد یافت. این تئوری طی قرون متمادی عملا بر تمام حوزههای زندگی خود را تحمیل کرده است. البته همیشه در منتهای قدرت خود نبوده، فراز و فرود داشته، اما مجاهدت برای به قدرت رسیدن شریعت هرگز از بین نمیرود. امروزه قدرت اسلام به خاطر جهاد و مهاجرت رو به افزایش است.
وقتی اسلام سیاسی به جامعهای وارد میشود به مرور زمان تمام قوای سیاسی، فرهنگی، و مذهبی آنجا رنگ اسلامی میگیرد. تنها استثناء وقتی بوده که به زور در برابر اسلام مقاومت کردهاند، مثل جنگهای اسپانیا، بالکان و وین در مقابل مسلمانان.
همهشمولیِ اسلام:
در کل باید توجه داشت که (۱) اسلام سیاسی در ابتداییترین و جزئیترین شئون زندگی افراد دخالت میکند، و (۲) ماموریت اسلام سیاسی این است که همهٔ انسانها و تمام ملتها را تسلیم خود کند.
شریعت
همانطور که گفته شد اسلام برای خودش تمدنی کامل است، و این یعنی دارای نظام حقوقی/قضایی خودش هم هست که شریعت خوانده میشود. اما شریعت بسیار فراتر از مجموعهای مدون از قوانین و مقررات است: شامل الهیات، قوانین و مقررات، فلسفه، مناسک مذهبی، و اخلاقیات است. شریعت مدعیست که قانونِ الله است و باید جایگزین تمام اشکال دیگر حکمرانی شود.
یکی از واضحترین نمونههای همهشمولیِ اسلام، کتابِ عمده السالک است (از منابع فقه شافعی). این کتاب موضوعات فراوانی را شامل میشود از جمله: الهیات، نحوهٔ عبادت، تشییع جنازه، مالیاتهای اسلامی، مقررات تجارت، قوانین بانکی، وصیت، ازدواج، شوهرداری/زنداری، مادری/پدری، سکس، طلاق، حقوق جزاء، ارتداد، حاکمیت سیاسی بر کافران، جهاد، اهل ذمه، مسیحیان، یهودیان، مجازات، قوانین خانواده، غذا، اخلاقیات، هنر، لباس پوشیدن، توالت کردن، چهطور سلام کردن، چهطور در زدن، ساختار حکومت و… و…و…. جزییات کمی از زندگی وجود دارد که اسلام وارد آنها نشده باشد.
شریعت حتی برای زندگی کافران قانون وضع کرده است. هیچ کس نیست که شریعت از او غافل شود. هیچ کس حق ندارد که بخواهد مشمول شریعت نشود.
تاریخ طولانی تمامیتخواهی
بعد از مرگ محمد، ابوبکر، نزدیکترین صحابهٔ او خلیفه شد. اولین فرمانِ او حمله و قتل مسلمانانی بود که میخواستند از اسلام خارج شوند. همه باید اسلام میآوردند و وقتی هم که مسلمان شدی، باید مسلمان بمانی، وگرنه مجازات میشوی.
صحابهٔ بعدی محمد که خلیفه شد، عمر بود. ده سال حکومت او در جهاد و مطیعسازیِ مسیحیان و زرتشتیانِ «کافر» سپری شد.
اسلام سیریناپذیر
ترکیه که قبلا با نام آناتولی یا آسیای صغیر شناخته میشد، تمدنی مسیحی بود. امروز بیش از ۹۵ درصد جمعیتش مسلمان است. شمال آفریقا، مصر، عراق، سوریه و لبنان قبلا مسیحی بودند. افغانستان بودایی بود؛ پاکستان و مالزی هندو بودند؛ اما امروز بیش از ۹۵ درصد مسلمان هستند. اسلام با هیچ تمدنِ بومیای به تعادل نمیرسد، بلکه غالب میشود و به مرور فرهنگ بومی را نابود میکند.
این رویهٔ استیلای تمدنی، ناشی از سیریناپذیر اسلام است. نظام فکریای که دنبال جهاد است و هرگز متوقف نمیشود تا اینکه جمعیت بومی را تسلیم شریعت کند. شریعتی که همه را تسلیمِ اسلام میکند. خودِ دکترینْ تمامیتخواه است و ثمرهٔ آن هم نظامی تمامیتخواه است.
اسلام موفقترین نظام تمامیتخواه در تاریخ بوده است. کشورهای پسا-کمونیستی و پسا-نازیسم وجود دارند، اما جامعهٔ پسا-اسلامی وجود ندارد.