0

چگونه یک زن یهودی توانست با بلندپایه‌ترین مقامات ایران هم‌نشین شود

نفوذ در رژیم وحشت

دیوید رز

خامنه‌ای از یک چیز خیلی می‌ترسد و آن هم حملهٔ اسرائیل است. او تهدیدات نتانیاهو را جدی می‌گیرد و می‌داند که اسرائیل برتری نظامی دارد. از نگاه او، کشتن یهودیانْ جلوگیری از حمله اسرائیل را آسان‌تر می‌کند…

دم غروبِ روزی در فوریه ۲۰۱۷ در تهران، یک ماشینِ بدون علامت با شیشه‌های مات به هتل محل اقامت کاترین پرز-شکدم وارد شد. او که سر تا پا حجاب و عبایه بر تن داشت، به صندلی عقب خودرو هدایت شد و بین دو زن سپاهی نشست. او را برای ملاقات با علی خامنه‌ای رهبر منزوی رژیم ایران می‌بردند. ولی او راز خطرناکی را در دل داشت. اسکورت‌هایش نمی‌دانستند که این زن ۴۱ ساله و مادر دو فرزند، یک یهودیِ متولد فرانسه است.

البته او پیش‌تر با تعدادی از سران رژیم ملاقات کرده بود، و به او از نقشهٔ سری سپاه برای «مکان‌نگاریِ» شخصیت‌های مهم یهودی در سراسر دنیا برای تیم‌های ترور ایرانی گفته بودند.

شکدم می‌گوید: «ایدهٔ آن‌ها این بود که تمام سازمان‌های مردمی زیر نظر یهودیان را شناسایی کنند؛ این‌که چه کسی در کدام حوزه تجاری چه کار می‌کند؛ خاخام‌های مهم. می‌خواستند میزان نفوذ آن‌ها را در بیاورند و این‌که کجا با خانواده‌های‌شان زندگی می‌کنند تا آن‌ها را هدف بگیرند. می‌خواستند اطلاعات بهتری داشته باشند تا بدانند چه‌طور و کجا حمله کنند، تا اگر اسرائیل جرات کرد به ایران حمله کند، یهودیان خارج از اسرائیل را حسابی غافلگیر کنند».

او را به ملاقات خامنه‌ای بردند. شکدم می‌گوید: «نگران بودم. فکر کردم بهتر است کنجکاوی نکنم که کجا مرا می‌برند.»

این ملاقات بخشی از یک سفر پرماجرای ناشناس به قلب رژیم ایران بود که کاترین را به حلقهٔ اعتمادِ بلندپایه ترین مقامات نظام اسلامی ایران وارد کرد.

عکس‌هایی از او هست که او را لبخندزنان کنار ابراهیم رییسی رئیس‌جمهور ایران و نادر طالب‌زاده فیلم‌ساز تبلیغی رژیم، ملقب به «گوبلز ایران»، نشان می‌دهد. همین‌طور عکس‌هایی از او با الکساندر دوگین، یکی از مشاوران مهم پرزیدنت پوتین، و همین‌طور با دختر فرماندهٔ بدنام سپاه، قاسم سلیمانی، پدرخواندهٔ تروریست‌ها که در حمله پهپادی آمریکا در سال ۲۰۲۰ کشته شد؛ شکدم بعدا با خود سلیمانی هم در سفری در منطقه ملاقات کرد.

کاترین به‌رغم مخاطرات بزرگ، از جمله تهدید بالقوه علیه جان بچه‌های خودش، احساس می‌کرد باید از این شانسِ اختلاط با برخی از بدترینِ دشمنان غرب استفاده کند.

او قبلا در سال ۲۰۰۰ با یک مسلمان یمنی ازدواج کرده بود. اما یهودستیزیِ شدیدی را از بستگان شوهرش تحمل کرد. ولی همین فرصت‌هایی برای روابط با رژیم ایران برای او فراهم کرد.

او پست‌های وبلاگی و تحلیل‌هایی درباره خاورمیانه منتشر کرده بود که چشمِ مقامات تهران را گرفت و آن‌ها هم او را به تهران دعوت کردند. و این طور بود که او سر از ملاقات با خامنه‌ای در آورد.

شکدم می‌گوید: «به حیاطی وارد شدیم که درخت‌هایی داشت. مرا به یک اتاق نشیمن راهنمایی کردند. آن‌جا فرش بود، و قالیچه‌هایی روی فرش؛ با عکس‌هایی از خمینی و خامنه‌ای»

«انتظار چیزی در حد کاخ ریاست‌جمهوری را داشتم، ولی محقر بود. نیمکت‌های طرح عربی و بالش‌هایی روی کف اتاق. چای شیرین با نباتِ چوبیِ زعفرانی، با گردو»

«نزدیکِ در همهمه شد و خامنه‌ای آمد. ازطریق مترجم به من گفت که روی زمین بنشینم. خودش روی صندلی نشست. به من هشدار داده بودند که توی چشمش نگاه نکنم، و تا وقتی از من سوال نکرد حرف نزنم»

«خامنه‌ای چند دقیقهای گپ زد. بعد شروع کرد به صحبت درباره آخرالزمان، و این‌که او کسی‌ست که بازگشت مهدی موعود را زمینه‌سازی می‌کند»

«صدایش ملایم و زیر بود. از جنگ بزرگ حرف زد، و این‌که برای بازگشت مهدی و نجات بشر، مسجد الاقصی باید آزاد شود. همین‌طور از جنگ‌هایی حرف زد که ایران در یمن و سوریه می‌کرد؛ و این‌که او ماموریت الهی دارد»

«اساسا داشت جنایات علیه بشریت را توجیه می‌کرد و می‌گفت باید به دشمنان خدا صدمه بزنید، چون آن‌ها انسان نیستند»

«او گفت که کشتن بی‌گناهان بلااشکال است چون آن‌ها در واقع بی‌گناه نیستند»

شکدم می‌گوید: «یک اشتباهی که ما می‌کنیم این است که خیال می‌کنیم او به کشورش اهمیت می‌دهد. نمی‌دهد. او واقعا ترجیح می‌دهد ایران در آتش بسوزد اگر این به معنای پیروزی اسلام باشد»

شکدم می‌گوید خامنه‌ای انگار فقط از یک چیز می‌ترسد و آن هم حملهٔ اسرائیل است: «او تهدیدات نتانیاهو را باور می‌کند و می‌داند که فعلا اسرائیل برتری نظامی دارد. و حس می‌کند رژیم ایران نمی‌تواند شکست را تاب بیاورد».

بعد از نیم ساعت، خامنه‌ای ناگهان شکدم را ترک می‌کند. شکدم می‌گوید «انگار تجربهٔ پرواز روح داشتم. به ماشین که برگشتیم به خودم گفت: این دیگر چه کوفتی بود؟»

این تجربه، حس تهدیدِ ایران را در او نهادینه کرد. ایدئولوژیِ علنی خامنه‌ای، سلیمانی و رییسی مثلِ مانیفستِ هیتلر ترسناک بود.

شکدم می‌گوید: «اگر جداً می‌خواهیم با تروریسم و رادیکالیسم اسلامی مقابله کنیم، باید سپاه را تحریم کنیم. ما حالا می‌دانیم که چرچیل حق داشت و مقابله با نازی‌ها از سال‌های خیلی قبل‌تر، جان‌های بسیاری را نجات می‌داد».

شکدم در بازگشت از یکی از سفرهایش در فرودگاه از سوی یکی از مقامات وزارت کشور مورد استنطاق قرار گرفت و بعدا دوباره با او تماس گرفته شد.

می‌گوید: «من ایدئولوژی آن‌ها را می‌فهمیدم و این‌که چه‌طور افرادی را فکر می‌کنند به دردشان می‌خورد تربیت می‌کنند».

شکدم شجاعت خود را به پدربزرگش نسبت می‌دهد که در نیروی مقاومت فرانسه جنگیده بود. او در یک خانوادهٔ یهودی سکولار نزدیک ورسای بزرگ شده بود و پدرش کارمند بلندپایه دولت بود. مادرش هم معلم بود که وقتی او بچه بود از دنیا رفت.

سال ۲۰۰۰ او به لندن نقل مکان کرد تا در مدرسه اقتصاد لندن تحصیل کند؛ که با یک مسلمان یمنی به نامِ فارِس آشنا شد و در ۱۹ سالگی با او ازدواج کرد؛ بعد از فارغ‌التحصیلی او آن‌ها به صنعا پایتخت یمن نقل مکان کردند. این برای او یک شوک فرهنگی بود؛ مثل زندگی در قرون وسطا.

آن‌ها صاحب یک پسر و دختر شدند ولی ازدواج‌شان دوام نیاورد، که این تا حدی به‌خاطر یهودستیزی خانواده و دوستان شوهرش بود.

او به دین اسلام درنیامد ولی با آن همدلی نشان می‌داد تا فامیلِ شوهرش به ظاهر او را احترام کنند. ولی وقتی در سال ۲۰۱۲ دوباره به لندن برگشت، باز هم احساس می‌کرد فرهنگ خاورمیانه او را به خود جذب می‌کند.

می‌گوید «حس می‌کردم چیزی زیبا در آن هست که افراطیون اسلامی آن را خراب کرده‌اند».

او که در یمن برای رسانه‌های یمنی به انگلیسی مطلب می‌نوشت، در لندن هم به این کار ادامه داد. رژیم تهران هم که سرمایه‌گذاری سنگینی در شورشیان یمن و جنگ‌شان کرده بود، مشتاقانه مطالب او را مطالعه می‌کرد.

می‌گوید «من منتقد مداخلهٔ غرب و سعودی‌ها در منطقه بودم و این توجه آن‌ها را جلب کرد. من همین‌طور توجه افرادی را در لبنان جلب کردم و از من خواستند با یک تلویزیون شیعه وابسته به حزب‌الله همکاری کنم».

این بود که او را به ملاقات با خامنه‌ای کشاند. می‌گوید «رژیم کسانی را زیر نظر می‌گیرد که بتواند از آن‌ها استفاده کند؛ کسانی که ایده‌های‌شان به ایده‌های خودشان نزدیک باشد»

«اولش درباره من مطمئن نبودند. اصلا خبر نداشتند من یهودی‌ام. ولی بالاخره به این نتیجه رسیدند که من فردی ایده‌ال برای انتقال دیدگاه‌های آن‌ها هستنم؛ و برای هدف‌شان مرا استخدام کنند».

شکدم تصمیم گرفت در بازی آن‌ها شرکت کند. می‌گوید «نفوذ به رژ‌یم ایران، به زندگی من هدف می‌داد. من با ازدواجم خراب کردم و این راهی برای جبران بود. می‌خواستم افراط‌گرایی شیعی را بفهمم. هر چه عمیق‌تر شدم، بیشتر فهمیدم که چه‌قدر چیز بدی‌ست».

او شروع به همکاری با تلویزیون دولتی روسی آر.تی کرد. این هم یکی از دلایلی بود که رژیم ایران به او اهمیت داد.

«از نظر آن‌ها، اگر شما آزمون روس‌ها قبول شوید، مناسب هستید».

خیلی زود از او خواسته شد تا مطالب و مصاحبه‌هایی برای خبرگزاری‌های ایرانی وابسته به سپاه تهیه کند.

بعد، نقطه عطف از راه رسید. او را به کنفرانسی در تهران در سال ۲۰۱۷ دعوت کردند. کنفرانس افق نو که طالب‌زاده بانی آن بود.

«وقتی به تهران رسیدم، نمی‌دانستم طالب‌زاده کیست. ولی او دقیقا مرا می‌شناخت. همسرش دوست‌داشتنی بود و انگلیسی را بی‌نقص حرف می‌زد. یک روند اغواگری بود. بعدا فهمیدم که او گوبلزِ رژیم است، و بی‌نهایت به خامنه‌ای و سپاه نزدیک».

خامنه‌ای کنفرانس را افتتاح کرد و اسرائیل را «غده سرطانی» خواند. سلیمانی هم آن‌جا بود، همراه با رهبر حماس اسماعیل هنیه، و عوامل ارشد حزب‌الله، دوگین مشاور پوتین، رییسی رئیس‌جمهور آینده، و ده‌ها «ضدامپریالیست» غربی از گروه‌های افراطی چپ و راست، از جمله از انگلیس.

اولین ملاقات با ماموران سیاه‌پوش سپاه، هنگام صرف قهوه در سالن کنفرانس بود. آن‌ها هم او را به قلیان دعوت کردند.

«طبق استاندارد رژیم ایران، بچه‌های سپاه درست لباس می‌پوشند. وقتی رژیم را بشناسی، می‌توانی آن‌ها را بو بکشی. هیچ کس لازم نیست به تو بگوید کیست»

«من شروع کردم به صحبت‌های پرحرارت درباره آیت‌الله خامنه‌ای، و گفتم که کتاب‌هایش را خواهم خواند. و آن‌ها هم خوش‌شان آمد. از من پرسیدند بیش از همه چه کسی را دوست دارم ببینم، و گفتم خامنه‌ای».

در بازگشت به کنفرانس، طالب‌زاده از او خواست در یک کارگاه ویژهٔ دعوت‌نامه‌ای شرکت کند؛ برای گفتگو دربارهٔ طرحی برای «مکان‌نگاریِ» جمعیتِ یهودیان خارج از اسرائیل.

«او گفت که همهٔ یهودی‌ها واقعا صهیونیست هستند، حتی کسانی که ادعا می‌کنند نیستند، پس آن‌ها را باید هدف گرفت، و در نهایت نابود کرد. کاملا واضح بود که او درباره کشتن یهودیان حرف می‌زند»

«پرسیدم: وقتی از هدف گرفتن و حملات حرف می‌زنید، منظورتان چیست؟ و پاسخ او کاملا رک بود. گفت: کشتن آدم‌ها»

«از نگاه آن‌ها کشتن یهودیان، جلوگیری از حمله اسرائیل به ایران را آسان‌تر می‌کرد، یا اگر حمله می‌کرد، یهودیان بهای آن را می‌پرداختند».

این‌ها آدم را یاد حرف‌های مقامات اطلاعاتی اسرائیل بعد از کشتن حسن صیاد خدایی سرهنگ سپاه می‌اندازد که گفته شد در کار هماهنگیِ حملات به اهدافِ یهودی در دنیا بود.

شکدم در سال ۲۰۱۷ چندین سفر دیگر به ایران داشت که طالب‌زاده آن‌ها را ردیف کرده بود. در ماه می، او انتخاباتِ ریاست‌جمهوری ایران را برای تلویزیون آر.تی پوشش داد و با رییسی مصاحبه کرد؛ رییسی در آن سال اولین نامزدیِ ریاست‌جمهوریِ البته ناموفقِ خود را تجربه می‌کرد.

همهٔ سوالاتی را که شکدم باید می‌پرسید، دفترِ رییس بررسی کرد. مصاحبه نزدیک ساحل خزر انجام شد، و در مسیر بازگشت به تهران در هواپیمای مخصوص کمپین رییسی، از شکدم خواسته شد تا با او در برنامه دیگری شرکت کند. که مصاحبه واقعی آن‌جا اتفاق افتاد. جواب‌های رییسی ملایم بود، ولی او در خلوتْ کمتر ملاحظه‌کار بود.

«به من گفت برایش مهم نیست وقتی او رئیس‌جمهور بشود ایران وارد جنگ شود. مثل خامنه‌ای می‌گفت: برایم مهم نیست اگر ایران در آتش بسوزد تا وقتی پروژه ما موفق عمل کند. او گفت که نفوذ صهیونیست‌ها تمام خواهد شد».

در ماه اکتبر، شکدم دعوت دیگری دریافت کرد. او در نجف با طالب‌زاده ملاقات کرد که او را برای صرف غذا به خانه‌ای خصوصی بردند. ساعاتی بعد، سلیمانی وارد شد.

«برای من او خیلی مخوف بود. برخلاف خامنه‌ای او مستقیما به من خیره می‌شد، انگار سعی می‌کرد روح مرا بخواند. او روی همه اسم می‌گذاشت و خیلی می‌خندید».

مدتی بعد، در اواخر سال، شکدم آخرین سفر خود به ایران را انجام داد. او را در فرودگاه نگه داشتند و به شدت بازجویی کردند.

«حس کردم شاید فهمیدند که من یهودی هستم. به آن‌ها گفتم با نادر تماس بگیرند، و آن‌ها به من اجازه ورود دادند. ولی وقتی به انگلیس برگشتم، شنیدم کسی به همه می‌گوید من یهودی هستم. حس کردم خیلی نزدیک شده‌اند».

شکدم تا مدت‌ها چیزی نگفت، و به عنوان تحلیل‌گر خاورمیانه و پژوهشگر در اندیشکده هنری جکسون کار کرد. اما بعد نقاب را برداشت و وبلاگی درباره تجربه‌هایش منتشر کرد. او حالا حس می‌کند زمانش فرا رسیده است و می‌خواهد کتابی در این باره بنویسد.

رسانه‌های وابسته به رژیم او را جاسوس اسرائیل خوانده‌اند. ولی شکدم اکیدا انکار می‌کند.

کتابستان

شبانه

نگار خلیلی

شهسوار سویدنی

لئو پروتز

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر