ادبیات، فلسفه، سیاست

iran uprising

چرا این نسل جان خود را برای دختران به خطر می‌اندازد؟

کامین محمدی | نویسنده و روزنامه‌نگار

در کنار دختران و زنانی که به ضرب گلوله و باتون کشته می‌شوند، تعداد زیادی از پسران و مردان هم کشته شده‌اند. این نسل نه فقط خشم خود را، بلکه غضب و تحقیر و توهین و دل‌شکستگی و بی‌عدالتی تمام ۴۳ سال گذشته را با خود حمل می‌کند…

«زن، زندگی، آزادی». این شعارِ جنبشی‌ست به رهبری زنان که طی شش هفته گذشته بزرگ‌تر شده و در برابر سرکوب وحشیانه رژیم ایران زانو نمی‌زند. اما این شعار فقط بر زبان زنان جاری نیست، بلکه مردان هم کنار مادران و خواهران و همسران و دوستان و غریبه‌ها این را فریاد می‌زنند.

برخی زنان روسری‌ها را از سر می‌کشند و آتش می‌زنند در حالی که مردانْ دورِ آن‌ها ایستاده‌اند تا با بدن‌شان از زنان محافظت کنند. زنانِ دیگر روسری‌ها را در هوا می‌چرخانند یا روی چوب می‌زنند یا به هوا پرت می‌کنند. دختران دانش‌آموز، سربرهنه مامورانِ رژیم را از حیاطِ مدرسهٔ خود بیرون می‌اندازند و عکس خمینی و خامنه‌ای را در حالی که به آن انگشتِ فاک نشان می‌دهند پایین می‌اندازند. در دانشگاه‌ها، گروه‌هایی از مردان و زنانی که بیشترشان بدون حجاب هستند، در کنار هم می‌ایستند. مردان شعار می‌دهند «زن، زندگی، آزادی»، در حالی که زنان پاسخ می‌دهند «مرد، میهن، آبادی» ‌ــ‌ شعارهایی که نشان از میل آن‌ها به برابری برای هم مردان و هم زنان است.

این‌ها تصاویری‌ست که هرگز باور نمی‌کردم در جمهوری اسلامی ایران ببینم؛ جایی که از انقلاب ۵۷ به این سو حجابِ زنان به یکی از اساس جامعه بدل شد. زنان ایران از همان ابتدای به قدرت رسیدن خمینی خواستار آزادی بودند، و اولین اعتراض علیه حجاب اجباری سه هفته بعد از آغز حکومت خمینی شکل گرفت. در آن زمان هم عده‌ای از مردان ایرانی به کمک آن‌ها آمدند: کاته وفاداری یکی از سازمان‌دهندگان آن اعتراض در سال ۵۷ می‌گوید: «ما از مردان خواستیم از ما حمایت کنند. مردان، دست در دست، زنجیری در دو طرف خیابان درست کردند، و ما از وسط خیابان راهپیمایی می‌کردیم».

چهار دهه بعد، زنان ایران کماکان با یک جنسیت‌زدگیِ ساختاری روبه‌رو هستند که می‌گوید حرفِ زن در دادگاه نصف حرفِ مرد ارزش دارد. از جمعیت ۸۵ میلیونی ایران، ۶۵ درصد فارغ‌التحصیلان را زنان تشکیل می‌دهند در حالی که فقط ۲۰ درصد بازارِ کار در دست آن‌هاست. زنان اجازهٔ آواز خواندن، رقصیدن، یا دیده شدن موها یا بدن‌شان را در بین عموم ندارند و در ۱۳ سالگی می‌توان آن‌ها را شوهر داد. این‌که سن ازدواج از ۹ سال افزایش پیدا کرد، و این‌که زنان می‌توانند حق طلاق یا حضانت فرزندان‌شان را داشته باشند، نتیجهٔ مبارزه طولانی فعالان حقوق زنان ایرانی بوده است.

اما بارِ مبارزه برای برابری به تدریج در حال تغییر بوده است. در جنبش سبز سالِ ۸۸ که میلیون‌ها نفر را برای اعتراض به انتخابات تقلبی به خیابان کشاند، مردان علنا پشت خواهران‌شان در آمدند. بعد از مرگ ندا آقاسلطان، که فیلم تیرخوردنش در جریان اعتراضات پخش شد، برخی از مردان همبستگی خود را با پوشیدن حجاب نشان دادند. در سال‌های اخیر، در کمپین‌های اعتراض به حجاب اجباری، عده‌ای از مردانْ تصاویری از خودشان با حجاب، همراه با زنان بی‌حجاب فامیل خود در اینترنت منتشر کردند.

حالا از معتبرترین دانشگاه‌های تهران تا دورافتاده‌ترین شهرهای کردستان، مردان در حمایت از زنانِ فامیل و دوست خود به خیابان آمده و شعار می‌دهند که: «می‌کشم، می‌کشم، هر آن‌که خواهرم کشت». برای حامد* که از سال ۹۶ به اعتراضات پیوست، تجربهٔ پوشیدن حجاب بود که باعث شد محدودیت‌هایی که زنان باید در آن‌ها زندگی کنند را بفهمند. او می‌گوید: «روسری سر کردن حسّ مسخره‌ای داشت. باعث شد بفهمیم این چیز مسخره‌ای است که از زنان بخواهیم». اکبر*، یکی از دیگر از «مردان باحجاب»، می‌گوید: «خوب بود که بفهمیم این چه چیز وحشتناکی برای زنان است که تمام روز را با این لایه‌های اضافی بگذرانند، حتی وقتی ورزش می‌کنند. من فهمیدم که این واقعا شکلی از ظلم است و به من احساسِ در دام بودن داد. نمی‌توانم تصور کنم که چه‌قدر ترسناک است که فکر کنی ممکن است به خاطر بدحجابی بمیری».

مهسا امینی، که جان باختنش در بازداشت گشت ارشاد، آن هم به خاطر «بد حجابی»، جرقهٔ اعتراضات جاری را زد، در واقع حجاب استانداردی داشت و به خاطر چند تار مویش که هویدا بود کشته شد.

حالا مطالبهٔ مشتعل‌شدهٔ مردم برای برابری، تمام ایران را فرا گرفته است، و علاوه بر شبکه‌های اجتماعی، به خیابان‌های دنیا هم سرایت کرده است. در کنار دختران و زنان جوان که به ضرب گلوله و باتون کشته می‌شوند، تعداد زیادی از پسران و مردان در این اعتراضات کشته شده‌اند. همزمانْ افراد سرشناس هم همبستگی نشان می‌دهند؛ ورزشکاران، فیلم‌سازان، بازیگران، و دیگران صدای خود را بلند کرده‌اند.

شاید نگاه عمدتا برابری‌خواهانهٔ دهه‌هشتادی‌ها باشد که مردان ایران را تحت تاثیر قرار داده است. به رغم سانسور اینترنت، بیشتر از ۸۰ درصد جمعیت ایران در شبکه‌های اجتماعی فعال‌اند. رژیم استبدادی ایران نتوانسته مانع رسیدن جریان‌ها و ایدئولوژی‌های جهانی به جوانان ایران از طریق اینترنت شود، و برای همین تخمین زده می‌شود که ۹۳ درصد معترضان زیر ۲۵ سال هستند.

وقتی این نسلِ جدید را می‌بینیم که به خیابان می‌آیند و آماده‌اند تا به‌خاطر آزادیهای اساسیْ بدن‌های‌شان را جلوی گلوله‌ها سپر کنند، می‌دانم که این دختران و پسران نه فقط خشم خود را، بلکه غضب و تحقیر و توهین و دل‌شکستگی و بی‌عدالتی‌ای که تمام ایرانیان در ۴۳ سال گذشته تجربه کردند را حمل می‌کنند. مرگ دهشتناک مهسا امینی این خشم را شعله‌ور کرد، اما التهاب واقعیِ این جنبشْ طی دهه‌ها سرکوب و ستم انباشته شده بود. ده‌هشتادی‌ها نه فقط خشم ما را، بلکه امیدهای تمام ما که احساس می‌کنیم کشورمان را از ما گرفته‌اند، با خود حمل می‌کنند.

 ‌‌

‌‌


* اسامی تغییر کرده است.

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش