پل مککارتنی تا به امروز آلبومهای زیادی منتشر کرده است اما تعداد اندکی از آنها، اسمِ خودِ مککارتنی را بر جلدشان دارند. سال ۱۹۷۰ اولین آلبوم انفرادیِ او موسوم به «مککارتنی» منتشر شد و یک دهه بعد آلبوم «مککارتنی۲» هم منتشر شد، و حالا «مککارتنی۳» سومین اثر از این مجموعه است؛ این آلبومها بسیار متفاوت و ماحصل شرایطی متفاوت بودهاند، اما نقطهٔ مشترک همگی آنها این است که برخلاف آثار انفرادیِ دیگر مککارتنی، عملا محصول یک نفر بودهاند ــ حتی نواختن سازها با خود مککارتنی است ــ و شامل کارهای تجربی و خانگیای میشود که هیچ وقت منتشر نشدند. دو آلبوم قبلی تصویری پر عیب و ایراد اما شگفتانگیز از یک کمالگراست که خلوصِ ناقص خود را میپذیرد؛ آلبوم جدید هم از این وضع مستنثی نیست. استفاده از اعداد رومی در عنوان آلبوم (McCartney III) اهمیت خاصی دارد و نشانهای از این است که اینجا با خودِ هنرمند سر و کار داریم و نه با افسانهٔ او. خصوصا برای نسلی از هواداران او، که برای آهنگهایی مثلِ «منشی موقت» بیشتر از «گروهبان فلفل» احترام قائلند، این خبری هیجانانگیز است.
نوآوریِ موجود در «مککارتنی» و «مککارتنی۲»، با محیط پیدایشِ آنها رابطهٔ محکمی داشت: اولی پاسخی متزلزل به عظمتِ تصنعی بیتلها بود، و دومی پادزهری برای سبک مبالغهآمیز گروهِ بعدیِ خودش «وینگز». اما اینها گرچه تلاشهایی انفرادی بودند، کماکان با صداها و نجواهای زمانشان در ارتباط بودند. آلبومِ «مککارتنی» در جاذبهٔ روستایی و ضدروانپریشی برخی گروههای موسیقی معاصر خود ریشه داشت، اما در «مککارتنی۲»، خودِ مککارتنی میخواست موج جدید موسیقی و ورودِ موسیقی الکترونیک را به جریان اصلی بازار موسیقی امتحان کند. در این دسته آلبومها، مککارتنی چندان نقش مولفِ خبره که درسهای رایج را پَس میدهد بازی نمیکند و نگران اینکه خرابکاری کند نیست.
«مککارتنی۳» هیچ اصل راهنمایی ندارد ــ فقط اینکه در سالی تولید میشود که مککارتنی هم مثل بسیاری از ما در خانه گیر کرده بود و زمان زیادی در اختیار داشت تا با دستهای ضدعفونیشدهاش کاری بکند. بعد از یک دهه کار در فضای پاپ مدرن و همکاریهایی با مارک رانسون، رایان تدِر، کانیه وست، و ریانا، حالا مککارتنی دوباره در حال و هوای خانهٔ روستایی خود در انگلیس سیر میکند. «مککارتنی۳» که میلی به آمیزش با فضای موسیقاییِ معاصر یا جذبِ تاثیراتِ تازه ندارد، درمقایسه با دو آلبومِ قبلی همنامِ خود، کمتر ماجراجویانه و مکاشفهآمیز است و بیشتر علاقهٔ هنرمند را به ملودیهای آکوستیک، ترانههای متفکرانه همراه با اجرای پیانو، و راکِ پر زرق و برق نشان میدهد. با اینحال هنوز شاهدی جالب از این واقعیت است که یک ستارهٔ پاپ هفتاد هشتاد سالهٔ میلیونر که در مِلک روستایی خودش در آرامش زندگی میکند، وقتی به خط کاری معمول خودش بچسبد، درست موقعی که کسی حواسش نیست، میتواند کاری عجیب و غریب و جالب انجام دهد.
آهنگ اول به اسم «پرندهٔ زمستانی دمبلند» چکیدهای از کل پروژه است: تهرنگ سِلتیک، تهلیل آکوستیک فولک-بلوز، تکنوازی گیتار…. شاید عجیب باشد که ببینیم او از چیزی چنین زمخت و تنشآلود خوشش بیاید، اما این ترانه نهایتا برای گرمکردن است ــ برای پنج دقیقه آدم را دنبال خودش میکشد طوری که انگار قرار است به چیزی غریبتر و قدرتمندتر تبدیل شود اما هیچوقت به آنجا نمیرسد. آهنگ اصلی آلبوم، «حس عمیق عمیق» که طول آن هشت دقیقه است، سعی میکند طغیان مسحورکنندهٔ دوران ظهور «مککارتنی۲» را احیاء کند اما زیادهرویِ بیشتری از خود بروز میدهد. این آهنگ که ترانهای احساسی درباب گمگشتگی عشق است، تدریجا سر به ویرانی میگذارد و ملغمهای میشود از ارکستراسیون تصادفی و ناخوشایند، هارمونیهای نامنسجم، ریتمهای شبهِ-رگِی، و صداهایی از گیتار که انگار از یکی از آهنگهای گروه «دایر استریت» پریدهاند وسط آهنگ. در ادامه ظاهرا هنرمند تلاش دارد که جبرانِ مصیبت کند اما کماکان بیفایده است. همانند دو آلبوم قبلی که عنوان «مککارتنی» را بر خود داشتند، آهنگهای این آلبوم هم اصطلاحا همفاز نیستند، اما «مککارتنی۳» خوشبختانه بهقدر کافی لحظاتِ درخشان دارد که قصورش را جبران کند. آهنگ «راهم را پیدا میکنم» حس ناخوشایند سال ۲۰۲۰ را آشکار میکند، اما نهایتا حسی شاد و سرزنده و سرخوش با خود دارد. آهنگ «دم را غنیمت شمار» حتی خوشبینانهتر هم هست، و در عصر سیاستهای بیرحمانه، شاید مبتذل و شعارگونه ــ و به همین دلیل ــ دشمنتراشانه به نظر آید.
گرچه افسانهٔ مجموعهآلبومهای «مککارتنی» در عجیب و غریب بودن آنهاست، ماندگارترین لحظات آنها سادهترین و صمیمیترین بخشهای آنهاست. در «مککارتنی۳» با آهنگ «بوسهٔ ونوس» سعی شده این سنت حفظ شود: یک لالایی رمانتیک و سرخوش که گویا هشدار میدهد زیاده در عشق گم نشوید. و در آهنگِ «پرندهٔ زمستان/وقتی زمستان میآید» ــ ترانهای که در آن از آمادگی برای زمستان خوابی جانوران مزرعهاش میگوید ــ نبوغِ مککارتنی به ما یادآوری میشود: که چهقدر راحت او میتواند دربارهٔ موضوعات سادهای مثل حیواناتِ اهلی یک آهنگ آکوستیک سرپایی بسازد که هم آشنا و هم مرموز به نظر برسد. درنهایت، مجموعه آلبومهای «مککارتنی» نقش یک چرکنویس ساده را برای سازندهٔ خود بازی نمیکند، بلکه مجرایی مخفی برای بیان و تخلیهٔ تکانههای هنرمند خالق آن است.