ده ماه بعد از آغاز جنبش اعتراضی در ایران، حتی میان خودیهای رژیم این اجماع وجود دارد که جمهوری اسلامی متزلزل است و انقلاب دیگری ممکن است در راه باشد.
اما این دسته از دلواپسانِ رژیم که عمدتا هم از اصلاحاتیون هستند، هنوز به نظامِ روحانیت امید دارند. در اوج اعتراضات اخیر ضدرژیم، محسن رنانی، یکی از اقتصاددانان نزدیک به اردوگاه اصلاحات نوشت: بدون انقلاب از بالا، انقلاب از پایین بهطور طبیعی اتفاق میافتد.
به عبارتی، در حالی که فرصت برای اصلاح از بین رفته، تا وقتی انقلابی مردمی وجود نداشته باشد، امکان انقلاب از بالا به دست نخبگان هنوز وجود دارد. چنین انقلابی به ادعای این افراد، رژیم را حفظ خواهد کرد و خونریزی را کمتر.
ولی در جمهوری اسلامی، انقلاب از بالا اصلا چه معنایی دارد؟
برای بیش از سی سال، علی خامنهای رهبر ایران قدرت مطلق را در تشکیلات روحانیت در دست داشته است. طی دوران حکومت او جمهوری اسلامی بیش از قبل ایدئولوژیزده، تمامیتخواه، و سرکوبگر شد.
دلواپسانِ رژیم که کماکان به نظام روحانیت متعهد هستند، معتقدند خامنهای بزرگترین مانع بر سر انقلاب از بالاست، و بنابراین، روی جانشینش مجتبی حساب باز کردهاند.
همهٔ کارشناسان داخل و خارج ایران منحصرا دو آخوندِ تندرو را به عنوان جانشین خامنهای میبینند: ابراهیم رییسی (رئیسجمهور) و مجتبی خامنهای.
بر خلاف رییسی که به قصاب تهران معروف بوده (بهخاطر نقشش در اعدام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷)، و سابقهٔ روشنی دارد که نشان میدهد اصلا اهل اصلاحاتِ بنیادی نیست، و در سرکوب وحشیانهٔ اعتراضات اخیر جنبش مهسا هم نقشی عیان داشته، آشنایی عمومیِ چندانی با مجتبی خامنهای وجود ندارد، چون او همیشه در سایه فعالیت میکند.
دقیقا به همین دلیل است که دلواپسانِ نظام امیدوارند مجتبی رهبرِ تجددطلبِ بعدی در خاورمیانه باشد و با تقلید از کارهای دیگر رهبران خاورمیانه، جمهوری اسلامی را از بالا متحول کند ــ دیدگاهی که در خارج از ایران در میان سیاستگذاران و تحلیلگران هم طرفدارانی پیدا کرده است.
تحولِ پادشاهیهای عربی به دستور رهبرانِ جوانِ تجددطلب، مثل مورد ولیعهد محمد بن سلمان در عربستان، به نوعی این کشورها را منقلب کرده است؛ بهخصوص در قلمروهای فرهنگی و آزادیهای اجتماعی. حتی تندترین منتقدان پادشاهیهای عربی اذعان دارند که تغییراتِ چند سال گذشته چیزی شبیه انقلاب از بالا بوده است.
ولی آیا پسر یک آیتالله هم میتواند چنین کند؟ پاسخِ کوتاه این است که نه. سه شاخص مهم نشان میدهد که مجتبی به هیچ وجه یک تجددطلبِ رادیکال برای ایران نخواهد بود.
اولین شاخص، سابقه و تجاربِ شخصیِ مجتبیست: عواملی که دیدگاهها و ارزشهای او را شکل داده است. چنین آدمی اگر قرار بود تحولساز شود یا باید تحصیلاتِ مدرن میداشت یا حداقل دنیای خارج را بهخوبی دیده باشد و با آن ارتباط داشته باشد. بههرحال آدم باید ثمراتِ آزادیهای فرهنگی و اجتماعی و دنیای مدرن را تجربه کرده باشد و ارزش آنها را بفهمد.
مجتبی خامنهای هرگز چنین تجربهای نداشته است. پسر رهبر ایران در انزوای مطلق و جزیرهای بزرگ شده و تابهحال پایش را از ایران بیرون نگذاشته است.
طی جنگ خونین ایران و عراق، مجتبی در هفدهسالگی به لشکر ۲۷ محمد رسولالله سپاه پاسداران پیوست که یک نیروی بهشدت ایدئولوژیک است. این نیرو را احمد متوسلیان تاسیس کرد که آدمی بهشدت ضدیهودی و یکی از موسسان حزبالله لبنان بود. مجتبی تحت امر محمد کوثری در گردان حبیب ابن مظاهر حضور داشت؛ گردانی که از تندروترین اسلامیستهای دستراستی تشکیل شده بود و بیشترشان بعدا هستهٔ نهادهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم را تشکیل دادند.
تقریبا یک دهه بعد از جنگ، مجتبی دروس دینی سنتی را در حوزه علمیه قم شروع کرد. درسهای او در آنجا زیر نظر افراطیترین آخوندهای نزدیک به پدرش انجام میشد، از جمله آیتالله محمد تقی مصباح یزدی. چند سال بعد، همین مصباح یزدی فتوایی برای قتل جوانانِ مروجِ فساد و فحشاء و روابطِ غیرازدواجی صادر کرد که منجر به قتلهای محفلی از سوی سپاه و بسیج در استان کرمان شد.
مجتبی بعد از درسِ حوزهٔ قم به تهران برگشت تا در مهمترین و امنیتیترین مرکز قدرت جمهوری اسلامی یعنی بیت رهبری تحت نظر مستقیم پدرش نقش بازی کند. او حتی کلاس درس خارج (بالاترین مرتبهٔ دروس فقه شیعه) را در کلاسهای پدرش در بیت گذراند تا مجتهد شود و به مقام آیتاللهی هم دست پیدا کند. خامنهایِ پدر به مرور زمان رهبریِ بیت را به پسرش آموخت ــ نقشی که او حالا با مشت آهنین حفظ میکند.
اولین تجربهٔ مجتبی در سیاست در سال ۱۳۸۴ بود که تقلبِ انتخاباتی برای رئیسجمهور کردنِ محمود احمدینژاد را هدایت کرد. از آن به بعد مجتبی با حمایت کامل پدرش به عنوان مردِ پشت پردهٔ کنترلِ بیت رهبر ظاهر شد و دخالت زیادی در تمام تصمیمات جمهوری اسلامی داشته است.
شاخصِ دیگر به تیمِ مجتبی مربوط میشود (یا همان حلقهٔ گردان حبیب). از قدیم گفتهاند که مرد را باید از رفقایش شناخت. در مورد مجتبی هم این دقیقا صدق میکند. حلقهٔ یارانِ پسرِ رهبرِ ایران، از افراطیترین آخوندهای نسل بعدیِ نخبگانِ نظام تشکیل شده است، از جمله: مهدی طائب فرمانده قرارگاه عمار (برادر حسین طائب، رئیس سابق سازمان اطلاعات سپاه)؛ علیرضا پناهیان، روحانی تندروی سپاهی که نقشی مهم در برنامهٔ تبلیغیِ سپاه دارد؛ و محمد قمی، رییس سازمان تبلیغات اسلامی.
این روحانیونِ تندرو و پیروانِ شبهنظامیشان در خط مقدم سرکوب آزادیهای فرهنگی و اجتماعی مردم ایران قرار داشتهاند. این گروه همینطور مروجِ نظریهٔ مهدویت هستند که افراطیترین نظریهٔ اسلام سیاسی است. طرفدارانِ این ایدئولوژیِ آخرالزمانی معتقدند که نابودیِ اسرائیل موجبِ زمینهسازی ظهور مهدی موعود میشود. اگر مجتبی بعد از مرگ پدرش عبای ولایت را بر تن کند، این محفلِ ایدئولوژیکْ مناصبِ ارشدِ قدرت را در ایران در دست خواهد داشت و معتمدِ رهبرِ جدیدِ نظام خواهد بود.
در نهایت چه چشماندازی از پسر خامنهای به دست خواهیم آورد؟
مجتبی مردی کمحرف بوده و ترجیح داده در سایه عمل کند. اما عمل معمولا معیار بهتری از حرف است. بولتنِ فاششدهٔ سپاه نشان داد که مجتبی نقش حیاتی در هدایتِ سرکوب وحشیانهٔ شهروندان ایرانی در اعتراضات اخیر ضدرژیم داشته است. این بولتن میگوید مجتبی از نیروهای امنیتی رژیم برای سرکوب اعتراضات سراسری قدردانی کرده، ولی او همینطور از بسیج به خاطر غفلتکردن از تجهیزِ بهترِ خود برای سرکوب معترضان در خیابان انتقاد کرده است.
این گزارش با نقشِ فرماندهیِ مستقیمِ مجتبی در مقابله با اعتراضاتِ ضدرژیم در گذشته همخوانی دارد. در جریان اعتراضات انتخابات ۱۳۸۸ معروف به جنبش سبز، خودیهای رژیم میگفتند مجتبی کنترل کامل بسیج را در هماهنگی سرکوب معترضان به دست گرفته است. بر اساس شهادت برخی از اصلاحاتیون در جریان سرکوب ۸۸، نشستهای امنیت ملی به بیت رهبر منتقل شد تا مجتبی شخصا آنها را هدایت کند. و دقیقا به خاطر نقش مستقیم مجتبی در سرکوب وحشیانهٔ معترضان بود که شعار مجتبی بمیری، رهبری رو نبینی سراسری شد.
فراتر از این، همه میدانند که مجتبی هم مثل پدرش به جناح اسلامیستِ شیعهٔ بنیادگرا تعلق دارد که از ایدهٔ ولایت مطلقهٔ فقیه و دو اصل اساسی آن حمایت میکند: اسلامیسازی در داخل، و صدور انقلاب اسلامی به خارج.
برای دلواپسانی چون رنانی که حامی انقلاب از بالا هستند، اینکه مجتبی به عنوان رهبر تجددخواه بعدی در منطقه ظاهر شود، خوشخیالی محض است. چون تا جایی که میدانیم پسر رهبر ایران، با توجه و سن و سالش (۵۴ سال)، راه پدرش را حتی با انرژی بهمراتب بیشتری ادامه خواهد داد.
با نظرداشت همهٔ اینها، ده ماهِ گذشته نشان داد که در ایران انقلاب از پایین در جریان است، و تمرکز جامعهٔ بینالمللی به جای قمار کردن با مجتبی، که محکوم به شکست است، باید بر حمایت از مردم ایران باشد که تغییرگذاران واقعی در این روند هستند.