فصل کانت در سیر حکمت در اروپا یکی از درخشانترین بخشهای این شاهکار ماندگار است.
بزرگترین معمای سیر حکمت در اروپا آن است که فروغی از چه منبع یا منابعی برای نوشتن این اثر سترگ بهره گرفته است. اگر این معما گشوده بود، بهتر میتوانستیم دربارهی پست و بلند زبان و درونمایهی این کتاب کلاسیک داوری کنیم. با این همه، چه فروغی از یک مأخذ برای تصنیف این کتاب بهره گرفته، چه از چندین منبع اقتباس کرده باشد، قدرت فلسفی و زبانی فروغی در آینهی این اثر به روشنی بازمیتابد. اولاً فهم او از فلسفهی کانت که احتمالاً به صورت خودآموز آن را دریافته است، ثانیاً طرز بیان و بازنمود آن به فارسی شیرین و فشرده، و ثالثاً انتخاب اصطلاحات فلسفی بومی در برابر اصطلاحات کانت و افزودن برساختههای خود به شیوهای معتدل و استوار، همه گواه ذهن درخشانی است که پس از نزدیک یک قرن هنوز آفریدهاش برای فارسیزبانان خواندنی و آموختنی و خوشایند است. معیار داوری دربارهی کامیابی این اثر، یکی همین رواجِ همچنان بسیاری از برابرنهادههایی است که مصنّف آن برای اولین بار برای اصطلاحات کانت برگزیده یا برساخته و به کار برده است. گرچه میدانیم که او در فقدان فرهنگهای فرانسه-فارسی یا انگلیسی-فارسی، از فرهنگهای فرانسه-عربی از جمله لاروس و انگلیسی-عربی نیز بهرهی وافر برده است.
خواندن کتابهای کانت
فروغی نه تنها از منابع تألیف خود یاد نمیکند، که از فیلسوفانی که شرح حال و افکارشان را مینویسد هم به ندرت نقل قول مستقیم میکند و هرگز به نوشتههای آنان ارجاع نمیدهد. حتی نمیدانیم که جستار گفتار در روش دکارت یا چند مکالمهای که از افلاطون به فارسی درآورده از روی چه ویراستی از آن آثار بوده است. ولی میشود احتمال داد که او برخی آثار کانت، دستکم نقد عقل محض و نقد عقل عملی را خوانده باشد. در نظر بگیریم که فصل کانت از بلندترین فصول کتاب به شمار میآید. او این فصل را چنین به پایان میبرد: «کسانی که در همین مختصر به دقت نظر کنند پایهی بلند کانت را در علم و فلسفه که از زمان باستان تاکنون پنج شش تن بیشتر نظیر او دیده نشده درمییابند.» شاهد آنکه فروغی کتابهای کانت را خود خوانده است، یکی آن است که ظاهراً گزارش فروغی از روی کتاب کانت است، زیرا مینویسد: «چون بیان کانت بسیار پیچیده و درهم است، به پیروی عبارات او و ترتیب آنها پایبند نشده، تا آنجا که ممکن است مطلب را به بیان روشن درمیآوریم.»
فروغی، بر خلاف مشی عمومی خود در این کتاب، چند جا از کانت نقل قول مستقیم میآورد، از جمله قطعهی معروف مربوط به تکلیف: «ای تکلیف، این نام بلند بزرگ، خوشایند و دلربا نیستی اما از مردم طلب اطاعت میکنی…»
اما در جزئیاتِ مربوط به احوالات کانت گاهی خطاهایی نیز دیده میشود. مثلاً فروغی در آغاز شرح حال مختصری از کانت به دست میدهد و از جمله مینویسد: «پدر و مادرش هر دو مردمانی مقدس و مهذب بودند.»
در اینجا «مقدس و مهذب» ترجمهی pietist است. این اشتباه رایجی در ترجمهی شرح حال کانت به فارسی است که صفت pietist را به مهذب و پارسا برگردانند، گرچه پدر و به ویژه مادر کانت مؤمنانی متدین و مقید بودهاند.
واژهی pietist در اینجا یعنی عضوی از جامعهی مسیحیان لوتری تورّعی؛ فرقهای مذهبی که نیمهی دوم سدهی هفدهم در آلمان شکل گرفت و منتقد پروتستانتیسم رسمی و تفسیر آن از مسیحیت بود. بنابراین، این کلمه اشاره بدان است که پدر و مادر کانت اهل فرقهی تورع بودند، نه به مهذب و مقدس و پارسا بودنِ آنها.[۱]
همچنین، فروغی، در آغاز بخش «تحقیقات کانت در علم اخلاق و نقادی عقل مطلق عملی» مینویسد: «کانت متدین به دین مسیحی بود.» این ادعا مطابق واقع نیست. کانت به خدا و جهان دیگر و جاودانگی روح باور داشت، ولی تصوری کاملاً فلسفی از آنها داشت، و آنها را صرفاً یک ایده میدانست، که لزوماً وجود خارجی ندارند. بنابراین، کانت، بر خلاف دکارت، به خدای ادیان از جمله مسیحیت باوری نداشت، و مانند بسیاری فیلسوفان دیگر خدای فلسفی خود را آفریده بود. فروغی مینویسد: جوانان آلمانی در زمان او کنگسبرگ را کعبهی حکمت دانستند و به آنجا ازدحام کردند، و به کانت مانند امام و ولیّ مینگریستند، تا آنجا که مردم در تکالیف شرعی خود از او استفتا میکردند.» چنین تصویری از کانت بیگمان گمراهکننده و دور از واقعیت است. معلوم نیست فروغی از چه منابعی برای زندگینامهی کانت بهره گرفته، چون چنین اقوالی در زندگینامههای معتبر کانت راه نمییابد.
اشکال دیگر، برای نمونه، در جریان روایت فلسفهی کانت رخ میدهد. فروغی «متافیزیک» را با فلسفه یا فلسفهی اولی جایگزین کرده است. این کار سوء فهم بسیاری برمیانگیزد.
باری، آنچه از پی میآید واژهنامهای است از برابرنهادههای فروغی برای اصطلاحات فلسفهی کانت، که بیش از یکصد و ده اصطلاح را دربرمیگیرد. نگاهی به این واژهنامه، نشان میدهد که چقدر زبان فروغی از پس حدود یکصد سال هنوز زنده است، و مترجمان فلسفی از خواندن مکرّر نثر شیوای او و تأمل در روش بیان و واژهگزینی او بینیاز نیستند.
واژهنامهی کانت–فروغی
expérience: تجربه Intuition empirique: تجربه phénomène: عارضه، حادثه، [در یونانی] ظهور forme: صورت matière: ماده passif: انفعالی actif: فعلی espace: فضا temps: زمان esthétique transcendantale: شناخت برترینِ حس concept: مفهوم logique transcendantale: منطق برترین relation: نسبت، اضافه modalité: جهت، ماده singulier: مخصوص individuel: شخصی particulier: جزئی universel: کلی affirment: موجَب négatif: سالب limitatif: حصری catégorique: حملی hypothétique: شرطی disjonctif: منفصل problématique: احتمالی apodictique: ضروری assertorique: تحقیقی les principes de l’entendement pure: دستورهای قوّهی فهم مطلق atome: جزأ لایتجزّی les princips de la perception: جنبهی قبلی ادراک les axiomes de l’intuition: اصول متعارفهی وجدان les analogue de l’expérience: قیاسهای تجربه Les postulats de la pensée empirique: اصول موضوعهی فکر تجربی Idealiste: اصالت تصوری noumènes: ذاتیّات phénomènes: عوارض idées: صور معقول âme: نفس (روان) : جهان cosmos و در یونانیunivers :psychologie روانشناسی (یا خودشناسی) psychologie expérimentale: روانشناسی آزمایشی cosmologie: جهانشناسی dialectique transcendantale: جدل برین psychologie rationelle: روانشناسی تعقّلی paralogisme: استدلال غلط antinomie: تنازع احکام thése: قضیه antithése: قضیهی نقیض impératif catégorique: امر مطلق impératif hypothétique: امر مشروط fins relatives: غایتهای نسبی fins absolue: غایتهای مطلق vertu: فضیلت bonheur: سعادت souverain bien: خیر تام sainteté: عصمت |
Idées یا concepts de la raison pure: صور معقول théologie: خداشناسی métaphysique: فلسفهی اولی dogmatique: جزمی criticisme: نقدی critique de la raison pure: نقّادی عقل مطلق métaphysique: مابعدالطبیعه، فلسفه rationalistes: اصحاب عقل dogmatistes: [جماعت] جزمی sensualistes: اصحاب حس sceptique: مُشَکِّک connaissance a priori: معلومات قبلی connaissance a posteriori: معلومات بعدی jugement analytique: قضیّهی تحلیلی jugement synthétique: قضیّهی ترکیبی sujet: نفس subjectif: ذهنی objet: شیء موضوع علم objectif: عینی spéculatif: نظری philosophie transcendentale: فلسفهی برترین critique transcendentale: نقادی برترین tanscendente: برتر immanent: درونی Critique de la raison pratique: نقادی عقل عملی sensibilité: حسّ entendement: فهم objets: چیزها connaissance: علم esprit: ذهن faculté représentative: قوهی مصوّره intuition: وجدان impression: تأثیر Sensation: احساس idéalisme: اصالت تصور unité: وحدت pluralité: کثرت totalité: کلیت réalité: ایجاب négation: سلب limitation: حصر subsistance: ذاتیّت inhérence: عرضیّت causalité: علّیت و معلولیّت communité: مشارکت réciprocité: مقابله possibilité: امکان impossibilité: امتناع existence: تحقق nécessité: وجوب contingence: امکان catégories: مقولات sujet-pensant: شخص عالِم objet-pensé: شیء معلوم imagination: قوهی تخیّل schèmes: تصاویر
|
پینوشت: