-Rhesus_macaque

ما جانوران چگونه یاد می‌گیریم

دان وان | بریتانیکا

در حیات وحش، جانوران زندگی نمی‌کنند تا یاد بگیرند، بلکه یاد می‌گیرند تا زنده بمانند. برای آن‌ها، دانش یعنی بقا. اما بیشترِ دانش‌ها آموختنی و اکتسابی است. بیشتر جانوران با مشاهدهٔ والدین‌شان یاد می‌گیرند…

در حیات وحش، جانوران زندگی نمی‌کنند تا یاد بگیرند، بلکه یاد می‌گیرند تا زنده بمانند. برای آن‌ها، دانش یعنی بقا. دانشِ ذاتیْ امری غریزی‌ست، مثلا سگِ آبیْ مادرزاد می‌داند چه‌طور سَد بسازد و پرنده می‌داند چه‌طور پرواز کند. اما بیشترِ دانش‌ها آموختنی و اکتسابی است. بیشتر گونه‌های دیگرِ جانوران هم مثل ما انسان‌ها با مشاهدهٔ والدین‌شان و دیگر همنوعان‌شان یاد می‌گیرند؛ به این می‌گویند «یادگیری اجتماعی»، و در تمام گونه‌های جانوری وجود دارد، خواه راه‌رفتن باشد، خواه پرواز، یا شناکردن.

بچه‌های اورکا [نهنگ قاتل] از بزرگترهای‌شان یاد می‌گیرند که به چه قبیله‌ای تعلق دارند و چگونه شکار و سفر کنند. شکارچیانِ خشکی مثل شیرها و گرگان هم مهارت‌های ضروریِ شکار را به همین روش یاد می‌گیرند. مرغانِ کریچ‌ساز با نگاه‌کردن به اعضای ارشدِ گروه‌شان، یاد می‌گیرند چه‌طور خانه‌های بی‌نظیرشان را درست کنند. شامپانزگان هم یاد می‌گیرند چه‌طور پناهگاه پیدا کنند، از بچه‌های خود مراقبت کنند، و بهترین غذاها را پیدا کنند.

بررسی رفتارِ حیواناتی که بینِ گونه‌های دیگر بزرگ شده‌اند، وجود دانشِ ناشی از یادگیریِ اجتماعی را ثابت می‌کند. در یک مورد، اردکی وحشی که با پرندگانِ غواص بزرگ شده بود، رفتار والدینِ اقتباسیِ خود را تقلید می‌کرد؛ یعنی بر پشتِ والدین خود سوار می‌شد و زیرِ آب شنا می‌کرد ‌ــ‌ ولی اردک‌های وحشی چنین نمی‌کنند؛ این رفتارِ پرندگان غواص است ‌ــ‌ و همان ماهیانی را که والدین اقتباسیِ‌شان برایش شکار می‌کردند می‌خورد.

در یک نمونهٔ دیگر، گروهی از بچه‌میمون‌هایی از تیرهٔ ماکاکِ رزوس، پنج ماه را با قبیله‌ای از ماکاکِ خرسی گذراندند. ماکاک‌های خرسی معروفند به این‌که دعواها را به‌طور دوستانه حل و فصل می‌کنند، ولی ماکاک‌های رزوس کلا این‌طور نیستند. رزوس‌های جوانْ آشتی‌کردن را از خانوادهٔ اقتباسیِ خود یاد گرفتند و مدت‌ها بعد از بازگشت به میانِ هم‌نوعانِ خود، رفتارِ مسالمت‌آمیزشان را حفظ کردند.

بسیاری از مهارت‌های حیاتی زندگی، از طریق یادگیریِ اجتماعیْ از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. مثلا برخی گونه‌های نهنگ در نواحیِ گرمسیریْ زادآوری می‌کنند و معمولا ماه‌ها غذایی نمی‌خورند. سپس به آب‌های سردتر که محل تغذیهٔ آن‌هاست برمی‌گردند. در این مسیر، نوزادان‌شان همراهِ آن‌ها هستند و از مادران‌شان مسیرِ مهاجرتیِ خاصی را می‌آموزند که در بقیهٔ عمرشان از همان مسیر عبور می‌کنند. این سفر ممکن است فوق‌العاده طولانی باشد. مثلا نهنگ‌های سفید هر سال ۶۰۰۰ کیلومتر سفر می‌کنند و مسیرهای مهاجرتِ اجدادشان را که از مادران به فرزندان رسیده دنبال می‌کنند.

مهارت‌های اکتسابیِ زندگیْ ضامنِ بقاست ‌ــ‌ هم بقای فردی، و هم بقای کلِ یک گونهٔ جانوری. در بسیاری از گروه‌های جانداران، والدین هستند که نحوهٔ یافتنِ غذا یا آب را در زمانِ قحطی، شیوهٔ اجتناب و راندنِ شکارچیان، و نحوهٔ سازگاری با محیط‌های خشن (مثل سرما و گرمای مهلک) را به فرزندان می‌آموزند. بدون کسبِ این آموزش‌های حیاتی، عمرِ فرزندانِ حیواناتْ بسیار کوتاه خواهد بود.

درواقع، برخی گونه‌ها بر اساس دانشِ جمعیِ نسل‌های گذشته، زندگیِ خود را بهتر می‌کنند. یک نمونهٔ خوبِ آن، کبوترِ جلد است که از همین فرایند برای آموزشِ بهترین مسیرِ بازگشت به خانه استفاده می‌کند. کبوترانِ مجرّب، شیوهٔ مسیریابی را به بقیه منتقل می‌کنند تا آن‌ها هم راحت‌تر سفر کنند، و این دانش را بینِ خودشان به اشتراک می‌گذارند.

نمونهٔ دیگر، شامپانزگان هستند؛ این جانوران در استفاده از ابزارهایی که زندگی‌شان را راحت‌تر کند مهارت دارند؛ مثلا از چوب برای بیرون‌کشیدنِ شفیره‌های موریانه از لانه‌های‌شان استفاده می‌کنند. والیدنِ شامپانزه استفاده از این گونه ابزارها را به اولادشان می‌آموزند.

با کمک شرطی‌سازی و پاداش‌دهی، حیواناتِ دیگر یاد می‌گیرند که خواسته‌های آدم‌ها را ارضاء کنند.

حیوانات همچنین از نوعی فرایندِ شرطی‌سازی هم برای یادگیری بهره می‌برند؛ در این شرطی‌سازی، رفتارِ جانور بر اساس پیامدِ کارهایش شکل می‌گیرد. اگر پیامدِ کارش مثبت باشد، احتمالا حیوانْ آن رفتار را تکرار خواهد کرد، مثلا یک دارکوب مدام سراغِ درختی می‌رود که حشراتِ خوشمزه‌ای دارد. همین‌طور پیامدِ منفیْ مثلا دردگرفتنْ به حیوان می‌آموزد که رفتارِ خاصی را تکرار نکند. یک نمونهٔ خوبِ آن، وقتی‌ست که توله‌خرسی با جوجه‌تیغی بازی می‌کند.

باغ‌وحش‌ها و آکواریوم‌ها معمولا از این نوع شرطی‌سازیْ در تعلیمِ حیوانات برای اجرای برخی نمایش‌ها استفاده می‌کنند. مثلا آکواریوم‌ها اغلب از برخی علائم (مثلا اشیاء، یا اصطلاحا هدف) و یا صداهای خاص استفاده می‌کنند تا ماهیان یا حیواناتِ دیگر را تشویق کنند که برای دریافتِ غذا یا مراقبت، به جای خاصی بروند. برای موثر واقع‌شدنِ این‌گونه تعلیمات، از پاداش ‌ــ‌ عموما غذا ‌ــ‌ استفاده می‌شود تا وقتی که حیوان به‌طورِ خودکار به علامتِ خاصی پاسخ دهد. در باغ‌وحش‌ها با استفاده از این نوع انگیزشِ مثبت، حیوانات را تشویق می‌کنند به فرامینِ صوتی یا صداهایی مثل صدای کلیکر (clicker) پاسخ دهند. درواقع نمی‌توان حیوانات را مجبور به رفتارِ خاصی کرد؛ دلیلِ تن‌دادنِ آن‌ها به این کارها این است که یاد گرفته‌اند اگر خواسته‌هایی را برآورده کنند، چیزِ خوبی در انتظارشان است.

البته از شرطی‌سازیِ حیوانات برای آموزشِ اجرای نمایش (مثلا برای سیرک) استفاده می‌شود، اما در باغ‌وحش‌ها و آکواریوم‌ها از این شیوه برای مراقبت‌های بهداشتیِ حیوانات هم بهره می‌برند. مثلا حیواناتِ فوقِ‌سنگین‌وزنْ یاد می‌گیرند که اگر با پای خودشان از ترازو یا سکویی بالا بروند، خوراکی دریافت می‌کنند؛ این معامله‌ای بُرد-بُرد هم برای این حیوانات و هم مراقبان‌شان است.

در همهٔ جانوران از جمله انسان‌ها، پیشرفتِ دانشْ نیازمندِ نوآوری و نوآوران است. یک نفر باید از وضعِ موجود پا را فراتر بگذارد و چیزی جدید کشف کند و بعد این دانشِ تازه را به دیگران منتقل کند. برخی رفتارهای اکتسابیِ حیوانات به همین روش شکل گرفته است. در کوشمیای ژاپن، بارها دیده شده که میمون‌های ماکاک سیب‌زمینیِ شیرین و خوراکی‌های دیگر را قبلِ خوردن می‌شویند. این رفتار برای اولین بار در اوایل سال‌های ۱۹۵۰ مشاهده شد: یک ماکاک، ماسه‌ها را از روی خوراکیِ خودش می‌شُست؛ بقیهٔ ماکاک‌ها هم با دیدنِ این رفتارِ جدید، شروع به تقلید کردند، و بعد این رفتار در تمام گروهِ میمون‌های آن‌جا جا افتاد.

اخیرا گروهی دیگر از ماکاک‌های ژاپن، به‌خاطرِ آب‌تنی در چشمهٔ آب‌گرم (در طول زمستان) معروف شده است. اما این رفتاری طبیعی نبود: این میمون‌ها تا سال ۱۹۶۳ عموما از آب پرهیز می‌کردند، تا این‌که روزی یک ماکاکِ تنها وارد چشمه شد تا سیبی را بردارد. بعد متوجه شد که گرمای آبْ تسکین‌دهنده است، و مدتی بعد دوباره در آن آب غوطه‌ور شد. ماکاک‌های جوان و کنجکاو که تماشا می‌کردند، تصمیم گرفتند خودشان آب گرم را تجربه کنند. بعد از چند ماه، ماکاک‌های جوان منظما آن‌جا حمام می‌کردند، و مهم‌تر این‌که، به بچه‌های خودشان هم یاد دادند آن‌جا آب‌تنی کنند. آب‌تنی بین این میمون‌ها چنان شایع شد که در سال ۱۹۶۷، پارکی که چشمهٔ آب‌گرم در آن واقع بود، مجبور به ساختِ استخری اختصاصی برای ماکاک‌ها شد تا مزاحمِ آدم‌هایی که برای آب‌تنی به آن‌جا می‌روند نشوند.

طبیعت همواره نشان داده که انتقالِ دانشْ به شیوه‌های متنوع، خصیصه‌ای صرفا انسانی نیست. بلکه در بیشترِ گونه‌های بدوی رخ می‌دهد، و نه تنها برای بقای این گونه‌ها حیاتی‌ست، که برای تکاملِ تدریجی‌شان هم مهم است. بدون دانشِ نسل‌های فعلی و گذشته، بسیاری از گونه‌های جانوریْ امکانِ سازگاری با محیط و شکوفایی در آن را نخواهند داشت، و در بلندمدت ممکن است منقرض شوند.

 

کتابستان

شبانه

نگار خلیلی

شهسوار سویدنی

لئو پروتز

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر