چند سال پیش هنگامی که رابرت موگابه از قدرت عزل شد، تقریبا چهار دهه از حکومت او بر زیمبابوه میگذشت؛ او فقط یکی از دیکتاتورهای بیشماریست که مدتهای مدید حکومت کردند. اما چرا دیکتاتورها و قدرتطلبان اینقدر طولانی در قدرت باقی میمانند؟ آنها چگونه مردم را کنترل و طغیانها را مهار میکنند؟ چگونه رقبای خود را از میدان به در میکنند؟ و چگونه فرایندهای ظاهرا دموکراتیک مثل انتخابات را دستکاری میکنند تا قدرتشان را تضمین کنند؟
بحثِ انقلابهای توئیتری نباید ما را فریب دهد. چون این دولتها هستند که اغلب از حضور در دنیای مجازی سود میبرند.
اواخر سال ۲۰۱۷، اخبار برکناریِ رابرت موگابه، حاکمِ دیرپای زیمبابوه همه جا پر شد. بیشترِ خبرها بر دلیلِ برکناری او متمرکز بود، اما به اینکه چهطور او توانست چهار دهه در قدرت باقی بماند توجهِ اندکی شد. تقریبا نیمی از تمام کشورهای دنیا تحت حکومت کسانی هستند که بهشکل دموکراتیک انتخاب نشدهاند: کسانی که شاید بشود به آنها گفت دیکتاتور. جواب این سوال که چرا بسیاری از این رهبران مدتهای مدید در قدرت باقی میمانند، این است که اغلبِ این آدمها از یک سری راهبردهای مکمل بهره میگیرند که درواقع «راز بقای دیکتاتورها» محسوب میشوند. در ادامه به این راهبردها یا دستورعملها میپردازیم.
مهار مردم
اولین راز بقای هر دیکتاتوری، مهارکردنِ مردم است. این ممکن است به معنای سرکوب خشونتآمیز باشد ــ یعنی شکنجه و کشتنِ آدمها؛ ولی اشکالِ دیگر و زیرکانهتری هم هست که مانعِ بسیجشدن مردم علیه دولت میشود. در دنیای امروز، این اغلب به معنای کنترل اینترنت است.
بهگفتهٔ آنیتا گودس استاد امنیت سایبری در مدرسهٔ عالی هرتی (برلین)، بحثِ انقلابهای توئیتری نباید ما را فریب دهد. چون این دولتها هستند که اغلب از حضور در دنیای مجازی سود میبرند.
او میگوید دولت چین سانسور اینترنت را به نوعی هنر تبدیل کرده است: «گمان نکنم هیچ کشوری در دنیا مثل چین، نیروی انسانی برای کنترل و فیلترکردن اینترنت را داشته باشد. از این نظر، دولت چین مورد بسیار جالبی است که از نوعی سانسورِ واکنشِ سریع بهره میگیرد. مواقعی که ناآرامی در کشور وجود دارد، دولت احتمالا انواع شدیدتری از سانسور را اعمال میکند».
کنترل رقبا (نخبگان)
ولی تعداد کمی از دیکتاتورها درنتیجهٔ ناآرامیهای عمومی سقوط کردهاند. دومین راز بقای دیکتاتورها، کنترلِ تعداد کمی از نخبگان است. برای بقای دیکتاتور، رقبای احتمالی باید راضی نگه داشته شوند. بوئنو د مسکیتا استاد علوم سیاسی در دانشگاه نیویورک میگوید: «اگر کرهٔ شمالی را درنظر بگیریم، گروه اصلی عبارتند از ژنرالها، تنی چند از اعضای خانواده و کارمندان ارشد دولت، خصوصا کسانی که جریان پول را اداره میکنند، و اینها درکل حداکثر صد نفرند».
وفاداریِ این رقبای بالقوه را میتوان خرید. این یعنی مثلا پولِ مالیات یا فروش نفت را ــ که میشد برای خدمات عمومی، مثلا بیمارستانها خرج کرد ــ صرفِ رشوهدادن و اعطای رانت به عدهٔ کمی از برگزیدگان کرد.
بهگفتهٔ بوئنو د مسکیتا، از فساد میتوان برای خریدنِ رقبا استفاده کرد، ولی فساد برای دیکتاتورها مزیت دیگری هم دارد: «در نظامی که به افرادِ اندکی متکیست، فسادْ کارکردِ جالبی دارد. از یک طرف، شما با اجازهدادن به فساد، افراد را تشویق به وفاداری میکنید، چون آنها را ثروتمند میکنید. ولی اگر به وفاداریشان شک کردید… میتوانید آنها را به فساد متهم کنید».
انتخابات نمایشی
دیکتاتورها از استراتژی دیگری بهره میبرند که رقبا و مردم را باهم مدیریت میکند. شاید مایهٔ تعجب باشد، ولی «انتخابات» یکی از رازهای بقای دیکتاتورهاست. درحال حاضر بیشتر کشورها انتخابات دارند، ولی دیکتاتورها معمولا در آن تقلب میکنند. امروزه تقلب در انتخاباتْ پیچیدهتر است و صرفا پرکردن صندوقهای رای نیست.
شاید مایهٔ تعجب باشد، ولی «انتخابات» یکی از رازهای بقای دیکتاتورهاست. بیشتر کشورها انتخابات دارند، ولی دیکتاتورها معمولا در آن تقلب میکنند.
دکتر برایان کلاس پژوهشگر مدرسهٔ اقتصاد لندن میگوید: «در انتخاباتها بارها دیده میشود که دیکتاتورها رقبای خود را به شیوهای رد صلاحیت میکنند. یک نمونهٔ بارز، انتخابات ماداگاسکار در ۲۰۰۶ است که کاندیدای اپوزیسیون [نامزد مخالف] باید شخصا در آن ثبت نام میکرد؛ او در خارج و در تبعید بود و هربار سعی میکرد به کشور برگردد، ده دقیقه پیش از فرودِ هواپیمای او، رئیسجمهور فرودگاهها را میبست».
چرا باید انتخاباتِ ساختگی برگزار کرد؟ جنیفر گاندی، استاد علوم سیاسی در دانشگاهِ اِموری معتقد است که حکومت با برگزاری انتخابات، اغلب اطلاعاتی دربارهٔ حامیان و مخالفان خود کسب میکند، ولی از همه مهمتر اینکه: «سازماندهیِ یک رایگیری چشمگیر برای این است که به دیگران ــ یعنی هم مردم و هم نخبگانِ درون رژیم ــ نشان داد که مقاومت بیهوده است. روشی برای تفهیمِ قدرت است و اینکه تعلق به رژیم، تنها شیوهٔ ممکن برای بازیکردن است».
ترس از عواقب برکناری
با توجه به آنچه گفته شد، شاید به نظر آید که ماندن در قدرت کار سختی نباشد: مردم را نظارت و کنترل کن، افرادِ بانفوذ را با خود همراه کن، و از انتخابات برای نمایشِ مشروعیت و قدرت استفاده کن. اینها همه تاحدی درست است. وقتی دیکتاتورها چندسالی حکومت کردند و از این ابزارهای قدرت استفاده کردند، برکنار کردنشان بسیار مشکل میشود.
ازین گذشته، عوامل بازدارندهٔ نیرومندی وجود دارد که مانع کنارهگیری دیکتاتورها از قدرت میشود. برایان کلاس میگوید: «دیکتاتورها درصورت کنارهگیری، با خطراتِ واقعی مواجه میشوند. از ۱۹۶۰، بیش از یکسوم روسای جمهور آفریقا که قدرت را از دست دادند، یا زندانی شدند، یا تبعید و یا کشته شدند. باختنِ قدرت، وضعیتی کاملا غیرقابل پیشبینی را سبب میشود که نیروهای رقیب را قادر به انتقامگیری میکند».
دلیل رفتارهای دیکتاتورها، جنگِ بقاست، و همین جنگِ بقاست که حیات و ممات مردمی را که در سیطرهٔ آنها هستند، تعیین میکند.
درکل، بیشترِ دیکتاتورها منتظرِ پایانِ تلخ میمانند، که البته باتوجه به جایگزینهای احتمالیِ یادشده، این انتخابی طبیعیست. این یعنی بقای دیکتاتورها، نیازمند هشیاری و آمادگی مداوم است. چرا؟ شرایطِ بخصوصی وجود دارد که در آن، دستهٔ خاصی از وفادارانِ درون حکومت ممکن است ریزش کنند: وقتی دورانِ حکومتِ یک دیکتاتور طولانی میشود، یا این باور ایجاد میشود که او به بیماریِ مهلکی دچار است، یا بههرحال در سنینِ پیری و نزدیکِ مرگ است.
این دقیقا همان چیزیست که در زیمبابوه رخ داد: مشکلِ موگابه در زیمبابوه این بود که بالای ۹۰ سال سن داشت. سرانجام عدهای از مقامات فهمیدند که او در آینده خرجِ آنها را نخواهد داد. و متوجه شدند که او میخواهد زنش را جانشینِ خود کند. ولی آنها میخواستند خودشان جانشین او باشند. برای همین، ارتش کودتا کرد و او را کنار گذاشت.
تا وقتی پیری یا بیماری سراغِ دیکتاتورها نیاید، نباید علاقهٔ آنها را به قدرت دستکم بگیریم. دلیل رفتارهای دیکتاتورها، همین جنگِ بقاست. و همین جنگِ بقاست که حیات و ممات مردمی را که در سیطرهٔ آنها هستند، تعیین میکند.