فرقههای آخرالزمانی از شیوههایی چون انزوا، بمباران عاطفی، و ترس برای کنترل اعضای خود استفاده میکنند. آنها رابطهٔ اعضاء را با دنیای بیرون و حتی با همدیگر قطع میکنند و اعضاء را به فرقه وابسته میکنند و همزمان از خشونت روانی و سوءرفتار عاطفی برای حفظ قدرت خود بهره میبرند. این تکنیکها را هر کسی میتواند برای کنترل دیگران نه فقط در فرقهها که همینطور هر در رابطهٔ مخرب دیگری استفاده کند.
***
راک تریو یک افراطی مذهبی زیرک و کاریزماتیک بود که در دههٔ ۱۹۷۰ در جنگلهای حاشیهٔ کبک در کانادا، یک کمون یا همان جامعهٔ اشتراکی به نام بچههای تپهٔ مورچه (Ant Hill Kids) تشکیل داد. تریو حدود چند ده نفر از پیروانش را متقاعد کرده بود که عاری از گناه با او زندگی کنند. تریو به آنها گفت تا در کمون با او به انتظار بنشینند و از تمام فرامین او پیروی کنند تا از پایان جهان، که او مدعی بود در ۱۷ فوریه ۱۹۷۸ اتفاق خواهد افتاد، نجات یابند.
وقتی آن تاریخ سر رسید و خبری نشد، تریو پا پس نکشید. مشکل اینجا بود که جامعهٔ او واقعا عاری از گناه نبود. تریو به مرور زمان هر چه بیشتر خشن و بدرفتار و مجنون شد. او افرادش را وادار میکرد موشِ مرده و مدفوع بخورند. او برای تنبیه افراد پاهای آنها را میشکست یا انگشت پای آنها را قطع میکرد. او بچهها را شکنجه میکرد و میکشت.
موضوع عجیب دربارهٔ تپهٔ مورچه این بود که عدهٔ قلیلی میخواستند فرقه را ترک کنند. یکی از اعضاء، زنی به اسم گابریل لاوالی بعد از آنکه شکنجه شد فرار کرد، اما برگشت، چون نمیتوانست بیرون از فرقه زندگی کند. تریو برای تنبیهِ گابریل، با یک چاقوی شکاریْ کفِ دست او را به یک میز دوخت و با یک ساطور دست او را کامل قطع کرد. لاوالی دوباره فرار کرد و تریو را به پلیس لو داد. تریو عاقبت دستگیر و در ۱۹۸۹، ده سال بعد از تاسیس فرقهٔ آخرالزمانیِ هولناکش، به زندان افتاد.
چهطور این فرقههای آخرالزمانی این چنین وفاداریِ تزلزلناپذیری را در میان پیروانشان جلب میکنند؟ چهطور است که یک شخص میتواند با پیشگوییهای غریب، مردم را ترغیب کند دست به کارهای وحشتناک نسبت به خودشان و دیگران بزنند؟ در ادامه به سه شگرد رایج که این فرقهها استفاده میکنند میپردازیم.
انزوای اجتماعی
گروههای آخرالزمانی معمولا اعضای گروه را هم از دنیای بیرون و حتی از همدیگر منزوی میکنند. وقتی هر لحظه و هر روز با پیامهای مشابه و افراطیونِ همفکر احاطه شده باشی، جای چندانی برای تردید و درونکاوی وجود نخواهد داشت.
ما معمولا دربارهٔ خطرات اتاق پژواک در دنیای آنلاین میشنویم: ترسهای ما، تبعیضات، و پارانویا در نتیجهٔ تاکیدِ مداومِ دیگران تقویت و تعذیه میشود.
حالا این اثر را چندبرابر و تقویت کنید؛ اینطور میتوانید قدرت یک فرقه را تصور کنید. در تعاملات عادی هرروزه، ایدههای شما ممکن است به چالش کشیده شود. مثلا دوستی از شما میپرسد: آیا در این باره مطمئنی؟ اما داخل فرقه هیچ مخالفی وجود ندارد و تعصبات افراطیِ القاءشده به شما مورد راستیآزمایی قرار نمیگیرد.
تریو وقتی فرقهٔ خود را در کبک تاسیس کرد، از تمام پیروانش خواست تا روابطشان را با خانوادههای خود قطع کنند. با گذشت سالها، اهالی تپهٔ مورچه حتی از صحبت کردن با همدیگر در غیابِ تریو منع شدند. هیچ فرصتی برای سوال کردن نبود. فرقههای دیگر مثل دروازهٔ بهشت (Heaven’s Gate) و فرقهٔ داوودیه (Davidians) در محیطهای کنترلشدهای زندگی میکردند که دسترسی به دنیای بیرونِ آنها فقط با اجازهٔ رهبرانشان ممکن بود.
بمباران عاطفی: باران محبت
یکی از دلایل اصلی پیوستن افراد به فرقههای آخرالزمانی، استفاده از ترفندی روانی موسوم به بمبِ محبت است.
این زمانیست که یک فرقه، از سرانش گرفته تا تازهکارترین اعضایش، کسی را غرق محبت و مهربانی و حمایت میکنند. این ترفند البته برای این است که احساس راحتی و پذیرفتگی در فردِ هدف القاء شود، اما زیرکانه و موذیانه رابطهٔ وابستگی ایجاد میکند. هر آنچه که نیاز داری یا میخواهی باید از طریق فرقه به تو برسد. ابتدا اینها سخاوتمندانه به شما داده میشود. بعد از مدتی، با شروطی به شما داده میشود. و در پایان، عشق و محبت فقط به کسانی داده میشود که دقیقا همانطور که اجازه داده شده رفتار میکنند.
یکی از بدترین نمونههای آن، ترفندِ ماهیگیریِ جنسی است فرقهٔ کودکان خدا (The Children of God) استفاده کرده است و طی آن، اعضای فرقه عامدانه از رابطهٔ جنسی برای جذبِ نوکیشان استفاده میکردند. این ماهیگیری اشارهای مشخص بود به انجیل متی آیهٔ ۱۹:۴ که در آن عیسی به حواریونش میگوید آنها به ماهیگیران انسان بدل خواهند شد. گفته میشود که زناِن این فرقه از ترفند ماهیگیری جنسی برای جذب بیش از ۲۰۰ هزار نوکیش استفاده کردهاند.
ترس
ترس و عشق، عوامل اصلی بیشتر رفتارهای انسانی هستند. ماکیاولی سیاستمدار ایتالیاییْ ترس را نیرویی قویتر از عشق میدانست. تقریبا تمام فرقههای آخرالزمانیْ سطحی از ترس را القاء میکنند. در کمترین سطحش، این ترسِ طردشدن است. همانطور که شاهد بودیم، فرقهها بسیار تلاش میکنند تا به اعضایشان بقبولانند که جای دیگری نمیتوانند زندگی کنند. افراد به فرقههایشان وابسته و به وسیلهٔ آنها تعریف میشوند. و رانده شدن از فرقه، عامل ترس بزرگی است.
علاوه بر اینها، فرقهها از تنبیه جسمی برای کنترل افراد خود استفاده میکنند. تریو پیروانش را روی اجاقِ روشن مینشاند، یا وادارشان میکرد برهنه در سرما بنشینند و به آنها شلاق میزد. جیم جونز رهبر فرقهٔ معبد مردم اعضای گروه را در ملاءعام کتک میزد و غذای آنها کم میکرد.
و البته یکی از مشخصههای بارز این فرقهها، ترس همیشگی از مرگ است: معمولا هم همان ایدهٔ غالب که دنیا به زودی به آخر خواهد رسید. مثلا فرقهٔ دروازهٔ بهشت به رهبری مارشال اپلوایت، اعضایش را ایزوله میکرد و از ترسِ فرودِ قریبالوقوعِ یک سفینهٔ فضایی، برای ترساندن آنها و کنترل رفتارشان استفاده میکرد. اما معبد مردم کاری بسیار مخربتر میکرد: مانور خودکشی.
جیم جونز فنجانهایی پر از شراب را به افرادش میداد و میگفت قرار است جشن بگیرند. بعد از آنکه همه فنجان شراب خود را نوشیدند، جونز به آنها میگفت که سم خوردهاند و تا نیم ساعت دیگر همهشان میمیرند. برخی از اعضای گروه وحشت کرده و شروع به گریه میکردند، اما بیشترشان همانجا مینشستند و آرام در زندگی خود تعمق میکردند. بعد از ۴۵ دقیقه، جونز به آنها میگفت که این یک مانور بود و هیچکدامشان قرار نیست بمیرد. او فقط میخواست وفاداری آنها را آزمایش کند.
پیوستن به فرقه
فرقههای آخرالزمانی با استفاده از اینگونه تکنیکها، حسِ فردیتِ شما را و هر گونه مفهوم راست و دروغ یا درست و غلط را در هم میشکنند. سپس این شکافها را با وابستگیِ فرقهای و پیشنهادِ نجات پُر میکنند: تو ناتوانی، ما کمکت میکنیم. تو جایی نداری، ما به تو خانه میدهیم. هیچ کس تو را نمیخواهد، ما خانوادهٔ تو هستیم.
در واقع بیشتر دستکاریهای عاطفی به این شگردهای ظاهرا ساده متکی است. اگر کسی حس ناامنی، ناقص بودن، و ناشایستگی را به شما القاء کند، میتواند خود را به عنوان راهحل به شما ارائه دهد. و این نه فقط در فرقهها که همینطور در هرگونه روابطِ استثمارگرانهٔ دیگر هم بروز میکند.