سال ۲۰۰۲ هنری کیسینجر وزیر خارجه سابق آمریکا و همسرش در مهمانی شام مجللی به میزبانی باربارا والترز (ژورنالیست سرشناس آمریکایی) حضور داشتند. در بین حاضران افراد مثل هنری گرونوالد دبیر مجلهٔ تایم، توماس مورفی رییس سابق تلویزیون ای.بی.سی، و پیتر جنینگز از مجریان وقت برنامهٔ خبر شامگاهی این شبکه هم حضور داشتند.
در میانهٔ مهمانی، جنینگز کیسینجر را صدا میزند و از او میپرسد: «هنری، جنایتکارِ جنگی بودن چه حسی دارد؟»
کیسینجر جوابی نداد؛ و گرونوالد به جنینگز گفت که چنین سوالی شایسته نیست. والترز که کیسینجر را «وفادارترین رفیق» میدانست، بعدا گفت که «من سعی کردم بحث را عوض کنم، ولی موقعیت خیلی ناخوشایندی بود. نانسی [همسر کیسینجر] خیلی ناراحت شد و واکنش تندی از خود نشان داد».
اما در پس این ماجرا چیزهای مهم زیادی وجود دارد.
اول آنکه اهالی طبقهٔ مرفه جامعهٔ آمریکا فوقالعاده عاشق هنری کیسینجر هستند. او هموطن محبوب آنهاست، و خیلی مراقبند که احساسات ظریف او را جریحهدار نکنند.
دوم آنکه جنینگز صادقانه باور داشت کیسینجر یک جنایتکار جنگی است، و مایل بود این را در خلوت بیان کند. ولی او شجاعت این را نداشت که بهطور علنی این را به دهها میلیون مخاطب آمریکایی خود بگوید. از قرار معلوم، او دیگر هیچوقت یه چنین مهمانیهایی دعوت نشد.
سوم اینکه رفقای خیالباف، مشهور، و ثروتمندِ کیسینجر با این حرف که کیسینجر یک هیولاست خیلی هم مخالف نیستند. ولی بیان کردنش جزو آن گافهای اجتماعیِ مایهٔ آبرویزی است که کسی دوست ندارد بیانش کند. مثل اینکه همه میدانند رفیق تو به زنش که کنارت نشسته خیانت میکند ولی کسی چیزی نمیگوید. اصل چرا درست موقعی که دارید بهترین شراب فرانسوی را مزه میکنید و چنین اوقات خوشی دارد، باید جوّ را خراب کرد؟
اما وقتی گزارش اخیر نیک تورس ژورنالیست و مورخ آمریکایی را میخوانیم و اقدامات کیسینجر را در زمان مسئولیتش مرور میکنیم، و به سبک زندگی کیسینجر فکر کنیم که چگونه همواره در آغوش ابریشمین ثروت و قدرت غنوده، واقعا تکاندهنده است که بدانیم مثلا طی بمباران کامبوج، او مسئول مرگ و بدبختی شمار به مراتب بیشتری از آنچه پیشتر میدانستیم بوده است.
***
در اوج این هرم، کیسینجر از ضیافتهای تمامنشدنی و ستایشهای بیپایان لذت میبرد. طی دولت نیکسون، کیسینجر محبوب هالیوود بود. سال ۱۹۹۶ او در مراسم خاکسپاری یک جنایتکار جنگی دیگر به اسم توماس اِندرز سخنرانی کرد. مراسمی که افرادی فوقالعاده سرشناس در آن شرکت داشتند، از جمله دیوید راکفلر (نوهٔ جان دی.، رئیس شورای روابط خارجی، و مدیر کل بانک چیس منهتن)، پل وولکر (رییس بانک مرکزی آمریکا که گفته بود «کیفیت زندگی آمریکاییهای عادی باید تنزل پیدا کند»)، آمالیا لاکروزه دو فورتابات (میلیارد آرژانتینی)، و گوستاوو سیسنروس (میلیارد ونزوئلایی).
در اوج جنگ عراق، دیک چنی معاون رئیسجمهور گفته بود که «شاید با هیچ کس به اندازهٔ کیسینجر حرف نمیزنم. او همیشه در دسترس است». هیلاری کلینتون هم کیسینجر را دوست خود معرفی میکرد و گفته بود که وقتی وزیر خارجه آمریکا بود از او مشورت میگرفته. (کلینتون حتی برنامه اعطای جایزهای به اسکار دلا رنتا طراح مد اهل دومینیکن را تغییر داد تا هر دو بتوانند در جشن نودمین سالگرد تولد کیسینجر شرکت کنند.) در سال ۲۰۱۴ کیسینجر همراه با سامانتا پاور ــ خیّر معروفی که بعدا جایزهای به اسمِ جایزهٔ کیسینجر را از دستِ خود کیسینجر دریافت کرد ــ در یکی از بازیهای تیم نیویورک یانکیز حاضر شد.
کیسینجر عضو هیئت مدیره شرکت غیرقانونی ترانوس بود: به همراه جیم ماتیس، ژنرال سپاه دریایی آمریکا که بعدا وزیر دفاع دونالد ترامپ شد، و جورج شولتز وزیر خارجه رونالد ریگان. کیسینجر شوخیوار میگفت که از الیزابت هولمز موسس ترانوس سوال نمیکردم چون «همه از او میترسیدم».
همین چند هفته پیش واشنگتن پست با اختصاص فضایی به پسر کیسینجر، دیوید ــ رییس کمپانی تولیدی کونان اوبراین ــ خبر داد که برای گرامیداشت صدمین سالگرد تولد کیسینجر، او در رشتههای جشنهایی شرکت خواهد کرد که او را از نیویورک به لندن و سرانجام به زادگاهش فورت در آلمان خواهد برد. یکی از اولین برنامهها در باشگاه ییل در منهتن بود.
***
حالا پایین این هرم را ببینیم: کامبوجیها، ویتنامیها، تیموریها، پاکستانیها، آمریکای لاتینیها، و خیلیهای دیگر، که زندگی و بدنشان به دست کیسینجر پاره پاره شد. این «خیلیهای دیگر» شامل سربازان آمریکایی هم میشود که کیسینجر به آنها میگفت «حیواناتِ کودن و احمقی که باید از آنها استفاده کرد».
تروس دربارهٔ برخوردش با یکی از همین قربانیها در کامبوج اینطور میگوید:
میس لورن، با صورتی گرد و کمی بیش از یک متر و نیم قد، یک برادر بزرگتر خود را در اثر شلیک یک هلیکوپتر توپدار و یک عمویش و عموزادههایش را در اثر شلیک توپخانه از دست داد. دههها این سوال ذهن او را مشغول کرده است: «هنوز برایم سوال است که چرا هواپیماها همیشه به این منطقه شلیک میکردند. چرا اینجا را بمباران میکردند؟»
ولی میس لورن هرگز، هرگز جوابی نخواهد گرفت. تورس از برخورد خود با کیسینجر و سوالی که از او پرسید مینویسد:
وقتی کیسینجر برای پاسخ دادن به موضوع بمباران و کشتار کامبوجیها تحت فشار قرار گرفت، خیلی عصبانی شد و غرغرکنان گفت: «چه چیزی را میخواهی ثابت کنی؟» و وقتی دید من ول کن نیستم، مرا دک کرد: «برو خوش باش…».
من از او خواستم سوال میس لورن را جواب بدهد که چرا آنها را بمباران میکردند. او جوابی نداد. کیسینجر در حالی که عصایش را به زمین میکوبید و در میرفت با تمسخر گفت: «من خیلی زرنگ نیستم. من از هوش و کیفیات اخلاقی تو بیبهرهام».
«برو خوش باش!». مضحک است که برای کسانی که این کشور را اداره میکنند، چنین آدمهایی افرادی جذاب و مطبوع هستند. و این سوال پیش میآید که وقتی قاتلهایی مثل او برای حفظ ثروت و امنیت و رفاه نخبگان آمریکا دست به کشتار میزنند، آیا هیچ قاتل دیگری در تاریخ هست که طرفداران او ستایش نکنند.