حقیقت در ادبیات داستانی یا فیکشن به چه معناست؟ بنیاد داستان بر حقیقت گذارده نشده و داستان رویدادهایی را که در زندگی واقعی رخ داده بیان نمیکند و شخصیتهای داستان وجود خارجی ندارند. در واقع هدف یک رمان این نیست. رمان از همان اول به شما میگوید که واقعی نیست. پس منظور ما از حقیقت در ادبیات داستانی چیست؟
مسلما منظور ما «حقیقت انسانی» ست، نه واقعیت یا حقیقت مستند، ژورنالیستی، ثبت شده. منظور حقیقتیست که ما به عنوان انسان آن را میشناسیم؛ حقیقتهایی در مورد یکدیگر، این که چگونه با هم تعامل میکند، نقاط قوت و ضعف ما چیست و معنای زندگیمان چیست.
منظورم این است که اینها چیزهایی که ما در داستان یا رمان میبینیم. ما نیازی واقعا نداریم که بدانم شخصیت انا کارنینا واقعا وجود داشته، بلکه نیاز داریم که او را بشناسیم، انگیزههایش را و اینکه داستان او به ما در مورد زندگیمان و خودمان چه میگوید. این نوع حقیقتیست که ما به عنوان خواننده با آن در ادبیات روبرو میشویم.
و حالا که قبول کردیم که داستانها و رمانها لازم نیست واقعی باشند، وقتی که از این مرحله گذشتیم، آن وقت درک میکنیم که یک قالیچه پرنده به همان صورت غیر واقعیست که «مادام بواری» و در نتیجه هر دو آنها ما را در مسیری که حقیقت ندارد، به پیش میبرند.
من بالاخره توانستم برای اولین به نحوی در رمانم یک قالیچه پرنده جای بدهم. این چیزی بود که مدتها پیش آروز میکردم که بتوانم انجام بدهم.
اما به محض این اینکه تصمیم میگیرید در داستان خود قالیچهای داشته باشید که پرواز میکند، باید بیدرنگ از خود سوالات واقعگرایانه در مورد آن قالیچه بپرسید؛ اینکه چه حسی دارد که روی چنین قالیچهای بایستید و صعود کند؟ آیا حفظ تعادل روی آن دشوار خواهد بود؟ آیا حرکت قالیچه همراه با تکانهای شدید خواهد بود، یا آیا باد میتواند قالیچه را به یک سمت کج کند؟ آیا در ارتفاع بالا هوا سرد نخواهد بود؟ چطور هنگام پرواز با قالیچه خودم را گرم نگه خواهم داشت؟
من فکر میکنم به محض اینکه چنین پرسشهای عملی را از خود بپرسید، عنصر قالیچه پرنده باورپذیر میشود. تبدیل میشود به چیزی که ممکن است وجود داشته و یا اگر وجود داشته کارکردش به صورتیست که توضیح میدهید.
اما نگاه شما به رمان من، یا یک قصه، یک افسانه، یک تمثیل، یک فانتزی، مثل نگاه شما به اسباب و وسایل آشپزخانه واقعی و رئالیسم است. شما در چنین داستانی به دنبال افرادی هست که بتوانید باور کنید که طوری رفتار میکنید که شما آن رفتارها را میشناسید. آن رفتارها به شما در مورد طبیعت و رفتار خودتان چیزی را نشان میدهد، یا در مورد زندگی همسایهتان.
بنابراین حقیقت انسانی چیزیست که در ادبیات به دنبالش هستیم و میشود از راههای مختلف آن را بیان کرد.