کتابهای ژانرِ خودیاری همواره در فهرست پرفروشترین کتابهای دنیا هستند. مردم از دریافتِ مشاوره و راهنمایی برای رسیدن به کامیابی در زندگیْ سیر نمیشوند. اما همانطور که در «کتاب جامعه» آمده: «زیر آفتاب هیچچیز تازه نیست». چون هزار سال پیش از ظهور نویسندگانی مثل دیل کارنگی و مارک مانسون، یونانیانِ باستان به ژانرِ خودیاری علاقمند بودند.
چهار مکتب فلسفهٔ یونان باستان
از سه قرن پیش از میلاد مسیح، فلسفهٔ یونان درگیر جنگی عقیدتی شد. چهار مکتب رقیب ظهور کرد که هر کدام علنا خود را به تنهایی واقف اسرار سعادت و کامیابی در زندگی معرفی میکرد. این چهار مکتب عبارت بودند از: رواقیون، کلبیون، شکاکیون، و اپیکوریان. هر کدام پیروان خود را داشت، و حتی نوعی جنگ تبلیغاتی داشت تا مردم را جذبِ جناح خود کند. همهٔ آنها سعی میکردند سعادت را به مردم بفروشند.
امروزه خیلیها با رواقیگری آشنا هستند (چون مبنای رفتاردرمانیِ شناختی است). شکگرایی و کلبیگری به حاشیه رفتند یا منحرف شدند. قدرناشناختهترینِ این مکاتبْ اپیکوریسم است که سعی میکند درمانی مدرن و آسان برای مسئلهٔ زندگی ارائه کند.
اپیکوریان: اولین خداناباوران
اپیکوریان جزو اولین مادهگرایانِ تاریخ بودند. آنها معتقد بودند که جهان فقط از اتمها (و خلاء) ساخته شده و اینکه هر چیزی صرفا ترکیبی از این اتمهاست: یعنی هیچ گونه خدا، روح، یا نفسی در کار نیست (یا اگر هم باشد، ربطی به دنیای واقعی ما ندارند). همچنین عقیده داشتند که هیچ زندگیِ پسامرگ یا جاودانگی وجود ندارد؛ مرگ فقط یعنی جابجاشدنِ اتمها. این خداناباوری و مادهگرایی بعدا مورد غضبِ کلیسای مسیحی قرار گرفت و طی قرنها اهریمنسازی از سوی روحانیونِ مسیحی، پاپها و کلیساها، اپیکوریان از دور خارج شدند.
مطابق فلسفهٔ دنیوی و اتمگرایانهٔ اپیکوریان، تنها کاری که در زندگی میتوان کرد این است که تا جای ممکن از زندگی لذت برد و از رنج اجتناب کرد. البته منظور این نیست که آدم باید به یک لذتجوی بیبندوبار تبدیل شود که مدام بین تریاکخانه و فاحشهخانه رفت و آمد میکند، بلکه منظور لذتهای متعالیِ نفس است.
خودِ اپیکور (حکیم یونانی و بانیِ مکتبِ اپیکوریسم) میگفت که تعریفِ لذت یعنی ارضای مِیل، مثل آشامیدن آب هنگام تشنگی. ولی درعینحال معتقد بود که امیالْ خودشان رنجآورند چون مستلزم وجودِ نوعی اشتیاق و دلتنگیاند. مثلا تشنگی یک مِیل است، ولی ما دوست نداریم تشنه باشیم؛ و حسِ رضایت وقتی حاصل میشود که امیالمان را به حداقل برسانیم، نه اینکه غرقِ هوسهای بیهوده شویم. (وقتی هم که اهداف جدیدی در زندگی برای خودمان انتخاب میکنیم، درواقع امیال تازهای خلق میکنیم که باید ارضاء شوند). از این نظر، کاهشِ رنج یعنی کاهش امیال، و کمترین امیالِ ضروری، خواستههایی هستند که برای بقای جسم کافیست.
اصول چهارگانهٔ اپیکوریسم
اپیکوریان مصمم بودند لذت را به حداکثر و رنج را به حداقل برسانند، و مجموعهای از تعالیم و رهنمودها را برای کمک به خود ابداع کردند. بسیاری از نوشتجات اپیکوریان از بین رفتهاند، اما یکی از معروفترینِ این رهنمودها اصطلاحا «علاجِ چهارگانه» نامیده میشود، که شامل چهار اصل است، و به باورِ آنها، برای کسب آرامش خاطر و رهایی از رنجِ وجودی و معنوی، باید آنها را پذیرفت:
۱) از خدا نترس: به یاد داشته باش که همه چیز فقط از اتم است. نه به جهنم خواهی رفت و نه به بهشت. حیاتِ پس از مرگْ نیستی است، مثل همان موقعی که اصلا از وجودِ دایناسورها یا کلئوپاترا بیخبر بودی. پیش از به وجود آمدنت اصلا چیزی نبود، و مرگْ گسترهٔ وسیعی از همان خالیِ لایتناهی و بیرنج است.
۲) نگران مرگ نباش: این نتیجهٔ طبیعی اصل اول است. بدونِ بدن، هیچ دردی نیست. با مرگْ تمامِ امیالمان را از دست میدهیم، و همراه آنها، رنج و نارضاییِ ما هم از بین میرود. [جالب است که لحنِ این حرف چهقدر شبیه فلسفهٔ شرقیِ آن زمان، خصوصا بودیسم، است.]
۳) آنچه نیکوست، قابلحصول است: لذت با ارضای امیال به دست میآید، خصوصا امیالِ اساسی و زیستی که برای بقای ما ضروری هستند. هرچیزی که از این پیچیدهتر باشد، یا رسیدن به آن مشکلتر باشد، فقط موجبِ رنج است. آب برای نوشیدن، و غذا برای خوردن، و جایی برای خوابیدن هست. بیش از این نیاز نداری.
۴) آنچه ترسناک است، قابلتحمل است: حتی اگر ارضای نیازهای اساسی دشوار باشد، به یاد داشته باش که رنجْ زودگذر است. بهندرت پیش میآید که مدتی طولانی گرسنه بمانیم، و بیماری اغلب بدونِ رنجِ زیاد درمان میشود [این حرفها مالِ ۲۳۰۰ سال پیش از اختراع آنتیبیوتیکهاست]. همهٔ دردهای دیگر، اغلب با کمکِ لذتهای موجود، تسکین مییابد. اگر نیازهای زیستیِ اساسیْ قابل برطرفکردن نباشد، آنوقت دیگر میمیری ــ ولی مطابق اصل دوم دیگر نباید نگران مرگ باشی.
اپیکوریسمِ عملی
راهنمای اپیکور برای زندگی، با بسیاری از کتبِ خودیاریِ مدرن فرق زیادی دارد، چون توصیههای ریزِ روزانه به ما نمیدهد. مثلا نمیگوید که «قبل از صبحانه این پنج کار را انجام دهید» یا «پیش از مردنْ باید از این پنج مکان دیدن کنید». اپیکوریسم مثل مکتبِ رقیبش یعنی رواقیگری، کلا ناشی از نوعی تغییرِ نگرش ذهنی است.
این تغییرِ روانی یعنی پذیرفتنِ اینکه زندگی آنقدر که ما آن را پیچیده میکنیم نیست. در نهایتْ ما جانورانی هستیم با نیازهای اساسی. ما بهطور کلیْ ابزارهای ضروری برای ارضای امیالمان را داریم، اما اگر هم نداشته باشیم، قدرت و استقامت و انعطافِ لازم برای تحمل همهٔ آنها را داریم ــ و حتی اگر اینها را هم نداشته باشیم، باز هم نباید از چیزی بترسیم، چون مرگ ترس ندارد. وقتی زندهایم، مرگ از ما دور است؛ وقتی مردهایم، متوجهِ چیزی نیستم.
اپیکوریسم سعی میکند عملگرا و مدرن و بیپرده باشد و بینشی ذیقیمت نسبت به زندگی به دست دهد، و خصوصا برای مادهگرایان و خداناباوران، تَسلّای وجودی فراهم کند.