Korafor__

از نوشتن داستان خود نترسید: بنویسید!

پاتریک دارکی و کریستینا چانگ | ترجمه بهناز ولی

اِندی اوکورافور، نویسنده نیجریه‌ای/آمریکایی نوعی داستان‌های فانتزی و علمی-تخیلی بر اساس حکایات آفریقایی می‌نویسد که خواننده هرچه دستش باشد، زمین می‌گذارد تا آن را بخواند ولی در کودکی او چنین کتاب‌هایی در قفسه کتاب‌فروشی‌ها وجود نداشت. در مطلب، او در مورد نویسندگانی که او را شکل داده‌اند، الهام بخش‌هایش (ترافیک! عروس دریایی!) و همکاری‌اش با شرکت انیمیشن مارول (Marvel) صحبت می‌کند.

اِندی اوکورافور، نویسنده نیجریه‌ای/آمریکایی نوعی داستان‌های فانتزی و علمی-تخیلی بر اساس حکایات آفریقایی می‌نویسد که خواننده هرچه دستش باشد، زمین می‌گذارد تا آن را بخواند ولی در کودکی او چنین کتاب‌هایی در قفسه کتاب‌فروشی‌ها وجود نداشت. در این مطلب، او در مورد نویسندگانی که او را شکل داده‌اند، الهام بخش‌هایش (ترافیک! عروس دریایی!) و همکاری‌اش با شرکت انیمیشن مارول (Marvel) صحبت می‌کند.

اِندی اوکورافور فکر و ذکرش مشغول حشرات است. به ویژه ملخ‌ها و همچنین جیرجیرک‌ها، مخصوصا در اواخر تابستان، زمانی که سر و صدایشان با غروب آفتاب اوج می‌گیرد. او می‌گوید: «اوقاتی را به یاد می‌آورم که پنج یا شش ساله بودم و ملخی می‌گرفتم و یک ساعت به آن خیره می‌شدم و می‌گذاشتم او هم به من خیره بماند. حتی اکنون، این فکر که تمام این دنیاهای کوچک و پنهان قابل تعمق هستند – یک ایده جذاب، زیبا و شگفت انگیز است.»

حساسیت نسبت به شگفتی‌های که در اطراف وجود دارد، کمک کرده تا اوکورافور یکی از مشهورترین نویسندگان علمی تخیلی و فانتزی امروز بشود. اوکورافور در دهه گذشته با بیش از دوازده کتاب برای کودکان، جوانان و بزرگسالان – از جمله سه گانه بینتی، چه کسی از مرگ می‌ترسد، مجموعه آکاتا، مرداب؛ و به تازگی کمیک پلنگ سیاه، با معرفی یک نام تجاری جدید یعنی خواهر کوچکش شوری – خوانندگان را به دنیای پنهان جادویی خود راه داده است. او جوایز مهم بسیاری از جمله هوگو، نبولا، جایزه جهانی فانتزی و همچنین جایزه Wole Soyinka برای ادبیات آفریقا را دریافت کرده است.

اندی اوکورافور در این کتاب کمیک جدید خود با همراهی و همکاری مارول و هنرمندی سام اسپرات به شوری، خواهر کوچک پلنگ سیاه، زندگی می‌بخشد.

در آثار اوکورافور از مستعمرات فرازمینی، کاشفان فضاپیما و یا موجودات فضایی مهاجم چیزی نخواهید دید؛ او از این گونه تخیلات اجتناب می‌کند. در عوض، فضای داستان‌های او به اندیشه‌های آفریقایی نیجریه‌ای، سودانی و نامیبیایی گرایش دارد و به اسطوره‌ها، فرهنگ عامه و سنت آفریقایی می‌پردازد.

اما شما در آثار اوکورافور از مستعمرات فرازمینی، کاشفان فضاپیما و یا موجودات فضایی مهاجم چیزی نخواهید دید؛ او از این گونه تخیلات اجتناب می‌کند. در عوض، فضای داستان‌های او به اندیشه‌های آفریقایی نیجریه‌ای، سودانی و نامیبیایی گرایش دارد و به اسطوره‌ها، فرهنگ عامه و سنت آفریقایی می‌پردازد. شخصیت‌های اصلی او معمولا زنان جوانی هستند که درگیر فرهنگ‌ها و دنیاهایی هستند و موقعیت‌های قابل توجهی را کسب کرده‌اند. این شخصیت‌ها عبارتند از بینتی اعجوبه ریاضیات، اولین نفر از اهالی هیمبا که در یک دانشگاه معتبر بین کهکشانی حضور پیدا کرده است؛ سانی نیجریه‌ای/آمریکایی، یک دختر جوان زال با توانایی‌های جادویی پنهان؛ و اونی، یک بچه دورگه که زاده خشونتی بزرگ است و در تلاشی حماسی برای نجات مردم خود از انقراض است.

تجربیات احساسی اوکورافور به عنوان یک بیگانه الهام بخش مخلوقات تخیلی او است. او در روستای هلند جنوبی، حومه شیکاگو، واقع در ایالت ایلینویز (که به گفته او بسیار نژاد پرست و سفید پوست هستند) بزرگ شد، از پدر و مادری نیجریایی که به دلیل جنگ داخلی نیجریه به ایالات متحده مهاجرت کرده بودند. اوکورافور به یاد می‌آورد: «در همان سال‌های رشد به هر گروهی که وارد می‌شدم از نظر آنان بیگانه بودم».

در هلند جنوبی، اوکورافور را در محله اشان به عنوان «بسیار سیاه»، و در سفری که به نیجریه داشت بچه‌های فامیل او را به عنوان «بسیار آمریکایی» می‌شناختند. او می‌گوید «این عقیده‌ی بیگانه بودن چیزی بود که به اجبار در سنین پایین با آن مواجه شدم، اما هرگز این احساس را پیدا نکردم که باید شخص دیگری باشم تا بتوانم خودم را با شرایط وفق دهم».

از همان کودکی او بسیار مشتاق خواندن بود اما نه داستان‌های علمی تخیلی. او نتوانست با آثار غربی این سبک و نویسندگانی همچون اچ. جی. ولز، ژول ورن و ایزاک آسیموف ارتباط برقرار کند. او می‌گوید: «این کتاب‌ها بسیار سفیدپوستانه و مردانه بودند، و جهانی را معرفی می‌کردند که در آن شخصی مانند من حتی امکان وجود ندارد. نه اینکه الزاما خودم را ببینم، اما مهم بود که احساس کنم که حداقل در یکی از این کتاب‌ها امکان حضورم وجود داشت. ولی چنین نبود». او داستان‌های ترسناک زیادی را خوانده است، از جمله آثار استفان کینگ، رابرت مک کامون، کلایو بارکر و مری شلی. اوکورافور می‌گوید: «آن‌ها فقط فضایی رعب آور را ترسیم نمی‌کنند بلکه تصورات فوق العاده‌ای را ارائه می‌دهند. و این کمی متفاوت‌تر از داستان‌های علمی تخیلی بودند.»

در طول سفرهای خانوادگی به نیجریه در دهه ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰، اوکورافور مجذوب هماهنگی بین نظام‌های اعتقادی سنتی و ابزارهای الکترونیکی جدید شد. او می‌گوید: «استفاده و تعامل فناوری در جوامع نیجریه‌ای، به ویژه وجود تلفن‌های همراه در همه جا توجه مرا جلب کرد. دیدم که حتی در مکان‌های دور افتاده نیز تلفن وجود دارد و وجودشان کاملا عادی تلقی می‌شد». او تعجب کرد که چرا در داستان‌ها نشانی از تکنولوژی در کشورهای آفریقایی نیست. و در واقع، به این اندیشید که چرا او خودش چنین داستان‌هایی را ننوشته است.

اوکورافور یک راست به سراغ نوشتن داستان‌هایی رفت که هرگز در قفسه‌های کتابخانه‌ها مجالی برای بروز پیدا نکرده بودند – داستان‌هایی در مورد زنانی که نقش اول دارند، مکان‌هایی در آفریقا، تکنولوژی تخیلی، فرازمینی‌ها و سحر و جادو.

با این حال، اوکورافور در کالج جسارت نوشتن داستان‌های علمی تخیلی را در خودش نیافت. او می‌گوید: «من استادهایی داشتم که دائما به من می‌گفتند، تو نویسنده خیلی خوبی هستی؛ تو می‌خواهی خودت را از تمام آن چیزهای شگفت انگیز دور نگه داری. در نهایت من فقط تغییر جهت دادم زیرا کار دیگری از من بر نمی‌آمد.» اوکورافور یک راست به سراغ نوشتن داستان‌هایی رفت که هرگز در قفسه‌های کتابخانه‌ها مجالی برای بروز پیدا نکرده بودند – داستان‌هایی در مورد زنانی که نقش اول دارند، مکان‌هایی در آفریقا، تکنولوژی تخیلی، فرازمینی‌ها و سحر و جادو، و همچنین موضوعات اجتماعی پیچیده و مرتبط مانند هویت نژادی و خشونت جنسیتی.

«به بسیاری از مردم گفته شده است که فقط به منظور جلوگیری از شکست، تخیلاتشان را سرکوب کنند. داستان‌های علمی تخیلی دقیقا بر خلاف این موضوع عمل می‌کند.»

اوکورافور برای نوشتن داستان‌هایش به ندرت از ابتدا شروع می‌کند، و همچنین طرفدار طرح کلی نیست. او می‌گوید: «احساس می‌کنم که آن‌ها مرا محدود می‌کنند.»

او پروژه‌هایش را با یک نمای قوی از شخصیت داستانش و یک صحنه بی نظیر که در آن این شخصیت قدم به عرصه زندگی می‌گذارد شروع می‌کند. او می‌گوید: «معمولا این صحنه آن قدر قوی است که نیازی به دانستن زمینه ندارم.» پس از به روی کاغذ آوردن آن، او می‌اندیشد: «آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهم درباره این شخصیت بنویسم؟» اما او چگونه از ساخت یک صحنه تا ساختن کل یک دنیا پیش می‌رود؟ «من این کار را با حضور در آن جهان انجام می‌دهم. شخصیت داستان من در آن جهان است و من از طریق چشمان او به دنیا نگاه می‌کنم. تمام کاری که باید انجام دهم این است که اطرافم را نگاه کنم.»

اوکورافور داستانش را تا زمانی که حداقل نیمی از آن را ننوشته باشد، بازنویسی نمی‌کند، گرچه اغلب اوقات تا زمانی که پیش نویس اولیه تکمیل نشده باشد، این کار را انجام نخواهد داد. با این حال، در فرایند بازنویسی‌اش، موضوعات غنی سیاسی و اجتماعی آثارش مجال بروز پیدا می‌کنند. او می‌گوید: «من یک فرد سیاسی هستم و در مورد مسایل روز بسیار آگاه هستم. بنابراین وقتی داستانی را می‌نویسم، مجبور نیستم در مورد آن فکر کنم – خودش جاری می‌شود. در روند ویرایش، من این طور عمل می‌کنم، «خوب، من این کار را انجام دادم، اجازه دهید کمی آن را دستکاری کنم، کمی تقویتش کنم و بگذارید کمی آن را مسلح کنم.»

سه‌گانه بینتی – نوشته اندی اوکورافور

بزرگ‌ترین منبع الهام اوکورافور چیزی است که همه ما به آن دسترسی داریم: تمام گستره‌ی دنیا. او از مسایل زندگی روزمره و دادن نقش‌های خارق العاده به آن‌ها لذت می‌برد. در ذهن اوکورافور، عروس دریایی تبدیل به گونه‌ای بیگانه می‌شود؛ صورتک‌های سنتی نیجریه، ارواحی از قلمروی دیگر می‌باشند؛ و ترافیک متراکم و شدید شهر لاگوس تبدیل به یک هیولای جاده‌ای می‌شود که رانندگان را می‌بلعد.

او می‌گوید: «من قطعا به تماشا کردن و لذت بردن از چیزهایی که اکثرا عادی تلقی می‌شوند تمایل زیادی دارم.» با این که او گاه گاه مشاهداتش را در دفترچه یادداشت، روی تکه‌های کاغذ و در تلفنش ضبط می‌کند اما تمام این‌ها در مغز او زندگی می‌کنند. او می‌داند که آنها روزی به گونه‌ای ظهور خواهند کرد. اوکورافور و دخترش، آنیا، در سفری به آریزونا برای دیدن گراند کانیون، گرفتار یک طوفان گرد و غبار شدند. او می‌گوید: «عالی بود. این چیزها در داستان‌هایم روی خواهند داد. آن‌ها وجود دارند.»

هنگامی که احساس می‌کند گیر کرده است – بله، او هم گیر می‌کند – برای الهام گرفتن به دخترش روی می‌آورد. او می‌گوید: «او دوست دارد داستان‌هایم را پیش از آنکه حتی بنویسمشان برایش تعریف کنم. موقع تعریف کردن داستان و داشتن کسی که به آن گوش می‌دهد، سوال کردن و پاسخ دادن راه من را نشان می‌دهد. بسیاری از مواقعی که ایده‌هایی گرفته‌ام یا چیزهایی را کشف کرده‌ام، زمانی است که با او این کار را انجام داده‌ام».

در داستان بینتی در سال ۲۰۱۵، اولین کسی که اوکورافور از او تشکر و قدردانی کرده است آنیا است. او نوشته است: «هنگامی که گیر می‌کنید، از یک نوجوان ۱۱ ساله شجاع و پرتخیل بپرسید که حالا در این داستان چه اتفاقی می افتد. بلافاصله از این گیر خلاصی خواهید یافت».

در حال حاضر، اوکورافور کاملا به یک سبک چشم دوخته است: کمیک. او می‌گوید: «در زمان کودکی‌ام کمیک‌ها را در روزنامه و داستان‌های مصور می‌خواندم. هرگز در مغازه‌های کتاب‌های کمیک روی خوش به من نشان نمی‌دادند، بنابراین از طریق کارتون‌های صبح روز شنبه با ابرقهرمان‌ها آشنا شدم». اما زمانی که سردبیران مارول سال گذشته از او خواستند تا کمیک‌هایی برای پلنگ سیاه بنویسد پاسخ او مثبت بود. او چهار موضوع درباره پلنگ سیاه برای مارول نوشت و همچنین سه قسمت از مجموعه «واکاندا برای همیشه»، که دنباله‌ای برای دورا میلیج – یک گروه قوای ویژه کاملا زنانه که از واکاندا محافظت می‌کنند – است. او در حال تهیه یک کمیک مستقل درباره شوری است. شوری خواهر کوچک پلنگ سیاه است (شخصیت مشهور فیلم پلنگ سیاه ساخته رایان کوگلر).

اوکورافور با نوشتن کتاب‌های کمیک توانسته است خلاقیت‌های بیشتری از خود به نمایش بگذارد. او می‌گوید: «این سبک واقعا به رشد و پرورش من کمک کرده است زیرا با شیوه‌ای که من خلق کرده بودم بسیار متفاوت است». بر خلاف داستان‌های تخیلی خودش، او از ابتدا می‌داند که شخصیت‌های اصلی او که هستند. او بیان می‌دارد: «این که شخصیت از قبل وجود داشته است کار را برای من خیلی راحت‌تر می‌کند اما در عین حال این که چیزهایی در گذشته این شخصیت وجود داشته است که برای من نامفهوم است کارم را سخت‌تر می‌کند. بنابراین من باید درباره آن بنویسم و با این موضوع کنار بیایم».

یکی دیگر از تفاوت‌های کار در دنیای کمیک این است: او اغلب موقع شروع به کار دقیقا می‌داند که چند صفحه بنویسد و باید به چند موضوع بپردازد، زیرا مارول از پیش این ویژگی‌ها را تعیین کرده است (به جز شوری که یک مجموعه‌ی در حال تکمیل شدن است).

اوکورافور برای نوشتن یک کتاب کمیک ابتدا یک خلاصه کوتاه از داستان را که موضوعش مشخص شده، می‌نویسد. سپس یک طرح دقیق و جز به جز برای داستان، که مدام نظرات سردبیران نیز در آن اعمال شده است ایجاد می‌کند. زمانی که او و تیمش بر روی یک طرح به توافق می‌رسند، نخستین پیش نویس داستان را به صورت دستی می‌نویسد. او می‌گوید: «اولین پیش نویس باید دستی باشد، زیرا باید کاملا دیده بشود. من یک دفتر یادداشت دارم که در آن چهارچوبهایی که برای صفحات قرار است طراحی شود ترسیم می‌کنم و سپس در این چهارچوب – و گاهی اوقات، طرح اولیه- آنچه را که اتفاق می افتد، می‌نویسم». پس از بررسی‌ها و بازخوردهای مکرر از جانب سردبیران، پیش نویس تایید شده به تصویرگرها ارائه می‌شود. او می‌گوید: «این یک فرایند کاملا متفاوت و جذاب برای کسی مانند من است، که عادت به نوشتن رمان داشتم، که کاری بسیار انفرادی است – در رمان نویسی همه چیز متکی به خودت است. اما این کار یک تلاش کاملا مشترکانه است و شما نیز باید به شیوه‌ای متفاوت فکر کنید، که برای من بسیار سخت بود».

رمان «چه کسی از مرگ می‌ترسد» قرار است به یک سریال تلویزیونی تبدیل شود و نویسنده معروف امریکایی، جورج آر. آر. مارتین، تهیه‌کنندگی آن را بر عهده خواهد داشت.

اوکورافور هنوز نمی‌داند که آیا می‌خواهد به همکاری با مارول ادامه دهد یا نه. او می‌گوید: «دوست دارم در مورد آنچه که در پیش روی من قرار دارد تمرکز کنم» او در حال نوشتن یک کمیک جدید برای برگر بوکز است، که در همان دنیای سه گانه بینتی، و مرداب روی می‌دهد و در مورد جامعه‌ای آفریقایی و مهاجرانی تغییر شکل داده در شهر نیویورک است. مجموعه چهار قسمتی LaGuardia، که تانا فورد تصویرگری آن را انجام داده است در ماه دسامبر منتشر خواهد شد. همچنین کارهای او ممکن است به زودی به صفحه نمایش راه پیدا کند – رمان او به نام «چه کسی از مرگ می‌ترسد» توسط HBO انتخاب شده است تا به یک سریال تلویزیونی تبدیل شود و نویسنده معروف امریکایی، جورج آر. آر. مارتین، تهیه کنندگی آن را بر عهده خواهد داشت.

«سعی نکنید برای وفق داده شدن با پیش فرض‌ها داستان خود را تغییر دهید – این بدترین کاری است که می‌توانید انجام دهید».

در یک دهه‌ای که اوکورافور داستان نویسی کرده است شاهد یک تغییر مثبت در سبک علمی تخیلی بوده است. او تنوع بیشتری را در شخصیت‌های اصلی، جاهایی که داستان‌ها واقع می‌شوند و شاید مهم‌تر از این‌ها مخاطبین داستان‌ها می‌بیند. اما او معتقد است که کارهای بیشتری برای تمرکززدایی از این سبک و ارائه داستان‌های بیشتر لازم است. او می‌گوید: «هنوز فکر می‌کنم که با سایر شیوه‌ها آشنایی زیادی وجود ندارد». داستان علمی تخیلی توانایی الهام بخشیدن به افرادی را دارد که شاید احساس سانسور شدن یا سرکوب را دارند. اوکورافور می‌گوید: «در جوامع مختلف – نه تنها جامعه امریکا، بلکه در سراسر جهان – اکثریت مردم این ذهنیت را دارند که به منظور احتناب از شکست خوردن باید بر تخیلات و تصوراتشان سرپوش بگذارند. داستان علمی تخیلی دقیقا مخالف این موضوع عمل می‌کند. افرادی که به این باور در زندگیشان اعتنایی نمی‌کنند، زمان خواندن یک داستان خواسته‌هایشان برآورده می‌شود».

توصیه اوکورافور به نویسندگان برای سنین مختلف این است: فقط انجام دهید و شیوه خودتان را در پیش بگیرید. او می‌گوید: «داستان خود را بنویسید و از نوشتن آن هراسی نداشته باشید. برای این که خودتان را با پیش فرض‌ها وفق دهید داستانتان را تغییر ندهید – این بدترین کاری است که می‌توانید انجام دهید. شاید در این صورت بتوانید به موفقیت بزرگی دست پیدا کنید و این طور هم خواهد بود – خودم بارها شاهد این موضوع بوده‌ام – اما اگر واقعا به دنبال یک تغییر اساسی و همچنین رضایت خلاقانه عمیق هستید، به داستان خود پایبند باشید.»

_________________
منبع: TED Ideas

کتابستان

شبانه

نگار خلیلی

شهسوار سویدنی

لئو پروتز

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر