در اوج همهگیری کرونا در بهار، برخی مذهبیون در آمریکا هشدارهای مربوط به عدم تجمع را نادیده میگرفتند چون میخواستند در مراسم کلیسا شرکت کنند. برخی مدعی بودند که دینشان آنها را از کرونا مصون داشته است. مدتی بعد، روانشناسی موسوم به استیون پینکر دربارهٔ خطرات باورهای مذهبیِ مسیحی در دوران کرونا هشدار داد. او در فیسبوک نوشت: «عقیده به حیات پس از مرگ، توهمی بدخیم است، چون زندگی واقعی را تقلیل میدهد و تلاش برای زندگیِ طولانیتر و امنتر و شادتر را تحلیل میبرد».
البته پینکر اولین کسی نیست که مذهب راه معادل یا مرتبط با توهم میداند. ریچارد داوکینز، زیستشناسی تکاملی، احتمالا معروفترین حامی این دیدگاه در دوران معاصر است ــ دیدگاهی که ریشهٔ فکری آن دستکم به کارل مارکس نظریهپرداز سیاسی و زیگموند فروید روانکاو آلمانی برمیگردد. داوکینز در کتاب خود «توهم خدا» میگوید که دینْ یک باورِ غلطِ مزمن است که بهرغم شواهدِ محکم در نقض آن، کماکان بر آن پافشاری میشود، و برای همین هم توهم است.
حتی حفظ مفروضات غلط، نوعی مناسک مذهبی و نشانهای از تعهد گروهی است.
آیا داوکینز درست میگوید؟ بسیاریها براهینِ او را با دلایل فلسفی و الهی نقد کردهاند، اما رابطهٔ نظریهٔ او و ذهنیتِ غالبِ روانپزشکی دربارهٔ مسئلهٔ توهم، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در «راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی» که انجمن روانپزشکی آمریکا منتشر کرده و اغلب به عنوان «کتاب مقدس روانپزشکی» از آن یاد میشود، «توهم» اینگونه تعریف شده است: باوری غلط و راسخ برپایهٔ استنتاج نادرست از واقعیت بیرونی، خلاف باور بقیه، و بهرغم وجود شواهد آشکار و انکارناپذیر یا مدرک خلاف آن. بقیهٔ اعضای جامعه معمولا این باور را قبول ندارند (یعنی یک امر مسلم دینی نیست).
این تعریفی شناختهشده اما جنجالیست، و کسانی که فکر میکنند باور به خدا توهم است، ممکن است با بخش آخر آن مخالف باشند. داوکینز خودش به نقل از رابرت پیرسیگ نوشته است که «وقتی یک نفر از توهم رنج میبرد، به آن میگویند جنون. وقتی عدهٔ زیادی از مردم دچار توهم میشوند به آن میگویند مذهب». ولی آیا تمایز بین دیوانگی و دین، صرفا یک ابهامِ معناییست؟
تعریف انجمن روانشناسی آمریکا از «توهم»، عقاید پذیرفتهٔ عموم را مستثنی میکند. این یعنی ممکن است شخصی یک عقیدهٔ آسیبزاد داشته باشد، اما اگر یک جامعه همان عقیده را داشته باشند، دیگر مضر و آسیبرسان نیست.
ماجرای یک مرد استرالیایی را درنظر بگیرید که باور داشت آلت تناسلیاش را دزدیدهاند و آن را با آلتِ شخص دیگری عوض کردهاند. او آلتِ خود را بُرید و روی آن آب جوش ریخت، و تعجب میکرد که چرا این کار درد داشت. این یک توهمِ آشکار بود، ضمن اینکه اصلا در استرالیا سابقه نداشته است. اما در مناطق دیگری از دنیا، باور به سرقتِ اندامِ جنسی وجود دارد. درواقع شیوع چنین باورهایی ــ که به «وحشت آلت» هم معروف است ــ در کشورهای مختلفی سابقه داشته است. حالا اگر این عقیده، پذیرفتهٔ عموم باشد، دیگر توهم نیست؟
این توجهِ شدید به باور عمومی، پیامدهای غافلگیرکنندهٔ دیگری هم دارد. مثلا ممکن است پیروانِ مذاهبِ پرطرفدار را مستثنی کند، اما بانیانِ همین مذاهب تا وقتی پیروانی جذب نکنند و از اصلِ معافیتِ جمعی برخوردار نشوند، ممکن است دیوانه محسوب شوند.
قضاوتِ یک عقیده برمبنای میزانِ محبوبیتش، پیامدهایی جنجالی دارد. اما بهرحال پذیرش فرهنگیْ کارکردِ اجتماعی دارد. ما با عقایدمان جهانمان را مدلسازی میکنیم و آن را در جهتِ اهدافمان بهکار میبریم. عقایدمان ما را به گروههای اجتماعیِ مشخصی وصل میکنند و میتوانیم اعتماد و همکاری گروهمان را جلب کنیم. درواقع حتی حفظ مفروضاتِ غلط، نوعی مناسک مذهبی و نشانهای از تعهد گروهی است.
برخی باورهای مذهبی «بدخیم» هستند و باورهای بدخیمِ پرطرفدار، خطرناکتر از بقیه هستند.
درمورد باورهای دینی، این تحریفات ذهنی، معمولا مزایای اجتماعی هم دارد. مذهب در پیوند اجتماعی نقش مهمی دارد. اما دیدگاه غالب روانپزشکی این است که توهمات و هذیانات، منجر به بیگانهسازی و برچسبزدن دیگران میشود و درواقع معرفِ ناتوانی در ایجاد ائتلافی اجتماعی است.
به این ترتیب، نقطهٔ تمایز باورهای دینی سالم (و شاید نظریات توطئه) از توهماتِ محض، ممکن است نقش آنها در تقویتِ پیوندهای اجتماعی باشد. یعنی اگر حفظِ یک عقیده، کارکردِ روزمرهٔ شما را مختل میکند و روابط اجتماعیتان را خراب میکند، احتمالِ توهمبودنِ آن بیشتر است. با اینحال، تمایز بین باورهای مذهبیِ سالم و مخرب، خیلی راحت نیست. اما تدریجا داریم به این موضوع پی میبریم که بسیاری از برداشتهای دینی ناشی از اختلالاتِ روانی است.
اینجا هدفِ ما این نیست که باورِ دینی را تقبیح یا تطهیر کنیم. دین و مذهب برای میلیونها نفر منبع آرامش است، اما اگر از منظرِ پینکر بنگریم، برخی باورهای مذهبی «بدخیم» هستند و حیاتِ اخلاقی بشر را بیارزش یا تخریب میکنند؛ و متاسفانه باورهای بدخیمِ پرطرفدار، از باورهای کمطرفدار خطرناکتر هستند.