Azer_Cover_full

سرگذشت زبان آذربایجان: روایت تاریخ از زاویه‌ای دیگر

جمشید برزگر

بسیارانی، ایران را جامعه‌ای موزاییکی و متشکل از اقوام، فرهنگ‌ها و زبان‌های مختلف معرفی کرده‌اند و همین ویژگی را هم علت و هم معلول پدیده «ایران» دانسته‌اند. این تعریف از ایران، تعریفی ناقص، گمراه کننده و غیرعلمی و تا حدود بسیاری احساساتی است. چنین تعریفی از ایران، در درجه اول، واکنشی انفعالی به پرسشی جدی است: اگر ایران متشکل از از اقوام، فرهنگ‌ها و زبان‌های متفاوت است، نقش و جایگاه آنان در ایران چیست و کجاست؟

۱

نشر نبشت این کتاب را در دو قالب الکترونیک و چاپی منتشر کرده است. برای اطلاعات بیشتر روی جلد کتاب کلیک کنید.

در طول تاریخ چندهزار ساله‌ای که ما اینک از آن آگاهیم، هزاران زبان به دنیا آمده‌اند، گسترش یافته‌اند و اغلب آنها بعد از روزگاری مرده‌ و ناپدید شده‌اند، اغلب حتی بی‌آنکه نشانی مکتوب از خود بر جای گذاشته باشند. تاریخ مکتوب، البته از زبان‌های کم‌تری خبر می‌دهد. گاه اما، جدا کردن زبان نه از یک قوم و قبیله و ملت، که حتی از یک انسان، کاری بی‌نهایت دشوار است. زبان، جلوه‌ و عرصه‌ای از وجود انسانی است که بیش از هرچیز دیگر با هویت او درهم آمیخته است. از همین رو، چه بسیار پیش می‌آید که یک قوم یا ملت با زبانشان شناخته و یا یکسان انگاشته شوند، بی آنکه به این حقیقت تاریخی توجه شود که این قوم یا ملت، در زمانی دیگر به زبانی دیگر سخن می‌گفته‌اند.

ابعاد این گونه تلقی‌ها از زبان، چند وجهی و پیچیده است و تنها به افراد بی‌خبر از تاریخ زبان‌ها و ملت‌ها محدود نیست، و در روزگار ما به‌ویژه جلوه‌ها و کاربردهایی سیاسی دارد؛ زیرا زبان بنا به‌خصلتش، ارتباطی مستقیم با قدرت دارد. به‌عنوان مثال، مصر، به عنوان کشوری عربی شناخته می‌شود و این عرب بودن، نه تابعی از جغرافیاست و نه تاریخ. برای کسی اهمیتی ندارد که در روزگاری نه چندان دور (در مقیاس تاریخ بشری و یا حتی خود تاریخ مصر باستان) مردمان مصر به عربی سخن نمی‌گفتند، یا این کشور، در شمال آفریقا، صاحب تاریخ چندهزارساله‌ای، با تمدنی درخشان و ویژه خود بوده است.

واقعیت آن است که زبان در دوران مدرن بیش از گذشته کاربرد یا وجهی سیاسی یافت، زیرا توانایی منحصربه‌فرد آن برای حفظ یا کسب قدرت کشف شد. این خودآگاهی که ابتدا در قدرت‌های مرکزی و مسلط پدید آمد، اما به زبان‌های حاشیه‌ای، یا در حاشیه نگه‌داشته شده، تسری یافت. و از آن هنگام، بحث در باره زبان، هرگز دیگر بحثی یکسره علمی، زبان‌شناختی و بی‌طرفانه نبوده است.

۲

بسیارانی، ایران را جامعه‌ای موزاییکی و متشکل از اقوام، فرهنگ‌ها و زبان‌های مختلف معرفی کرده‌اند و همین ویژگی را هم علت و هم معلول پدیده «ایران» دانسته‌اند. این تعریف از ایران، تعریفی ناقص، گمراه کننده و غیرعلمی و تا حدود بسیاری احساساتی است. چنین تعریفی از ایران، در درجه اول، واکنشی انفعالی به پرسشی جدی است: اگر ایران متشکل از از اقوام، فرهنگ‌ها و زبان‌های متفاوت است، نقش و جایگاه آنان در ایران چیست و کجاست؟ زیرا این گونه پاسخ‌ها زمانی رواج یافتند که حکومت مرکزی در پی استقرار زبانی مرکزی و انکار زبان‌های محلی برآمد. استقرار یک حکومت مرکزی به زبان مرکزی و رسمی گره خورد و در پی آن، حتی آموختن به زبان مادری عملا ممنوع و تابعی از سیاست‌های مرکزی و عمدتا غلط امینتی شد.

بسیارانی، ایران را جامعه‌ای موزاییکی و متشکل از اقوام، فرهنگ‌ها و زبان‌های مختلف معرفی کرده‌اند و همین ویژگی را هم علت و هم معلول پدیده «ایران» دانسته‌اند، اما این تعریف ناقص، گمراه‌کننده و غیرعلمی است.

همین پرسش، یعنی اینکه نقش و جایگاه زبان‌ها و به تبع آن قومیت‌‌های مختلف در ساختار قدرت در ایران چیست و کجاست، منشاء نگاه‌های متفاوت به مساله زبان و در پی آن اقوام یا ملیت‌های مختلف است. در این فرصت، امکان پرداختن به جزییات وجود ندارد، اما آنچه برای بحث ما کافی است این است که در پی تشکیل ملت-دولت‌های جدید و آغاز عصر مدرن، نوعی ویژه از آگاهی نسبت به زبان پدید آمد که ارتباطی حتی مستقیم‌تر از گذشته میان قدرت و زبان می‌دید و می‌بیند.

درست به همین دلیل است که این موضوع اهمیت می‌یابد که ساکنان استان‌های «آذری‌زبان»، و حتی همسایگان آنها، «ذاتا» ایرانی هستند یا نه و به عنوان مثال ترک؟ زبان آنها دلیلی بر قومیت و نژاد آنهاست یا نه؟ اصطلاحات «آذربایجان شمالی و جنوبی» درست است یا نه؟ «ترکستان بزرگ» از کجاست تا کجا و چنین بحثی چقدر جدید و سیاسی و چقدر تاریخی و «اصیل» است؟

۳

هدف ما در این نوشتار بحث بر سر این مفاهیم نیست که مجالی بیش از این می‌طلبد. آنچه این نوشتار می‌جوید ساده است:کتابی در دسترس است که بی‌دشواری به برخی از پرسش‌های اساسی خوانندگانی که دغدغه زبان و آذربایجان را دارند، پاسخ می‌دهد بی‌آنکه از آغاز موضع‌گیری سیاسی کرده باشد و بی‌طرفی عالمانه خود را قربانی دعواهای زودگذر روزانه‌ای کرده باشد که امروز به مذاق برخی خوش می‌آیند و فردا نه.

کتاب «تحول زبان آذربایجان در گذر زمان» تازه‌ترین اثر دکتر عباس جوادی است که به مساله آذربایجان و به‌ویژه زبان و ارتباط آن با نژاد مردم ساکن این منطقه می‌پردازد.

دکتر جوادی، به گواهی نوشته‌ها و پژوهش‌هایش، ‌پژوهشگری عالم، آگاه و بی‌طرف است که واقعیت‌های تاریخی را قربانی مصلحت‌های روز نمی‌کند.

این کتاب ترکیبی از یک مصاحبه بلند با مضمون و محور زبان آذربایجانی‌ها در طول تاریخ و ۲۲ مقاله پیوست با مضمونی مشابه است و نکاتی را در برمی‌گیرد که یا در مصاحبه مطرح نشده و یا به مکمل بحث‌های مطرح شده در مصاحبه‌ای است حمید آستانه انجام داده است.

نکته محوری کتاب را شاید بتوان چنین خلاصه کرد بین زبان و نژاد، ارتباطی وجود ندارد. یا آن‌گونه که عنوان آخرین مقاله کتاب تاکید می‌کند:«زبان مشخصه تبار و نژاد» نیست.

نکته محوری کتاب را شاید بتوان چنین خلاصه کرد بین زبان و نژاد، ارتباطی وجود ندارد. یا آن‌گونه که عنوان آخرین مقاله کتاب تاکید می‌کند:«زبان مشخصه تبار و نژاد» نیست. دکتر جوادی در این کتاب، بدون آنکه وارد بحث‌های فنی زبان‌شناسانه شود و یا در مطالعات و یافته‌های باستان‌شناسانه غرق گردد، به سادگی و روشنی روند تحول و تطور ساکنان یک منطقه از نجد ایران، یعنی آذربایجان را در یک دوره زمانی سه هزار ساله توضیح می‌دهد تا در یک بحث پردامنه و پرمناقشه در باره تبار و نژاد و زبان آذربایجان این واقعیت تاریخی را یادآوری کند که رواج زبان ترکی در چند قرن اخیر، دلیلی بر آن نیست که بتوان ساکنان آذربایجان را «ترک نژاد» دانست.

برای او تفاوتی نمی‌کند اگر بر این واقعیت اصرار کند که تا حدود ۷۰۰-۸۰۰ سال پیش، زبان اکثریت ساکنان آذربایجان ترکی نبود، و اکنون که چنین است، بگوید: « تقریبا هیچ زبان دنیا، آنجا که فعلا رایج است از ازل موجود نبوده و تا ابد هم احتمالا موجود نخواهد بود. رواج زبان‌ها مربوط به کوچ‌ها و دولت‌ها و در ضمن دیگر تحولات و شرایط اجتماعی، جمعیتی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و حتی گاه تصادفات است و این شرایط و تحولات همیشه در دنیا موجود بوده و خواهد بود.»

دو گروه مشخص، حساسیت‌های ویژه‌ای نسبت به این نوع مباحث دارند و بیش از آنکه بخواهند با روش و دیدگاهی علمی، مدعای خود را ثابت کنند، در بحث‌هایی عمدتا احساساتی و معطوف به اهداف روشن سیاسی، به انکار برخی واقعیت‌ها و تبلیغ برخی باورها می‌پردازند.

گروه اول، کسانی هستند که در پی خودآگاهی‌های شکل گرفته در عصر مدرن در باره زبان، می‌کوشند با برجسته کردن تمایز زبانی میان مردم آذربایجان و دیگر نقاط ایران، نه بر پیوند تاریخی و همیشگی این ناحیه با ایران، بلکه بر اشتراکات و مشترکات «آذربایجان جنوبی» و «آذربایجان شمالی» یا همان جمهوری آذربایجان تاکید کنند و آذربایجان را بخشی مهم و جدایی‌ناپذیر از ایده «ترکستان بزرگ» بدانند. برای این گروه، زبان نشانه‌ای از تبار و نژاد است. زبان مردم آذربایجان ترکی و نه حتی ترکی آذری است و مردمانی که به این زبان تکلم می‌کنند ترک هستند.

گروه دوم، کسانی هستند که تحت لوای ایران‌دوستی، نوعی افراطی از ملی‌گرایی متکی بر زبان فارسی را نمایندگی می‌کنند. در این نگاه، ایران، یعنی زبان فارسی و همه اقوام و ملل دیگری که در نجد ایران زندگی کرده و در طول تاریخ در چارچوب فرهنگی و سیاسی ایران قرار داشته‌اند، ایرانی هستند و زبان آنها، خرده زبان و زیر مجموعه زبان فارسی است. در این نگاه، حتی ترکی بودن زبان مردمان امروز آذربایجان انکار می‌شود و در مقابل، این زبان صرفا آذری خوانده و از بنیان متفاوت با ترکی دانسته می‌شود.

روشن است که در بین این دو قطب کاملا متقابل، دیدگاه‌های میانه‌ای نیز وجود دارد که به یکی از این دو نزدیک‌تر است و بحث زبان و نژاد را با انگیز‌ه‌های سیاسی دنبال می‌کند.

« تقریبا هیچ زبان دنیا، آنجا که فعلا رایج است از ازل موجود نبوده و تا ابد هم احتمالا موجود نخواهد بود. رواج زبان‌ها مربوط به کوچ‌ها و دولت‌ها و در ضمن دیگر تحولات و شرایط اجتماعی، جمعیتی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و حتی گاه تصادفات است.»

اهمیت کتاب «تحول زبان آذربایجان در گذر زمان» درست در همین جا روشن می‌شود. این کتاب، با ارایه اسناد و شواهد و قراین تاریخی و نیز زبان‌شناسی، نشان می‌دهد که ساکنان این ناحیه از نجد ایران، قبل از مهاجرت بزرگ آریایی‌ها از نواحی سیبری به شمال و شمال غرب، جنوب و بعدها شرق ایران کنونی، به زبان‌های دیگری صحبت می‌کرده‌اند که از آنها نام و نشانی بر جای نمانده است. با تاسیس دولت ماد، سپس امپراتوری هخامنشیان، و بعدها اشکانیان و ساسانیان،  برای بیش از ۲۵۰۰ سال، زبان فارسی، البته با گویش‌ها و لهجه‌های متفاوت در سراسر امپراتوری، رواج یافت و حتی حمله اعراب و مسلمان شدن ایرانیان، تغییری در این وضعیت ایجاد نکرد.

ایرانیان از دیرباز و از عهد باستان در تماس و مراوده و جنگ با ترک‌های مستقر در آسیای میانه بوده‌اند، اما از عهد غزنویان به بعد و به ویژه در دوران سلجوقیان، بر شمار قبایل ترکی که به ایران و نیز ترکیه کوچ می‌کردند افزوده شد و اندک اندک در فرآیندی طولانی که می ‌توان گفت تا عهد صفویه به طول انجامیده، زبان اکثریت مردم هم در ترکیه و هم در آذربایجان و دو سوی ارس به ترکی تغییر می‌کند.

کتاب پس از اثبات این رویداد تاریخی، به وضعیت کنونی زبان آذری نیز می‌پردازد و از سویه‌های فنی و ادبی تا جنبه‌های سیاسی موضوع را مورد بررسی قرار می‌دهد.

دکتر جوادی، ضمن نقد ادعاهای غیرعلمی در باره زبان ترکی آذری و تبار آذری‌ها، به محدودیت‌های اعمال شده علیه زبان مادری در ایران از زمان رضا شاه به این سو نیز پرداخته و زیان‌های ناشی از اعمال چنین محدودیت‌هایی را بر شمرده است.

در پایان بحث نیز، شدت تاثیر زبان فارسی بر ترکی آذری بررسی شده و نه تنها به تفاوت فزاینده ترکی آذری با ترکی آذری رایج در جمهوری آذربایجان و ترکی استانبولی یا ترکی ترکیه اشاره شده، بلکه تفاوت پردامنه خود زبان ترکی آذری در آذربایجان با ارایه مثال‌هایی مثلا از لهجه تبریزی در صد سال گذشته و مقایسه آن با امروز نیز مورد توجه قرار گرفته است.

شاید در جریان ویراستاری کتاب، بهتر می‌بود که برخی نکات تکراری حذف و یا مطالب مرتبط با یک موضوع خاص کنار هم قرار داده می‌شد تا برخی از بحث‌ها چارچوبی منسجم‌تر پیدا می‌کرد. اما این نکته، در مقایسه با بحث‌های جدی و مبسوط کتاب و آموزه‌هایش، چیزی از ارزش کتاب کم نمی‌کند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ 

دکتر عباس جوادی خود زاده تبریز است. او دکترای خود را در رشته زبان‌شناسی در آلمان گرفته و بر ترکی آذری، ترکی استانبولی، ازبکی، فارسی، تاجیکی، آلمانی و انگلیسی تسلط کامل دارد. از او مقالات بسیاری به‌ویژه در حوزه مطالعات زبان‌شناختی، مردم‌شناسی، تاریخ و فرهنگ و ادب آذربایجان منتشر شده است.

 

کتابستان

شبانه

نگار خلیلی

شهسوار سویدنی

لئو پروتز

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر