ادبیات، فلسفه، سیاست

header_essay-final-121511828

ویتگنشتاین و دین

استیون لُو

این مقاله راهنمایی‌ مختصر از دفاعیات ویتگنشتاین از باورهای دینی است که ریشه در آخرین‌ آثار او دارد. شایان‌ ذکر است که دیدگاه‌‌های ویتگنشتاین (در دورهٔ دوم) پیرامون باورهای دینی مناقشه‌‌آمیز هستند. دیدگاه‌‌هایی که مورد بحث قرار‌ گرفته‌‌اند، لزوماً دیدگاه‌‌های شخص ویتگنشتاین نبوده ولی به او نسبت‌ داده‌ شده‌‌اند.

معمولاً در نقد باورهای دینی توسط آتئیست‌‌های معاصر، تنها به باورهایی پرداخته‌ می‌شود که مختص متفکرین دینی‌ خام بوده یا توسط مردم (عوام) مطرح‌ می‌شوند. باورهای پیچیدهٔ دینی درمقابل نقد آتئیست‌ها ایمن هستند.

برای پاسخ‌ به نقد باورهای دینی نیز معمولاً به آخرین آثار لوودویگ ویتگنشتاین (۱۹۵۱-۱۸۸۹)، به‌ خصوص به استدلال‌هایی که در «خطابه‌‌ها و گفتگوهایی پیرامون خداناباوری، فلسفه و باورهای دینی (۱۹۶۷)» و «فرهنگ و ارزش (۱۹۷۰)» ذکر شده، توسل می‌شود. هر دو کتاب فوق، پس از مرگ نویسنده منتشر شده‌‌اند. ویتگنشتاین در این کتاب‌ ها، نظرات جالب‌ توجه و مرموزی درمورد باورهای‌ دینی ارائه‌ کرده‌ و معتقد است که نقدهای ارائه‌شده توسط آتئیست‌‌ها هدف خود را گم‌ کرده‌‌اند.

آنچه در ادامه ارائه‌ خواهد‌ شد، راهنمایی‌ مختصر از دفاعیات ویتگنشتاین از باورهای دینی است که ریشه در آخرین‌ آثار او دارد. شایان‌ ذکر است که دیدگاه‌‌های ویتگنشتاین (در دورهٔ دوم) پیرامون باورهای دینی مناقشه‌‌آمیز هستند. دیدگاه‌‌هایی که مورد بحث قرار‌ گرفته‌‌اند، لزوماً دیدگاه‌‌های شخص ویتگنشتاین نبوده ولی به او نسبت‌ داده‌ شده‌‌اند. این دیدگاه‌‌ها را به‌ صورت دقیق‌ تر مورد‌ بررسی‌ قرارداده و موارد کمی یافت‌ شد که بتوان با تکیه‌ بر آن‌ها به معتقدین دینی این قوت‌ قلب را داد که اعتقادات آن‌ ها، همانطور که مورد نقد آتئیست‌‌ها واقع-شده‌ است، «خارج‌ ازمحدوده (در منطقهٔ ممنوعه)» است. البته این‌ بدان معنا نیست که نقد‌‌های ارائه‌ شده توسط آتئیست‌‌ها پیرامون‌ دین درست است. همین‌ امر باعث شده که رویکرد ویتگنشتاینی در مقابل چنین نقدهایی ایمن‌ باشد.

در کتاب «خطبه‌ ها»، ویتگنشتاین نوشته است که به‌ عنوان یک خداناباور، نمی‌تواند منکر اعتقادات یک فرد معتقد شود:

اگر از من بپرسید که آیا مانند افراد معتقد مذهبی به روز قیامت اعتقاد دارم یا نه؛ خواهم گفت: «نه. من به چنین‌ چیزی اعتقاد ندارم.» هرچند به‌ نظر می‌رسد که بیان چنین جمله‌‌ای به‌ کلی‌ جنون است.

اما در ادامه توضیح خواهم داد که «من اعتقاد ندارم به این دلیل که…» ولی مشکل این جاست که پس از آن، فرد مذهبی دیگر به توضیحاتی که می‌دهم باور نخواهد داشت.

نمی‌ توانم بگویم. نمی‌توانم مخالف او سخنی بگویم.

درواقع از آثار ویتگنشتاین می‌توان این‌ گونه برداشت کرد که خداناباورها نه‌ تنها نمی‌توانند اعتقادات فرد معتقد را انکار (تکذیب) کنند، بلکه نمی‌توانند اشتباهات آن‌‌ها را نیز اثبات‌ کنند. ولی چرا نمی‌توانند؟

و اینجا، نقطه‌‌ای است که مفسرین ویتگنشتاین از هم جدا می‌شوند. البته اتفاق‌ آرای گسترده‌‌ای بر این تفسیر وجود دارد که ویتگنشتاین فرض‌ می‌کند نزد فرد مذهبی و فرد خداناباور، جملاتی مانند «خداوند وجود دارد»، «مسیح از مرگ بازگشته است» و «روز قیامتی وجود خواهد داشت» کاربرد و متعاقباً معنای متفاوتی دارند. این تفسیر منجر به بروز سوالات زیر می‌شود:

  • این تفاوت کاربرد دقیقاً چگونه است؟
  • چرا باید فرض کنیم که آتئیست‌‌ها نخواهند توانست، آنچه که فرد مذهبی با این جملات بیان‌ می‌کند را انکار کنند؟ (و درنتیجه اثبات کنند که او اشتباه می‌کند)

در پاسخ به این دو سوال، رویکردها و دیدگاه‌‌های ویتگنشتاینی متفاوتی وجود دارد که در زیر به سه دیدگاه غالب پرداخته‌ می‌شود.

براساس آنچه من «ناشناخت‌‌گرایی‌ ویتگنشتاینی» می‌نامم، فرد مذهبی از جملاتی مانند «خداوند وجود دارد» و «مسیح از مرگ بازگشته است» استفاده نمی‌کند که ادعایی را مطرح‌ کند. پس اگر هیچ ادعای مذهبی ارائه نشده‌ باشد، چیزی برای انکار یا اثبات اشتباه وجود نخواهد داشت.

از آثار ویتگنشتاین می‌توان این‌ گونه برداشت کرد که خداناباورها نه‌ تنها نمی‌توانند اعتقادات فرد معتقد را انکار (تکذیب) کنند، بلکه نمی‌توانند اشتباهات آن‌‌ها را نیز اثبات‌ کنند.

اگر از جملهٔ «خداوند وجود دارد» به‌ طریقی استفاده شود که ادعایی را مطرح‌ نسازد، پس چگونه و چرا بیان شده‌ است؟ یک گزینهٔ محتمل، بیان‌ «انگاری» است که طی آن فرض‌ می‌شود این‌ جمله توسط فرد مذهبی جهت ارائهٔ احساسات و نگرش‌‌های خود بیان‌ شده‌ است. به‌ عنوان مثال، فرد مذهبی جملهٔ «خداوند وجود دارد» را بیان‌ کرده‌ است تا شدت‌ خوشبینی یا ترس و احترام خود را بروز دهد. شاید وقتی فرد مذهبی جملهٔ «خداوند وجود دارد» را بیان‌ ‌می‌کند، درواقع منظورش این‌ باشد که «آه! اوه!» چه لذت‌ بخش‌ است که کائنات وجود دارد. اگر این‌ جمله به همین‌ صورت بیان‌ شده‌ باشد، آن‌ گاه ارائهٔ پرسش‌‌هایی مانند «از کجا می‌دانی خدا وجود دارد؟» یا «مدرک و دلیل تو برای وجود خدا چیست؟» بی‌ فایده خواهد بود. البته از طرفی هنوز هم آتئیست به پاسخ این سوالات نیاز دارد.

نتیجهٔ ناشناخت‌‌گرایی‌ ویتگنشتاینی پیرامون کاربرد زبان دینی این‌ گونه است: آنچه توسط فرد آتئیست انکارشده یا اشتباه بودن آن اثبات می‌شود، آن‌ چیزی نیست که فرد مذهبی بیان می‌کند. نقطه‌ ضعف ناشناخت‌‌گرایی در این‌ نکته نهفته‌ است که تشخیص چگونگی عملکرد زبان‌ دینی فرد بسیار سخت و نامحتمل است. ویتگنشتاین ما را دعوت‌ می‌کند که به جای فرض چگونگی عملکرد زبان، تنها «بنشینید و نگاه‌ کنید!». او همچنین ما را به تمرین‌‌های زبان‌شناختی‌ معمولی دعوت می‌کند ولی به‌ نظر نمی‌رسد که تمرین‌‌های زبان‌‌شناختی دینی ‌معمولی آن‌ چیزی باشد که ناشناخت‌گراها مدعی‌ آن‌ هستند. اکثر افراد دینی (از جمله اکثر ویتگنشتاینی‌های خودخوانده) از زبان‌ دینی استفاده می‌کنند تا ادعاهای تاریخی، متافیزیکی و … را بیان‌ دارند و معمولاً صحت این ادعاها برای آن‌‌ها بسیارحائز‌ اهمیت است.

درحالتی‌ خاص، برای مسیحیان بسیار مهم است که به‌ عنوان یک حقیقت‌ تاریخی، مسیح از مرگ بازگشته‌ باشد. آن‌‌ها گاهاً شواهد تاریخی (به عنوان مثال گزارشات‌ شاهدان‌ عینی از معاینات پس از مرگ مسیح) را برای اثبات این ادعا ارائه‌ می‌کنند. اکثر آن‌‌ها از جملهٔ «خداوند وجود دارد» استفاده می‌کنند تا نشان‌ دهند که یک موجود برتر و بی‌‌نقص وجود دارد. آن‌‌ها با این‌ ادعا تلاش‌ می‌کنند که درمقابل نقدهایی مانند مشکل‌ وجود شواهد مبنی بر وجود شیطان، از اعتقادات خود دفاع کنند. (این نقدها در واقع جدل بر سر عمق وجود شیطان در کائنات است که از دیدگاه منتقدین مدرکی مناسب برعلیه ادعای وجود خداوندی با قدرت و دانش مطلق است.) اگر هیچ ادعایی وجود نداشته باشد، چرا باید دفاعی ارائه‌ شود؟! به‌ نظر می‌رسد، دسته‌‌ای از مردم مذهبی که از زبان دینی به روش‌ ناشناخت‌گرا استفاده می‌کنند، بسیار محدود، و در اقلیت باشند.

با توجه به ناممکن‌ بودن فرض ناشناخت‌گرایی به‌ عنوان رویهٔ اصلی و پرکاربرد زبان دینی، بسیاری از مفسرین-ویتگنشتاین آن را رد کرده‌‌اند. ویتگنشتاین مرتبط با این دسته از مفسرین، ادعاهای دینی را مجاز می‌داند. همان‌ گونه که فیلسوف جنیا شونبامسفلد در کتاب «خلط عوالم (۲۰۰۷)» بیان‌ کرده‌ است، زبان‌ دینی کاملاً رسا نبوده و ایمان دینی در نهایت به یک‌ سری «وجد و جوش و خروش عجیب و غریب» ختم خواهد شد. فیلسوف سورین‌ شرودر عبارت فوق را در مقاله‌‌ای با نام «بندباز (۲۰۰۷)» به‌ صورت زیر تایید می‌ کند:

برخلاف یک دیدگاه‌ عام، ویتگنشتاین تعبیری مطلقاً بیان‌ انگار از اظهارات دینی مطرح‌ نکرده‌ است {…} او بدون اینکه منکر باور خود بر حقیقت‌ داشتن برخی چیزهای‌ مشخص شود، تاکید بر اهمیت‌ تعهد و تسلیم دارد که معیار عملی ایمان (باور) دینی است.

پس، بر مبنای این دیدگاه، (برخلاف دیدگاه ناشناخت‌گرا) معمولاً وقتی که مردم‌ دینی از جملاتی مانند «خداوند وجود دارد» یا «مسیح از مرگ بازگشته است» استفاده می‌کنند، معنا و مفهمومی فراتر از آن مدنظر آن‌‌ها است که بر آتئیست‌‌ها بی‌اثر است.

در سال ۲۰۰۹ فیلسوف‌ دینی جان‌ باکینگهام دیدگاه ویتگنشتاینی را اینگونه بیان کرد: «بازی‌‌های زبانی ما با تار و پود فعالیت‌‌های غیرزبان‌ شناختی درهم‌ تنیده‌ شده‌ است و بدون توجه به سابقه و زمینهٔ به‌ وجود آوردندهٔ آن‌‌ها غیرقابل‌ فهم خواهند بود.» او جهت تشریح فرصت‌ ازدست‌ رفتهٔ آتئیست‌‌ها قیاسی را مطرح‌ می‌سازد. بنا بر دیدگاه‌ او، روشی که منتقدین‌ فلسفی باورهای‌ دینی به‌ کار می‌برند روش «آب‌ میوه‌گیری» است: تلاشی جهت استخراج مایعی شفاف و واضح (ادعاهایی مشخص) از باورهای دینی که می‌توان آن‌‌ها را به‌ صورت ایزوله مورد بررسی قرار داد؛ پس می‌توان از تفاله‌‌های به‌ دردنخور صرف‌ نظر کرده و آن‌‌ها را دور انداخت! البته بدیهی است که این روش هیچ‌ گاه جوهره و ذات واقعی آن میوه را به ما ارائه‌ نخواهد کرد، بلکه:

معمولاً نتیجهٔ چنین رویکردی یک نوشیدنی دلپذیر نیست. کسی که تنها آب توت‌ فرنگی را نوشیده‌ و شدیداً از طعم آن ناراضی باشد، هیچ‌ گاه درک نخواهد کرد که چرا یک عاشق توت‌ فرنگی، این میوه را با اشتیاق میل می‌ کند؛ زیرا تنها شبه تضعیف‌شده‌‌ای از طعم واقعی توت‌ فرنگی را درک کرده‌ است.

تفسیر شونبامسفلد از ویتگنشتاین مشابه تفسیر فوق بوده و بیان‌ می‌دارد که معیارهایی وجود داشته و منکرین آتئیست، معنای‌ زبان دینی را درک نمی‌کنند. دقیقاً مانند حالتی که فرد از داشتن «گوش‌ آشنا به موسیقی» بی‌بهره بوده و درنتیجه نمی‌تواند منکر توانایی‌‌های یک فرد خبره در عرصهٔ موسیقی شود. این فرد حتی از درک‌ موسیقیایی آنچه نخبه می‌نوازد نیز عاجز است. شونبامسفلد از این مثال استفاده کرده‌ است تا نشان دهد، ویتگنشتاین معتقد بوده خداناباورها نمی‌توانند منکر باورهای دینی شوند؛ زیرا با مفاهیم مربوطه آشنا نیستند و آن‌‌ها را درک‌ نکرده‌‌اند.

اکثر افراد دینی از زبان‌ دینی استفاده می‌کنند تا ادعاهای تاریخی، متافیزیکی و مثل آن را بیان‌ کنند و معمولاً صحت این ادعاها برای آن‌‌ها بسیارحائز‌ اهمیت است.

البته شونبامسفلد هم منتقدین ویتگنشتاین و هم منتقدین آتئیست را برای تکرار طوطی‌ وار سخنان مردم مذهبی مجاز می‌داند؛ همانگونه که فردا فاقد گوش آشنا به موسیقی هم می‌تواند سخنان خبرهٔ موسیقی را مانند طوطی تکرار کند. البته باید این نکته را درنظر داشت که آنچه افراد فاقد گوش آشنا به موسیقی یا فاقد حساسیت‌ دینی درک‌ می‌کنند، درکی مطلقاً «عقلانی» از آن موضوع است که «شبیه یادگیری یک دستورالعمل است». از دیدگاه‌ شونبامسفلد، جهت انکار فرد خبرهٔ موسیقی یا فرد مذهبی، نیازمند «نوعی از درک هستیم که به‌ وسیلهٔ آن اثر‌ موسیقیایی یا دعای دینی (کلام‌ دینی) برایمان تداعی شود؛ نه درکی که منجر به تکرار طوطی‌ وار دسته‌‌ای از کلمات شود.»

در این دیدگاه ویتگنشتاینی (که از این به‌ بعد با نام دیدگاه آب‌‌میوه‌‌ای از آن نام خواهیم برد) باوری وجود دارد که برمبنای آن، لایه‌‌هایی غنی از مفهوم و معنا در کاربرد جملهٔ «خداوند وجود دارد» نهفته است که اغلب از نظر‌ آتئیست‌‌ها پنهان می‌ماند. دور از ذهن نیست اگر اکثر آتئیست‌‌ها تنها درک تضعیف‌ شدهٔ سطحی (آب‌میوه‌ گونه) از باورهای دینی داشته‌ باشند.

با این‌ وجود اگر این نتیجه‌ گیری درست باشد، تفسیر دیدگاه ویتگنشتاین توسط شونبامسفلد اشتباه خواهد بود؛ زیرا آن‌ گاه این لایه‌‌های غنی مفهوم و معنا از دید فرد آتئیست دور مانده است و او قادر نخواهد بود که باورهای‌ دینی را انکارکند.

قیاس زیر را درنظر بگیرید. فرض‌ کنید مری از دور شنیده‌ باشد که تام می‌گوید: «اوتو یک  کراوت است». (واژه کروات به عنوان تحقیر برای اشاره به آلمانی‌ها بخصوص سربازان آلمانی در جنگ جهانی اول و دوم به کار میرفته‌.) اینجا بنا بر گفتهٔ تام، او واضحاً عقیدهٔ خود مبنی بر آلمانی بودن اوتو را ابراز کرده‌ است. البته این کل ماجرا نبوده و پشت این جملهٔ تام معانی دیگری نیز نهفته است. او با استفاده از این لفظ اهانت‌ آمیز، توهین خود بر افراد آلمانی و از جمله اوتو را نیز ابراز داشته‌ است. شاید منظور اصلی از سخن تام، توهین به اوتو باشد.

حال فرض کنید که مری دچار مشکلاتی در تشخیص توهین‌‌ها و اهانت‌‌ها باشد. به‌ همین دلیل، مری نمی‌فهمد که منظور تام از به‌ کاربردن کلمهٔ «کراوت» چیست. درواقع کاربردهای متنوع این واژه از دید مری پنهان‌ مانده‌ و او به همین‌ دلیل فکر می‌کند که این کلمه تنها اشاره بر آلمانی بودن فرد دارد. پس با توجه به اینکه او می‌داند اوتو آلمانی نیست، در جواب تام می‌گوید: «نه! تو اشتباه می‌کنی! اوتو کراوت نیست! زیرا او آلمانی نیست!» حال آیا مری توانسته که تام را انکار کند؟

مطمئناً او توانسته است. شاید مری اهانت ابرازشده را نفهمیده باشد و درکی سطحی و «آب‌ میوه‌ گونه‌ » از جملهٔ تام داشته باشد ولی این حقیقت مانع نشد که او به‌ صورت موفقیت‌ آمیزی تام را انکار کرده و حتی پس از آن اشتباه او را اثبات نماید.

جایگاه اظهاراتی مانند «مسیح از مرگ بازگشته» در بازی‌ زبانی دینی است و هنگامی که آن را در بازی زبانی دیگری قرار می‌دهیم که توسط قوانین دیگری سنجیده شده (مثلاً در آزمایشگاه یا کلاس‌ درس تاریخ) و شاید بی‌محتوا به‌ نظر آید.

حال به‌ صورت مشابه حتی اگر آتئیست‌‌ها چیزی از مفاهیم دینی ندانند و درکی سطحی و «آب‌ میوه‌ گونه‌ » از جملهٔ فرد مذهبی با مضمون «خداوند وجود دارد» داشته‌ باشند، هم دلیلی وجود ندارد که آن‌‌ها نتوانند باورهایی که با ادای این‌ جمله توسط فرد دینی ابراز‌ شده، را انکار کنند. به‌ همین ترتیب، دلیلی نیز وجود ندارد که آتئیست‌‌ها نتوانند اشتباهات افراد دینی را اثبات کنند.

ولی احتمالاً آنچه که ویتگنشتاین و شونبامسفلد قصد مطرح کردنش را داشتند این سوال بوده که آیا هیچ اشتراکی مابین ادعای واقعی فردمذهبی و تصور فرد آتئیست از ادعای فردمذهبی، وجود ندارد؟

اگر مثلاً منظور فرد مذهبی جنبهٔ استعاره‌‌ای داشته باشد چه؟! فرض‌ کنید من بگویم که «تام پروانه‌‌ای برای شعلهٔ جین است.» اگر مری بویی از استعاره نبرده باشد و سخن من را بشنود، پاسخ خواهد داد که «ولی مشخصاً جین دارای بدنه‌‌ای تابان از اشتعال یک گاز ندارد و تام نیز هیچ بالی ندارد!» واضح است که مری دچار سوتفاهم‌ شده‌ است. وجه‌ اشتراک اندکی میان آنچه منظور من بود و آنچه که مری از سخن من برداشت کرد، وجود دارد. درواقع، مری اصلاً موفق نشد که من را انکار (تکذیب) کند.

حال دیدگاهی وجود دارد که نامش را «آب‌میوهٔ قوی» می‌گذاریم. بنا بر این دیدگاه، وقتی فردمذهبی می‌گوید «خداوند وجود دارد» منظور او کاملاً استعاره‌‌ای است و در نتیجه فرد آتئیست به‌ هیچ‌ عنوان متوجه منظور واقعی‌ او نمی‌شود.

 مشکل دیدگاه آب‌ میوهٔ قوی مانند مشکل دیدگاه ناشناخت‌گرایی است: تعیین چگونگی کاربرد زبان دینی در حالت‌ کلی، ناممکن است. هنگامی که فرد مذهبی می‌گوید: «خداوند وجود دارد» و فرد آتئیست پاسخ او را با اشاره به عمق وجود شیطان در دنیا ارائه می‌کند، پاسخ فرد مذهبی معمولاً از دو حالت زیر خارج نیست: یا دلیل وجود‌ شیطان را به عدالت‌ خداوند مرتبط می‌سازد (شیطان نتیجهٔ اختیار است. شیطان وجود دارد تا شخصیت هر یک از ما را بسازد.) یا به معما پناه می‌برد (تا جایی که ما می‌دانیم خداوند وجود دارد و دلیل خوبی دارد که به شیطان اجازهٔ وجود داده‌ است). اگر چیزی که فردمذهبی بیان‌ داشته کاملاً استعاره‌‌ای باشد، پاسخ‌‌های احتمالی فوق مشابه حالتی است که من به مری این‌ گونه‌ پاسخ‌ دهم: «مشاهدهٔ اینکه جین درحال‌ اشتعال نیست یا تام بالی ندارد، قطعی نیست» یا اینکه اصرار کنم که «تا جایی که ما می‌دانیم، جین به‌ صورت تحت‌اللفظی درحال‌ اشتعال است.»

نوع‌ دیگری از دیدگاه آب‌ میوهٔ قوی برمبنای این‌ اندیشهٔ ویتگنشتاین شکل‌ گرفته‌ است: استفادهٔ ما از زبان در «بازی‌‌های زبانی» و «شکل‌‌های زندگی» مشخصی جای‌ گرفته‌ است. فرض کنید که وسط بازی ورق به‌ یکباره فریاد‌ زده‌ شود که «کیش و مات!». با توجه به این‌ که «کیش و مات» اصطلاحی مختص به بازی دیگری (شطرنج) است و قوانین آن بازی نیز با بازی ورق به کلی متفاوت است، فریاد من بی‌معنی است و باعث سردرگمی سایرین خواهد شد. درواقع شاید این‌ گونه پنداشته‌ شود که من اصلاً چیزی نگفته‌ام! به‌ صورت مشابه، جایگاه اظهاراتی مانند «مسیح از مرگ بازگشته است» در بازی‌ زبانی دینی است و هنگامی که آن را در بازی زبانی دیگری قرار می‌دهیم که توسط قوانین دیگری سنجیده شده (مثلاً در آزمایشگاه یا کلاس‌ درس تاریخ) و شاید بی‌ محتوا به‌ نظر آید. ولی ازطرفی، در آزمایشگاه یا کلاس درس، منازعه و بحث پیرامون این جمله محلی از اعراب ندارد. زیرا نقد علمی و تاریخی باورهای‌ دینی غیرممکن است.

در دیدگاه آب‌ میوهٔ قوی نیز این مشکل وجود دارد که نمی‌توان چگونگی به‌ کار بردن زبان دینی را به‌ صورت قطعی مشخص‌ کرد. البته افراد مذهبی با پیش‌ زمینهٔ علمی و تاریخی از جملات «خداوند وجود دارد» و «مسیح از مرگ بازگشته است» استفاده می‌کنند. (با استفاده از نظریهٔ جهان‌ تنظیم‌ شده برای اثبات وجود خدا و ادلهٔ تاریخی جهت اثبات رستاخیز مسیح) حتی اگر جایگاه وجود خداوند و رستاخیز مسیح در «نوع زندگی» دینی باشد و افراد‌ خداناباور در این نوع‌ زندگی جایگاهی‌ نداشته باشند، هم دلیلی وجود ندارد که آن‌‌ها نتوانند باورهای‌ دینی را انکار یا تکذیب کنند. جایگاه اتهاماتی که در دادگاه‌‌های محاکمهٔ جادوگران شهر سالم در قرن هفدهم بیان‌ شده بود نیز در نوع‌ زندگی دینی بود ولی مانع انکار و تکذیب این اتهامات توسط آتئیست‌های هم‌ عصر آن افراد نشد.

سومین دیدگاه منتسب به ویتگنشتاین پیرامون زبان دینی را دیدگاه منفی آتئیست نام نهاده‌‌ام. زیرا در این دیدگاه آن‌ چه فرد دینی ادعا می‌کند، ممکن است کمتر از گمان فرد آتئیست باشد، ولی بیشتر از آن نیست.

درک اکثر آتئیست‌‌ها از خداوند، «چیزی» است که درکنار سایر موجودات زندگی‌ می‌کند و در نتیجه وقتی می‌خواهند برای انکار وجود خداوند ذات او را توصیف‌ کنند، در انکار آنچه متخصصین علوم دینی به آن معتقدند، شکست می‌خورند.

اکنون بیان ساده‌‌ای از این دیدگاه را بیان‌ خواهیم‌ کرد. فرض کنید برداشت تِد از گزاره موجودیت خداوند این است که موجودی واقعا از فراز ابرها درحال نظارهٔ ما است. او گمان می‌کند هنگامی که فرد دینی می‌گوید «خداوند وجود دارد»، منظور او بدین‌ گونه است که خداوند بر فراز ابرها نشسته و سرش را پایین انداخته و به ما خیره شده‌ است. پس برای اثبات اشتباه بودن این ادعا، تد تمامی ابرها را جستجو می‌کند و هنگامی که چیزی پیدا نکرد، منکر وجود خداوند می‌شود.

هنگامی که تد می‌گوید «خدایی وجود ندارد»، منظور او از «خدا» در حد برداشت خود اوست و مشخصاً نمی‌تواند منکر‌ ادعای فرد دینی شود. علاوه‌ براین، هنگامی که تد تلاش به اثبات اشتباه بودن ادعای فرد دینی کند، مطمئناً نخواهد توانست این نظریهٔ پیچیده حول وجود خداوند را زیرسوال ببرد.

اکثر آتئیست‌‌ها دچار چنین سوتفاهم مسخره‌‌ای نمی‌شوند ولی شاید دچار انواع خفیف‌ تر آن شوند. متخصصین‌ علوم‌ دینی گاهاً مدعی می‌شوند که خداوند یک «چیز» نیست یا خداوند افزون بر کائنات و متعلقات‌ آن نیست. درواقع چنین «چیزی» وجود ندارد. در کتاب در جستجوی ایمان (۲۰۱۲) متخصص‌ علوم دینی دنیس ترنر به یک آتئیست می‌گوید:

سودی ندارد که فرض کنی با گفتن «چیزی مانند خداوند وجود ندارد» با نظر من مخالفت کرده‌‌ای! زیرا من پیش از تو به این نتیجه رسیده‌‌ام.

درک اکثر آتئیست‌‌ها از خداوند، چیزی است که درکنار سایر موجودات زندگی‌ می‌کند و درنتیجه وقتی می‌خواهند برای انکار وجود خداوند ذات او را توصیف‌ کنند، در انکار آنچه متخصصین علوم دینی مانند ترنر به آن معتقدند، شکست می‌خورند.

نقل‌ قول جالبی از ویتگنشتاین وجود دارد که می‌گوید: هنگامی که بحث خداوند مطرح می‌شود، آنچه مهم نیست «وجود داشتن یک چیز» است. پس شاید نظر ویتگنشتاین نیز مانند نظر ترنر باشد: انکار «چیزی» که آتئیست به‌ عنوان خداوند می‌شناسد، انکار چیزی است که ربطی به باورهای فرد دینی ندارد. دیدگاه سوم ویتگنشتاین پیرامون عملکرد زبان دینی ایرادات قابل‌ توجهی دارد.

اولاً دیدگاه منفی آتئیست برای بسیاری از جملات دینی غیرکاربردی است. جملهٔ «مسیح از مرگ بازگشته است» را درنظر بگیرید. آیا منظوری که یک فرد مسیحی از بیان این جمله دارد، با آنچه توسط یک آتئیست برداشت‌ می‌شود متفاوت است؟ مطمئناً خیر. اکثر مسیحیان معتقد به بازگشت فیزیکی مسیح از مرگ هستند و از آن به‌ عنوان یک واقعیت تاریخی نام می‌برند. فرد آتئیست هم همین برداشت را از این جمله دارد.

ثانیاً حتی اگر فرد آتئست در درک جملهٔ «خداوند وجود دارد» دچار سوبرداشت شود (خداوند را «چیزی» اضافه بر کائنات و متعلقات بداند) بازهم بدین معنا نیست که نتواند ادعای فرد دینی مبنی بر وجود خداوند را انکار کرده و اشتباه بودن آن را اثبات کند. مثلاً فرض کنید مری نشان دهد که خداوندی (الهه‌‌ای) به‌ صورت قادر مطلق و خوب بی‌ نهایت وجود ندارد. آنگاه پاسخ فرد مومن به او اگر به صورت «مری! برداشت تو از خداوند، قادری مطلق و خوبی بی‌نهایت است که روی ابرها زندگی می‌کند و من به این چیز معتقد نیستم!» باشد، درست نیست. حقیقت این‌ گونه است که مری نشان‌ داده که خدایی وجود ندارد، چه فرد مومن این سخن را بفهمد یا خیر و چه مری دچار این سوبرداشت شده باشد یا نه.

ثالثاً براساس دیدگاه منفی آتئیست، حتی اگر آتئیست منظور فرد مذهبی از «خداوند» را درست متوجه نشده‌ باشد هم دلیلی بر ناتوانی او در درک مفهوم ارائه‌ شده توسط فرد دینی نیست. به عبارت دیگر، اگر دیدگاه منفی آتئیست صحیح باشد، درک منظور پیچیدهٔ فرد دینی چندان سخت نیست: کافی است او در لیست صفات الهی روی «یک چیز»، «زندگی روی ابرها» و … خط بکشد.

هیچ‌ کدام از دیدگاه‌‌های منسوب به ویتگنشتاین پیرامون چگونگی استفاده از زبان دینی که در بندهای فوق ارائه گردید، پاسخ اکثریت افراد دینی در مواجهه با افراد آتئیست را دربرندارد. چه این دیدگاه‌‌ها بتواند نوعی از ایمنی را برای ویتگنشتاینی‌‌های خودخوانده فراهم کند (همانطور که بسیار از آنان امید به آن دارند) و چه نتواند، بازهم نمی‌توان با استفاده از این دیدگاه‌‌ها چگونگی استفاده از زبان دینی توسط اکثریت افراد دینی (از جمله اکثر ویتگنشتاینی‌‌های خودخوانده) را تعیین کرد.

همان‌ طور که فیلسوف جان سیرل می‌گوید: «اگر باور داری که خارج از زبان خدایی‌ واقعی وجود ندارد که به صدای تو گوش کند،‌ باید یک متفکر دینی بسیار کم‌نظیر باشی که با این وجود به دعا کردن ادامه دهی.»

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع: aeon
 استیون لُو او سردبیر نشریهٔ THINK وابسته به انستیتوی سلطنتی فلسفه است. حوزهٔ اصلی تحقیقات او، فلسفهٔ دینی است و در آکسفورد زندگی می‌کند. آثار او شامل، باشگاه فلسفه: ۲۵ ماجراجویی کوتاه در تفکر (۲۰۰۳) و یک مقدمهٔ بسیار کوتاه بر انسانگرایی (۲۰۱۱) است.

 

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش