ادبیات، فلسفه، سیاست

reading

بین آن‌چه ادبیات تخیلی به ما یاد می‌دهد و نمی‌دهد باید تمایز قائل شد.

هنر لزوما ما را به انسان‌های بهتری تبدیل نمی‌کند

گرگ کوری | استاد فلسفه دانشگاه یورک

اگر معتقدید امر تخیلی و خلاقْ خاصیتِ معرفت‌آموزی یا فضیلت‌آموزی دارد، یا تفاهم و همدلی را بیشتر می‌کند، باید شواهدی در تاییدش بیاورید. ولی هنوز نمی‌توان ثابت کرد چنین تجربه‌ای به ما معرفت یا فضیلت اخلاقی می‌بخشد…

هنردوستان و فیلسوفان معمولا برای امر تخیلی و خلاقْ خاصیتی آموزشی قائل می‌شوند. گویا امر تخیلی قادر است آموزش اخلاقی به ما بدهد، یعنی تفاهم و همدلی را در ما بیشتر می‌کند. ولی هرچند امر تخیلی می‌تواند همه نوع دانشی به ما بدهد، مدرکی دال بر این وجود ندارد که به ما معرفت اخلاقی هم خواهد بخشید، یا این‌که ما را به آدم‌های بهتری تبدیل می‌کند.

***

بسیاری از علاقمندان امور تخیلی ‌ــ‌ مثل ادبیات و نمایشنامه و فیلم و تلویزیون ‌ــ‌ برای آن نقش مهمی در آموزش اخلاقی قائلند. در قلمروی فعالیتِ علمیِ خود من، این دیدگاهی رایج است و مارتا نوسباوم یکی از شناخته‌شده‌ترین حامیان این ایده است. البته منظورشان این نیست که تجربۀ امور تخیلی برای هر کسی چیزِ آموزنده‌ای خواهد داشت؛ همهٔ ما قبول داریم که برخی از امور تخیلی اصلا چنین قابلیتی ندارند، و در عین حال، برخی از آن‌ها مستعد انتشار جهل و خطاء هستند. ولی این افراد معتقدند حجم زیادی از محصولات تخیلی وجود دارد که می‌توانیم واقعا از آن‌ها «معرفت اخلاقی» بیاموزیم: یعنی این ایده را ترویج می‌کنند که امر تخیلیْ ما را به آدم‌های بهتر و همدل‌تری تبدیل می‌کند. نمی‌دانم این صحت دارد یا نه ولی مطمئنم که مدرک چندانی برای اثبات آن وجود ندارد.

چند سال پیش وقتی با نوشتن مقاله‌ای در نیویورک تایمز این ایده را زیر سوال بردم، وبسایت مقاله به سرعت با صدها پاسخ که عمدتا مخالف بودند انباشته شد؛ برخی حتی انتشار چنین دیدگاه‌هایی را مایهٔ بدبختی معرفی کردند، و آن را مایهٔ تسلی دشمنانی که می‌خواهند آموزشِ انسان‌گرایانه را تنزل دهند می‌دانستند. این یکی از دلایلی‌ست که می‌گویم دیدگاهِ یادشده رواج دارد ‌ــ‌ حتی در میان غیرفیلسوفان. یادم نمی‌آید که هیچ‌یک از آن‌هایی که با من مخالفت کردند، هیچ‌گونه مدرکی برای حرف‌شان آورده باشند. البته مدرک خواستن برای چنین موضوعی شاید عجیب به نظر آید. به نظرم خیلی‌ها می‌گویند که شاهدشان تجربهٔ آن‌هاست؛ چون ما خودمان که می‌دانیم که از امور تخیلی چیزهایی یاد گرفته‌ایم. ضمنا بیان این‌که چه چیزی یاد گرفته‌ایم در قالب کلمات مشکل است. مثل این‌که بخواهید به کسی بگویید چگونه دوچرخه‌سواری کند، حتی وقتی خودتان این کار را خوب بلد باشید.

در مورد این‌که از لحاظ اخلاقی چه‌قدر آدم خوبی هستیم یا چه‌قدر بصیرت داریم یا چه‌قدر خوب تفاهم داریم، خودِ ما اصلا منبع موثقی نیستیم.

و معتقدم که نباید انحصارا به شواهد کلامی تکیه کنیم، گرچه منکر استفاده از آن نمی‌شوم. ولی به‌هرحال برای مهارت‌هایی مثل دوچرخه‌سواری یا رانندگیِ خودرو می‌توان شواهد غیرکلامی تهیه کرد ‌ــ‌ کافی‌ست از فردی بخواهید دوچرخه‌ای را براند. در چنین موقیعتی نباید صرفا به اطمینان‌خاطر افراد (مبنی بر این‌که فلان مهارت یا فضیلت را دارد) بسنده کنیم، وگرنه آزمون‌های رانندگی را استفاده نمی‌کردیم.

کسانی که برای امور تخیلی ارزش تعصب‌آلود قائل می‌شوند معمولا منظورشان امکان یادگیریِ اطلاعاتِ واقعی دربارهٔ جهان نیست، بلکه تاکیدشان بر همدلی، گسترش تجربیات، رشد اخلاقی، و افزایش رواداری و تفاهم است. البته این‌ها همه مهارت/فضیلت هستند. ولی اگر فکر می‌کنیم امر تخیلی می‌تواند چنین فضیلت‌هایی را به ما بدهد، قاعدتا باید شواهدی در تاییدش بیاوریم. آیا همین کافی‌ست که عده‌ای بگویند خواندن داستان تخیلی باعث تقویت همدلی و تحمل و تفاهم در آن‌ها شده است؟ البته که نه. فیلسوفانْ دیگر عقیده ندارند که ما کاملا از محتویات ذهن‌مان خبر داریم و این‌که ما به وضعیت روانی و استعدادهای خودمان کاملا آگاهیم. همه باید این طرز فکر را دور بریزند.
البته معمولا خودِ ما بهتر از بقیه می‌توانیم افکار یا باورها یا امیال‌مان را قضاوت کنیم، هرچند در این مورد مصون از خطاء نیستیم. ولی در مورد این‌که از لحاظ اخلاقی چه‌قدر آدم خوبی هستیم یا چه‌قدر بصیرت داریم یا چه‌قدر خوب تفاهم داریم، خودِ ما اصلا منبع موثقی نیستیم. مردم شاید به ما بگویند خواندن داستان‌های تخیلیْ فضیلت‌‌های اخلاقی یادشده را در آن‌ها تقویت کرده، ولی نباید چنین ادعاهایی را زیاد جدی بگیریم.

پس کجا می‌توانیم شواهدی واقعی در تایید این‌گونه ادعاها پیدا کنیم؟ روان‌شناسان برای سنجش مهارتِ «ذهن‌خوانی»، یعنی استعداد فهم افکار و انگیزه‌های دیگران، آزمون‌هایی را طراحی کرده‌اند. آن‌ها همین‌طور آزمون‌هایی برای سنجش میزان همدلیِ آدم‌ها دارند. بعضی از این تست‌ها بهتر و مطمئن‌تر از بقیه‌اند، که نقطۀ شروعی خوبی‌ست. و برخی روان‌شناسان می‌خواهند با کمک این آزمون‌ها به این پرسش پاسخ دهند که آیا و چه‌قدر می‌شود از امور تخیلی یاد گرفت. البته ادعاهای جالبی مطرح شده، ولی حس من این است که این کار در مرحلهٔ آغازین است (خودم در حال حاضر با یک گروه پژوهشی در این زمینه کار می‌کنم)، و باید نسبت به ادعاهایی که می‌کنیم محتاط باشیم.

طراحیِ یک آزمایش که اثرِ امور تخیلی را نشان دهد، کار ساده‌ای نیست. ما انتظار نداریم مردم بعد از خواندن یک داستان کوتاه به آدم‌های بااخلاق‌تری تبدیل شوند. و آزمایش‌هایی که در آن‌ها مثلا از افراد بخواهیم بنشینند و «جنگ و صلح» را بخوانند هم غیرممکن است. آزمایش‌هایی با قطعاتِ ادبی کوتاه انجام شده، ولی اغلب کم‌اثر یا بی‌اثر بوده‌اند (و جای تعجب هم ندارد) یا اثرش خیلی زودگذر بوده است. شاید بتوانیم کسانی که عادتِ خواندنِ مقدار زیادی از ادبیات تخیلی دارند را با کسانی که این‌گونه نیستند مقایسه کنیم. و برخی آزمایش‌ها افزایش همدلی در خوانندگان را نشان داده است. ولی همهٔ این‌ها چه چیز را ثابت می‌کند؟ به جای آن‌که بگوییم ادبیات داستانی ما را همدل‌تر می‌کند، راحت می‌توان گفت که ما را به خواندن ادبیات تخیلی علاقمندتر می‌کند.

مردم شاید به ما بگویند خواندن داستان‌های تخیلیْ فضیلت‌‌های اخلاقی را در آن‌ها تقویت کرده، ولی نباید چنین ادعاهایی را زیاد جدی بگیریم.

به‌رغم همهٔ این مسائل، فکر می‌کنم آزمایش‌های تجربیْ بهترین شانس ما هستند. شاید این آزمایش‌ها بهتر شوند. به‌هرحال نباید بگوییم «ما نمی‌توانیم اثبات کنیم امر تخیلیْ قدرت همدل‌تر کردن ما را دارد، پس مختاریم که هر طور می‌خواهیم باور کنیم، و من دوست دارم باور می‌کنم که این قدرت را دارد». پاسخ معقول به این فقدانِ شواهد، این است که فعلا بی‌طرف بمانیم.

و از یک جنبه فکر می‌کنم تقریبا شکی نیست که ما گاهی از امور تخیلی چیزهایی را یاد می‌گیریم، چون این‌ها می‌توانند منبع موثقی از اطلاعات واقعی باشند. احتمالا من تنها کسی نیستم که با خواندن «جنگ و صلح» یاد گرفتم که اشراف روس در دوران ناپلئون، فرانسوی صحبت می‌کردند.
البته سوالات مهمی دربارهٔ این پدیده وجود دارد، مثلا این‌که ما چه‌قدر خوب می‌توانیم بین اطلاعات واقعی موجود در یک داستان و چیزهای صرفا ابداعی تمایز قائل شویم. ولی مطمئنم که این نوع یادگیری امکان‌پذیر است.
اما بیشترِ این افرادی که از ارزش آموزشی ادبیات حرف می‌زنند، منظورشان چیز دیگری‌ست؛ همان‌طور که گفتم آن‌ها دربارهٔ توانایی امر تخیلی در ارتقای اخلاقیات ما مثلا همدل‌تر کردن ما حرف می‌زنند، که به نظر من در این باره نمی‌توانیم مطمئن باشیم.

اگر امر تخیلیْ فضیلتی برای حیاتِ اخلاقی و اجتماعی ما نداشته باشد، ارزش آن در چیست؟ مطمئنا حداقل برخی گونه‌های هنرِ تخیلیْ ارزش‌هایی دارد. آثار تخیلیِ باکیفیت (با هر معیاری که تعریف کنید)، می‌تواند مهیج و چشمگیر و زیبا باشد. می‌تواند محصولِ ستایش‌برانگیز شعور و تخیل خلاق انسان باشد. ولی فعلا در همین حد کافی‌ست.

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش