iran protests

رژیم ایران نبردِ از پیش باخته را مدیریت می‌کند

آخرین اشک‌های تمساح

علی انصاری | استاد تاریخ مدرن ایران

چند سالی بود که ایران در شُرف انقلاب قرار داشت. این‌که چرا تا به حال رخ نداده، نتیجهٔ موازنهٔ ترس بوده است. اما این وضع دوام نمی‌آورد. دیر یا زود سد می‌شکند. تغییر ابتدا تدریجی است، اما بعد ناگهان از راه می‌رسد…

حاکمان ایران کوتاه نمی‌آیند. علی خامنه‌ای رهبر ایران در حالی که از مرگ مهسا امینی ابراز دلسوزی می‌کند، بدون هیچ ابایی، که جای تعجب هم ندارد، تقصیرِ اعتراضاتِ جاری را به گردنِ اغتشاشگرانِ خارجی می‌اندازد؛ او قبلا هم گفته بود که معترضانْ «ایرانی نیستند». حرف‌هایی که یادآورهای اشک‌های تمساح او در سال ۱۳۸۸ است، که در پی آن، دستور سرکوب خونین را صادر کرد.

در اعتراضات آن سال و اعتراضات بعدی در سال‌های ۹۶ و ۹۸، صدها نفر از مردم عادی در خیابان به دست نیروهای امنیتی کشته شدند. متاسفانه ممکن است هفته‌های آتی هم شاهد رویدادی مشابه و هولناک باشیم. ولی حتی اگر این نوع واکنش رژیم در کوتاه‌مدت جواب دهد، این سیاست دیگر بی‌فایده است. رژیم ایران فقط با خشونت مکرر می‌تواند خود را زنده نگه دارد. جامعهٔ ایرانی نه تنها رام نشده، بلکه طغیان‌گرتر شده است. واقعیت این است که رژیم ایران، زورگویی را با اقتدار اشتباه گرفته است.

سران جمهوری اسلامی از این خوشحالند که اعتراضات ظاهرا فاقد هماهنگی و رهبری است. معیار آن‌ها انقلاب ۵۷ است که خمینی رهبرِ مشهود آن بود. تاکنون در جنبشِ جاریْ شخصیتی هم‌ارز ظهور نکرده است. ولی سران رژیم می‌دانند که جدی‌نگرفتنِ این جنبشْ عاقلانه نیست. جنبش‌های اعتراضی ایران معمولا به تدریجْ شکل و انسجام پیدا می‌کنند، و از میانِ جریانْ رهبرانی ظهور می‌کنند. الگوی بهتری برای آن‌چه امروز در خیابان‌های تهران و شهرهای دیگر رخ می‌دهد، جنبشِ مشروطه‌خواهی است که به انقلابِ مشروطه ۱۲۸۵ انجامید: اعتراضی اجتماعی-سیاسیْ ملهم از ایده‌هایی که به تغییر بنیادین در کشور، از جمله تاسیس مجلس قانون‌گذاری، انجامید.

امروز معترضان یک برتریِ اساسی نسبت به رژیم دارند: غنای سیاسی در زمینهٔ جامعهٔ مدنی، دموکراسی و ماهیتِ تغییری که ایران نیاز دارد. معترضان همین‌طور از شبکه‌های اجتماعی برای تشریح این ایده‌ها به خوبی بهره برده‌اند. اینترنت (هر چند دسترسی به آن مختل می‌شود)، مجرایی‌ست برای ارسال ویدیوهای پربیننده‌ای که دیگران را تشویق به آمدن به خیابان‌ها می‌کند. و انتشار این پُست‌ها در سراسر جهان باعث توجه گسترده رسانه‌های غربی شده است.

درست است که این اعتراضات هنوز بقای رژیم را تهدید نکرده است. اما اوضاع ممکن است خیلی سریع عوض شود. بزرگ‌ترین خطر برای رژیم، این است که نیروهای امنیتیِ رژیم از دستورات سرپیچی کنند یا به مردم بپیوندند، یا سران نظام با هم درگیر شوند، یا این‌که اعتصاباتْ کشور را فلج کند. نشانه‌هایی از اعتصابات دیده شده، اما نیروهای انتظامی فعلا از دستورات رهبر اطاعت می‌کنند. این البته بدان معنا نیست که آخوندها دچار تشویش و استرس نشده‌اند. نگاهی به مطبوعات کشور نشان می‌دهد که رژیم ایران مضطرب است.

گستره و عمق خشم در ایران آن‌قدر زیاد است که سران جمهوری اسلامی نمی‌توانند آن را نادیده بگیرند. تماشای این‌که دختران دانش‌آموز، به جای آتش‌زدن پرچم آمریکا، مقنعهٔ خود را آتش می‌زنند، برای مقامات ایران دردآور است. شستشوی مغزی حکومتْ شکست خورده است. در ضمن، حکومت نتوانسته گروه سنتی هوادار خود (ملت «خودجوش» و «همیشه در صحنه») را بسیج کند.

ترس از مجهولات، و ترس از مجازات، دو عنصر کلیدی در استراتژی ر‌ژیم است. فرقه‌گراییِ خامنه‌ای با تکیه بر تعصب دینی، این را تقویت کرده است. ایرانی‌ها به کنایه می‌گویند شاه خداترس بود، برای همین نگرانِ اعمالش بود. اما فرقهٔ خامنه‌ای به هیچ چیز جز بقای خودش اعتقاد ندارد. برای همینْ این آدم‌ها دشمنی خطرناک برای براندازان هستند: سران جمهوری اسلامی هر کاری بتوانند برای حفظ خودشان می‌کنند، هر چه‌قدر هم که اثر ویرانگری در بلندمدت داشته باشد.

به‌هرحال، به خاطر بی‌عُرضگی رهبران رژیم، چند سالی بود که ایران در شُرف انقلاب قرار داشت. این‌که چرا تا به حال اتفاق نیفتاد، نتیجهٔ موازنهٔ ظریف ترس بوده است: ترس از مجهولات، ترس از بدترشدن اوضاع، و ترس از مجازات. اما این وضع دوام نمی‌آورد. دیر یا زود این سد خواهد شکست. به قول معروف، تغییر ابتدا تدریجی است، اما بعد ناگهان از راه می‌رسد. سران جمهوری اسلامی به‌ندرت ترحم نشان داده‌اند. وقتی نوبت خودشان رسید، توقع چندانی هم نباید داشته باشند.

کتابستان

شبانه

نگار خلیلی

شهسوار سویدنی

لئو پروتز

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر