این پژوهش تلاش میکند به دو درام برجسته اروپایی که هر دو در فاصله بیش از هفتاد سال، زندگی ژرژ ژاک دانتون- انقلابی شناخته شده فرانسوی و یکی از مهمترین اعضای حزب برابری طلب ژاکوبن- را دستمایه خلق اثر هنری قرار داده اند، مورد مطالعه تطبیقی قرار دهد. اثر نخست «مرگ دانتون» نام دارد که توسط گئورگ بوشنرِ جوان به سال ۱۸۳۵ نوشته شده. نمایش نامه دوم «دانتون» یکی از چهار نمایشنامه مجموعه درامهای انقلابی نویسنده شهیر فرانسوی رُمن رولان است که کار نگارش آن در بهار نخستین سال سده بیستم به اتمام رسیده و در همان سال نخست در پاریس و سپس در لیون و لندن به اجرا درآمده است.
در مورد ژرژ دانتون که مورخان برجسته تاریخ انقلابهای جهان[۱] او را بزرگترین فرزندِ قربانی شده انقلاب کبیر فرانسه میدانند آثار هنری متعددی خلق شده است. تنها در دنیای تئاتر از دهه پایانی قرن هجدهم تا پس از جنگ جهانی دوم یعنی سالهای میانه قرن بیستم چهل و چهار متن نمایشی در تئاترهای درجه یک و دو شش کشور مطرح قاره اروپا به نمایش درآمده اند[۲]. پس بیشک این شخصیت تاثیرگذار و به ویژه ماجرای مرگِ پرمناقشه اش یکی از مضامین اصلی درامهای تاریخی دست کم در سه کشور فرانسه، انگلستان و آلمان بوده است.
اما دلیل انتخاب دو اثر نام برده و تلاش برای مطالعه تطبیقی آنها تنها به سبب آوازه نویسندگانشان در ایران نبوده است. از میان آثار متعدد درباره ژرژ دانتون این دو اثر از جمله بحت انگیزترین آثاری بوده اند که زندگی و مرگ دانتون را در تئاتر بازتاب داده اند. در نمایشنامه بوشنر، تمامی روند درام متمرکز بر مرگ دانتون است. همان طور که ویکتور پرایس در مقاله خود با عنوان «دانتون و مرگ» اشاره کرده (منتشر شده به سال ۱۹۹۶ در ژورنال سالانه دانشگاه مکگیل مونترئال ) نمایشنامه «مرگ دانتون» مجموعهای از نوسانهای شگفت انگیز رنج هستی است. از دید بوشنر دانتون از ابتدا یک قربانی است. قربانی اتوپیایی و معصومی که در جهانی تیره و گناهکار گرفتار آمده و سرانجام مگر با خون خود بتواند کمی از آلام دنیا را تسکین و پلیدیهایش را تطهیر دهد. در «مرگ دانتون» قهرمان ما ناگزیر از مرگ است. آرمانهای او از ابتدا با جهان ناقص الخلقه پیرامونش جور در نمیآید و راهی نیز برای جور درآمدن نمییابد.
اما در نمایشنامه «دانتون» رولان با یک دانتونِ سراسر متفاوت مواجه میشویم. رمن رولان از دانتون یک سوسیالیست مبارز و جان فشان میسازد که در مراحلی از مبارزه خود تصمیم به سازش و تلطیف آرا خود میگیرد. تصمیمی که خود زمینه ساز شکست او میشود. در نمایشنامه رمن رولان زمینههای تاریخی آنچه بر سر دانتون میآید دقیق تر بررسی میشوند و تخطی از تاریخ بسیار ناچیز رخ میدهد. این پژوهش نخست سعی میکند تصویری روشن و موجز از بستر تاریخی موثر در هر دو متن نمایشی ارائه دهد. سپس روی شخصیت دانتون، شباهت ها، تفاوتها و تفسیرهای برآمده از آن در دو متن تمرکز میکند و سپس به بررسی دیگر اشخاص نمایشنامه از جمله «روبسیپر» که مسبب اصلی اعدام دانتون شناخته میشود میپردازد. پس از «روبسیپر» نوبت به «هروسشل» نماینده مجلس ملی و سپس «فیلیپو» میرسد.
از پس بررسی اشخاص اصلی این دو متن به ارزیابی و مقایسه ساختار دراماتیک دو نمایشنامه میرسیم و بخش پایانی این پژوهش را با واکنشهایی که منتقدین و متفکرین تئاتر طی سالها به این دو درام برجسته نشان داده اند پی میگیریم. در طی این مطالعه البته پرداختن به کارنامه ادبی دو نویسنده که یکی پربار و بسیط است و دیگری کوتاه اما توام با درخششی نبوغ آمیز گرایشی اجتناب ناپذیر مینمود. همچنین تجربه زیسته دو نویسنده در نگاهشان به شخصیت دانتون تاثیر بارزی داشته است به همین سبب اشارهای به روح دورانِ جوامعی که دو نویسنده در آن میزیسته اند نیز بایسته است با این حال سعی شده در راه اشاره به روح زمانه و گرایشات شخصی دو نویسنده، این پژوهش را به ورطه نقد نیت نویسنده نزول ندهیم.
در پایان این چکیده باید اشاره کرد که به گواهی پایگاه academic journals database خارج از محدوده محافل آکادمیک فرانسوی زبان از سال ۱۹۸۴ یا ۱۳۶۳ خورشیدی پژوهشی تطبیقی که دو نمایشنامه «مرگ دانتون» و «دانتون» را در کنار یکدیگر مورد بررسی قرار دهد، ثبت نشده است. این پژوهش قصد ندارد با ذکر این آمار به ارزش علمی خود بیفزاید بلکه تنها میخواهد به عرصه فراهمی اشاره کند که جای خالی مقالات پژوهشی درباب مقایسه این دو اثرِ دورانساز آن را به وجود آورده است.
۱۷۸۹: آغاز یا پایان انقلاب؟
وقتی ژرژ دانتونِ سی ساله، وکیل سرشناس پاریسی و حامی همیشگی فرودستان، به همراه هزاران متعرض عموما گرسنه فرانسوی در ماه می۱۷۸۹ به زندان مخوف باستیل یورش میبرد هنوز بیست و چهار سال تا تولد گئورگ بوشنر پزشک و درام نویس آلمانی و هفتاد و هفت سال تا تولد رُمن رولان خالق رمان عظیم «جانِ شیفته» مانده بود.
در مورد سال آغاز انقلاب کبیر فرانسه هنوز بعد از گذشت بیش از دویست و بیست سال مناقشاتی وجود دارد. برخی متفکرین سال آغاز انقلاب را ۱۷۸۹ و از لحظه حمله به باستیل میدانند و عدهای دیگر نوامبر ۱۷۹۰ یعنی سال اقدام خطیر دولت در مصادره اموال کلیسا به نفع مردم را سرآغاز انقلاب دانسته اند. اما در این بین «توکویل» متفکر هم عصر انقلاب، به جهت محقق نشدن دموکراسی مورد تصور روشنفکران فرانسوی سال آغاز انقلاب را پایان آن نیز میداند. این متفکر که آشکارا در جبهه مدیحه سرایان ژرژ دانتون قرار میگیرد تمام شورشهای میان سالهای ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۹ یعنی سال پیروزی مطلق ناپلئون بر تمامی نیروهای متخاصم دولتی را نسخه ناقص الخلقهای از یک انقلاب سوسیالیستی در نظر میگیرد. انقلابی که هرگز مستقیما به تشکیل یک جمهوری منتهی نشد بلکه پادشاهی لویی شانزدهم را به امپراتوری ناپلئون تبدیل کرد. دلیل بها دادن ما به آراء «توکویل» شباهت افکار او به ژرژ دانتون است. دانتون که زاده شهرستان شامپانی بود مثل پدرش زادگاه خود را برای خواندن حقوق ترک کرد و به پاریس رفت.
اما او دیگر هیچ وقت به شامپانی بازنگشت. به محض فراغت از دانشگاه به وکالت مشغول شد. بین سالهای ۱۷۸۰ تا ۱۷۸۹ شاید وکیلی در پاریس زندگی نمیکرد که به همان اندازه موکلان ثرتمند و مشهورش، از مشتریان تهی دستی استقبال کند که حکومت زمینهای آنان را تسخیر کرده بود. دانتون که صورتی جدی، ابروان در هم رفته و چشمهای ریزی داشت از همان آغاز کار وکالت رو به پروندههایی آورد که کمتر وکیلی سراغشان میرفت. آوازه آزادی خواهی و برابری طلبی او خیلی زود به گوش خانوادههای بورژوایی رسید که گرچه خود بخشی از مکانیزم اعمال ستمِ بروکراتیکِ اداری پاریس بودند که اغنیا را ثروتمندتر و فقرا را محتاج تر میکرد اما ایدههای سوسیالیستی نوظهوری که در اروپا سر و صدایی به پا کرده بود آنان را نیز تحت تاثیر قرار داده بود. دانتون با دختر یکی از همین ثروتمندانِ تازه سوسیالیست شده ازدواج کرد و از پس این ازدواج اعتبار خود دوچندان یافت. او هیکلی بزرگ و چهرهای گرفته داشت به طوری که برخی همکارانش او را قصاب/ وکیل صدا میکردند[۳]. همین چهره بیتکلف و اندام دهقان مآبش باعث شده بود موکلین کم بضاعتش حساب او را از وکلای فاخر و از خود راضی پاریسی جدا کنند. او رفته رفته به نگارش مقالات انتقادی از وضع دهشت بار بروکراسی در کشور روی آورد و توانست مریدان و همکیشانی برای خود دست و پا کند.
دانتون وقتی مردم خشمگین پاریس در ۱۷۸۹ برای آزاد کردن زندانیانی که به تازگی به فرمان لویی شانزدهم به سیاهچالهها افتاده بودند به باستیل حمله کردند هنوز به عنوان یک شخصیت برجسته انقلابی شناخته نمیشد. اما شجاعت او در این شورش سبب شد دوستاران بیشتری پیدا کند به طوری که یک ماه پس از رخداد تسخیر باستیل او دیگر توانایی راه اندازی یک فرقه انقلابی را داشت. اما تصمیم گرفت به حزب «ژاکوبن» بپیوندد. مورخین انقلاب فرانسه نوشته اند که اعضای برجسته حزب «ژاکوبن» تا پیش از پیوستن ژرژ دانتون به این حزب چندان موافق زندانی شدن لویی شانزدهم در عوض اعدام او نبودند اما دانتون که دیگر به اعمال خشونت انقلابی اعتقادی نداشت با سخنرانیهای متعددی که انجام داد شکاف بزرگی میان دو حزب انقلابی وقت یعنی ژاکوبنها و ژیروندیستها ایجاد کرد.
روبسیپر، دیگر انقلابی شناخته شده هم عصر دانتون که در حزب رقیب عضویت داشت به شدت به مخالفت با ایدههای دانتون پرداخت. شور انقلابی مردم فرانسه هنوز فروکش نکرده بود و ایده اعدام شاه طرفداران بسیار بیشتر نسبت به یاران میانه روی دانتون داشت. امروز بعد از گذشت سالهای بسیار مدارک مستندی ارائه شده است که اغلب اسنادی که روبسیپر علیه دانتون برای محکوم کردن او ارائه داده بود ساختگی بوده اند[۴]. در هرج و مرج و هیاهوی انقلاب، روبسیپر موفق شد مردم را برای محاکمه دانتون که برای اعدام نکردن شاه تلاش میکرد با خود همراه کند. در آن زمان اگر ثابت میشد یکی از اشخاص برجسته کشور نه حامی انقلابیون بلکه مدافع سلطنت است با پاسخی جز گیوتین مواجه نمیشد و این سرنوشتی بود که سرانجام در پنجم آوریل ۱۷۹۴ برای دانتون نیز رقم خورد. اما درست مثل ژاندارک زمزمههای بیگناه بودن او یک روز پس از مرگش در سراسر فرانسه پیچید و آنقدر رشد کرد تا در آغاز قرن نوزدهم نام ژرژ دانتون نزد عموم مردم به عنوان شهیدِ راه انقلاب کبیر رسمیت پیدا کرده بود.
«مرگ دانتون»: قرائت مایوسانه بوشنر از قهرمان فرانسوی
وقتی در تابستان ۱۸۳۵ صدها کیلومتر دور از پاریس گئورگ بوشنر، دانشجوی سال چهارم پزشکی که جوانی مریض احوال و منزوی به شمار میرفت در حال نوشتن مخفیانه «مرگ دانتون» بود ژرژ ژاک دانتون در محدوده جغرافیایی آلمانی زبان از تقدس بیمثالی که در شهرهای فرانسوی زبان شامل حالش شده بود برخوردار نبود.
در آن زمان سوسیالیسم دیگر عنوان تازهای در تفکر سیاسی رایج در غرب اروپا نبود. گرچه شهرداریها و حکومتهای مرکزی در حد بضاعت خود با سوسیالیستهای عموما جوان در حال مبارزه پر افت و خیزی بودند اما به ندرت میتوانستند جلوی نشریاتی را بگیرند که گرایش سوسیالیستی و خاستگاه دانشگاهی داشتند. اطلاعات ما از زندگی بوشنر حتی پس از معروفیت ناگهانی و افزاینده او بین دو جنگ جهانی در قرن بیستم همچنان کم است با این حال به لطف پژوهشهای چندین ساله «ویکتور پرایس» و «یولی برایمن» که هر دو از نظریه پردازان در خور اعتنای تئاتر آلمان بوده اند میتوانیم مطمئن باشیم که بوشنر با وجود روحیه غیراجتماعی اش از بیست سالگی به طور جسته گریخته در نشریات سوسیالیستی مطلب مینوشت. اما با این حال جز دو یادداشت کوچک که بیش از سوسیالیسم گرایشات آنارشیستی را تبلیغ میکنند هیچ مقالهای بیشک و تردید به گئورگ بوشنر نسبت داده نشده. مقالات علمی او در حوزه پزشکی به بیش از ده مورد میرسند اما سختگیری پدر بوشنر که خود یک پزشک حاذق بود سبب شده بود مرد جوانِ رنجور و گوشه گیر ما گرایش به درامنویسی خود را علنی نکند.
در حقیقت از همین دو یادداشت باقی مانده از بوشنر است که امروز میتوانیم ریشه نگاه مایوسانه او به دانتون را نه از اندیشههای سوسیالیستی حاکم بر اروپای وقت بلکه از آنارشیسم نوپایی بدانیم که گرچه همزمان با آنارشیسم روسی بالنده میشد اما بسیار متفاوت از آن بود. آنارشیسم روسی در نیمه نخست قرن نوزدهم به وضوح به اعمال خشونت انقلابی اعتقاد داشت اما آنارشیسم رایج در اروپای غربی بیش از اینکه عملگرا باشد در دنیای ایدهها به سر میبرد. همین تفاوت به عنوان دلیل اصلی علاقه بوشنر به دانتون در سال نخست ورود به دانشکده پزشکی شناخته شده است. در کتابی که انتشارات نورتون به سال ۱۹۹۹ درباره گئورگ بوشنر منتشر کرده است مقالهای تحت عنوان «کار فرهنگی، کار علمی» به قلم «هانس الگر وولسگر» وجود دارد که ادعا میکند بوشنر اوج صداقت، توانمندی و بهره وری از تئوریهای مدافع انقلاب را در دانتون میدیده است. اوجی که البته به باور همیشگی او محکوم به نابودی است.[۵]
دانتونِ بوشنر باور کرده است که جهان به مثابه اسبی عنان گسیخته که تمامی راکبین خود را در مسیر گل آلود زندگی بر خاک افکنده عمل میکند. پس مفهوم پیروزی مدت هاست که به کلمهای پوچ بدل شده[۶]. دانتون در لحظه حساسی از نمایشنامه بوشنر فریاد برمی آورد که:
«…همان بحث لعنتی! مصیبت ما اینجاست که چیزی که هست نمیتواند نیست شود. آفرینش آن چنان فراخ شده که روزنهای برای خود باقی نگذاشته. همه چیز پر و انبوه است. آنچه خالی میخواندیمش خود را تباه کرده و خلقت جراحت آن است.»
همین جملات و جملات مشابه که از زبان دانتون روایت میشوند نطفه تفاوتِ دانتونِ بوشنر با ژرژ دانتون حقیقی را میبندد. در سرشت عصیان گر و ناراضی ژرژ دانتون دست کم تا سال منتهی به اعدام او هیچ نوع ناامیدی رویت نمیشده است[۷]. همچنین مورخین انقلاب فرانسه علاوه بر شخصیت اجتماعی خیرخواه دانتون به شخصیت عیاش او دست کم پیش از ازدواجش اشاره کرده اند. دانتون در زندگی شبانه خود میگسار، کلبی مسلک و مشتری دائمی روسپی خانههای حومه پاریس بوده. انگار او در مراوده با روسپیان نیز سرشت سوسیالیستی خود را حفظ میکرده و در حالی که به راحتی میتوانسته به روسپی خانههای اغنیا که «خانه عشاق» نامیده میشد راه پیدا کند دختران سفلیسی سنت اوئن را ترجیح میداده است[۸]. حتی در موارد متعدد دیگری ذکر شده که دانتون با وجود تلاش مداومش در راه انقلاب کاملا خلاف آنچه بوشنر در نمایشنامه خود نوشته از جهان تئوریهای انقلابی اجتناب میکرد و گرایشات آشکار عملگرایانه داشته است[۹].
با وجود اینکه دانتون بوشنر گاهی تنبل، حراف و متوهم میشود – که البته در مورد شخصیت واقعی دانتون چنین خصیصههایی بارها مطرح شده- اما در روحیه قالب او علاقهای وافر به تفکر و فلسفه بافی سیاسی موجود است. فلسفه بافیهای او تا حدی پیش میرود که برخی محققین دانتونِ بوشنر را متفکر اگزیستانسیالیستی میدانند که کمی زود به دنیا آمده است. این متفکرین باور دارند برای دست یافتن به چنین میزانی از یاس فلسفی میبایست زمان بیشتری از انقلاب بگذرد. به علاوه دانتونِ حقیقی هرگز حاضر نشد دربرابر روبسیپر و متحدانش سر خم کند و از مواضع خود عقب نشینی کند. دانتون حقیقی خلاف آنچه بوشنر بازتاب داده یکی از مهمترین نیروهای معتدل انقلابی بوده است که باور داشته تنها راه حفاظت از کیان انقلاب کبیر دوری از ایده «خون در جواب خون» است[۱۰]. چنین قرائت متفاوتی از آنچه دانتون حقیقتا بوده است خود نقطه آغازی برای مقایسه دانتونِ بوشنر با دانتونِ رمن رولان است.
دانتونِ رُمن رولان: در ستایش انقلاب
اگر بوشنر نماینده خوبی برای نویسندگان جوان مرگی باشد که در زمان حیاتشان هرگز به عنوان یک نویسنده برجسته پذیرفته نشدند، در عوض رُمن رولان نیز نمونه بسیار خوبی برای نویسندگانی است که هم عمری معقول و مطلوب داشتند و هم کاملا به عنوان یک نویسنده مورد ستایش جامعه خود قرار گرفتند. رولان در خانوادهای متمکن و باسواد به دنیا آمد. در تمام طول عمر زندگی نسبتا آرامی داشت و بسیار پرکار بود. او که در دانشگاه نخست تاریخ سیاسی خوانده بود مدرک دکترای خود را در تاریخ هنر دریافت کرد و تا چند ماه پیش از مرگش به تدریس تاریخ هنر، موسیقی و ادبیات مشغول بود. برخی مورخین ادبیات آثار او را نمونههایی آشکار برای ادبیات داستانی و دراماتیکِ تعلیمی دانسته اند[۱۱]. او که در نوجوانی شیفته تولستوی شده بود و با وجود اینکه نویسندهای چپ گرا به شمار میرفت تا پایان عمر خشونت گریز و صلح طلب باقی ماند. اوج گرایش صلح طلبانه او به عنوان نویسنده در چهار نمایشنامه اش که با عنوان تئاتر انقلاب نوشت نمایان میشود؛ دانتون یکی از این چهار نمایشنامه است که صد و شش سال پس از اعدام ژرژ دانتون نوشته شد.
رولان هر یک از چهار اثر نمایشی خود را که درباره انقلاب نوشته بود با تمرکز روی نیروهای محرک انقلاب به عنوان عناصر نمایشی آغاز کرد. در هر یک از این چهار اثر تنها یکی از نیروهای محرکه جوامعِ در آستانه انقلاب – همان طور که در دیدگاه مارکسیستهای ارتودکس بیان میشود- به نمایش گذاشته میشود. دانتونِ او شرح دهنده فساد بروکراتیک حاکم بر جامعه فرانسه است. فسادی که حکومت نه در پی مبارزه با آن بلکه در تلاش برای کنترل محدوده پیشروی آن است. در مارکسیسمِ ارتودکس –که هیچ اصلاحی برای ایدههای مارکس قائل نیست و تحولاتِ پس از مارکس را در کلیه شعب نظریه مارکسیستی به رسمیت نمیشناسد- یکی از چهار ضرورت اصلی رسیدن یک جامعه به حالت پیشاانقلاب فساد دستگاه اداری است. در این حالت از بزرگترین تا کوچکترین کارمندانِ نظام بروکراتیک جامعه اعتقاد دارند برای پیش پاافتاده ترین وظایف روزانه شان مبلغی مازاد درآمد رسمی خود دریافت کنند[۱۲]. این عادت آشنا البته امروز بسیار شبیه به ساز و کار معیوب دیوان سالاری در جوامع در حال توسعه به نظر میرسد. از طرفی دیگر ما آموخته ایم که در باور مارکس انقلاب زمانی رخ میدهد که یک جامعه به اوج قوامِ سامانه سرمایه داری رسیده باشد. پس آیا برای رسیدن به اوج بالندگی سرمایه داری نباید از یک نظام بروکراتیک منسجم برخوردار بود؟ مارکس به این تناقض پاسخ سادهای میدهد: او بروز فساد در بروکراسی سرمایه داری را یکی از نشانههای ورود جامعه به شرایط پیشاانقلاب میداند. سرمایه داری با تمام توان خود با استفاده از وعدههای متعدد یا تهدید کارمندان و کارگران به از دست دادن شرایطی که به سختی آن را به دست آورده اند، ضامن صحتِ عملکرد نظام دیوان سالارانه خود میشود اما پس از مدتی فساد سرمایه داران به دستگاه حکومتی و کلیه نهادهایی که کشور را اداره میکنند سرایت میکند و آنقدر پیش میرود که جامعه از فساد انباشته میشود.
ما امروز به خوبی میدانیم که رُمن رولان – که حتی در زمان حیات خود یک بار به ملاقات استالین رفته بود- به خوبی واقف بر ایدههای مارکس بوده است. جایی در درام «دانتون» ژاک دانتون در جواب روبسپیر فریاد میزند: « ….با اعدام شاه باید تمام خطاکاران نظام پادشاهی را از میان ببریم! نمیتوان فاسدترین را به جای تمام مفسدینِ کوچک به گیوتین سپرد در عوض تمام آنها را رها کرد تا به شغلهای خود به همان شیوه گذشته بازگردند. یک کارمند جز با مافوق فاسد خود چه کند وقتی هر لحظه در سر خود میپروراند که این مافوق نیز باید درست به مانند شاه سر از بدنش جدا میشد؟» دیالوگهای این چنین در «دانتون» رُمن رولان نشان میدهد که برای او پرداختن به «دانتون» در مجموعه تئاتر انقلاب سوگواری برای یک نیروی انقلابی معصوم و فداکار نیست. رولان با بهره گیری از دانتون کتاب مشق انقلابی را مدون میکند که هم میتواند به نمایش درآید و هم با خوانده شدن به الگویی برای آینده- و نه لزوما تبدیل شدن به یک درس عبرت تلخ- به تحولات پیش روی جوامع امپریالیست کمک کند[۱۳].
دانتونِ رولان در مقایسه با دانتونِ بوشنر، عمل گرا، امیدوار و مطمئن است. در هر دو این متنها درست مانند دانتونِ حقیقی گیوتین سرانجام کار یکی از بزرگترین چهرههای انقلاب فرانسه است اما دانتونِ بوشنر به استقبال گیوتین میرود نه صرفا به این خاطر که پذیرفته در راه آرمان خود باید قربانی شود، بلکه چون باور کرده است پایان هر طغیانی تباهی است و هر حکومتی با وجود تمام تلاشهای ممکن سرانجام به دست نااهلان خواهد افتاد. پس او تن به اعدام میدهد تا یکی میانِ بقیه نباشد؛ تا مطمئن شده باشد که قرار نیست یکی از عاملین برقراری نظم نوینی باشد که تنها گونه دیگری از بیعدالتی است. از طرفی دیگر گیوتین برای دانتونِ رولان تاوان باور او به انقلاب راستین است. او هزینه اعتقاد خود به اصلاح کاملِ جامعه بعد از انقلاب را میدهد. دانتونِ رولان میداند که کشتن شاه تنها به چرخه بازتولیدِ نفرت یاری میرساند و نمیتواند نقطه پایانی باشد در راه مبارزه با بیعدالتی.
او مثل روبسیپر از لویی شانزدهم بیزار است اما میداند که شاه هنوز طرفدارانی دارد؛ مریدانی که با وجود کم شمار بودنشان در صورتی که انقلابیون روند قصاوت انقلابی خود را متوقف نکنند میتوانند پیام آور کینه توز انتقام در آیندهای باشند که جامعه دیگر از شور انقلابی برخوردار نیست. دانتونِ رولان آنارشیست نیست. پس هنوز به حکومتی عادل در جهت منافع فرودستان معتقد است. او اگزیستانسیالیست نیست، پس خلاف دانتونِ بوشنر که میگوید: «… اینم یه کار کوفتی دیگه بعد از یه کار کوفتی دیگه است.» به آیندهای بهتر باور دارد[۱۴]. گرچه بوشنر در زندگی کوتاه خود یک انقلابی دوآتشه و گوشت تلخ به شمار میآمد تا جایی که هم کلاسیهای او در دانشگاه با جملاتی چون « زنده باد گئورگ بوشنر! نگهبان توازن قوا در اروپا و کسی که تجارت برده را ملغی کرد» به استقبال او میرفتند، اما در نمایشنامههایش نتوانست به اندازه مقالاتش به کیانِ امیدوارِ انقلاب وفادار باشد. روند سه ساله درام نویسی او که با دانتونِ انقلابی آغاز میشود، با لئونس و لنای سردرگم ادامه مییابد و به ویتسکی میرسد که زیر بار مبارزه عقل و احساس کمر خم کرده و شمایلی مجنون وار پیدا کرده. اما رولان که در کارنامه ادبی خود نوشتن زندگی نامه رهبرِ صلح طلبی چون گاندی را نیز دارد دانتونی ارائه میدهد که بیش از دانتونِ حقیقی مختصاتی قهرمان گونه دارد. قهرمانی که البته از خطا مبری نیست و اعدامش در واقع تاوان خطاهایی است که میتوانست به عنوان یک انقلابی هوشمند از آنها پرهیز کند.
روبسپیر و سایر نمایندگان مجلس ملی
در دو متن نمایشی که مورد مطالعه تطبیقی ما در این پژوهش هستند علاوه بر ژوژ دانتون و روبسیپر، دو شخصیت دیگر با کنتراست متفاوت مورد استفاده هر دو نویسنده قرار گرفته اند: «هروسشل» Herault-Sechelles و «فیلیپو» Philipeau که هر دو نمایندگان مجلس ملی هستند. این دو پرسوناژ در مقایسه با تاثیرگذاری «روبسپیر» در متن نقشهای فرعی درام به شمار میروند. روبسپیر در «مرگ دانتون»ِ بوشنر همان گونه ترسیم شده است که سیاسیونِ سرخورده آلمانی زبان- پس از تجربه اروپای تحت تسخیر ناپلئون- از او بیزار بودند. درست به مانند مجمع کاردینالهایی که ژاندارک را به کام آتش سپرده بودند، روبسیپر برای مردمانی که دل خوشی از ناپلئون نداشتند خبیث و طماع مینمود. مخالفان ناپلئون که در زمانه ی بوشنر میزیستند گمان میکردند اگر دانتون مجال حیات مییافت انقلاب فرانسه این طور به بیراهه نمیرفت. باید اشاره کرد که انقلاب کبیر فرانسه آنقدر در اوج و حضیضی شدید قرار گرفت که برای چند سال بار دیگر نظام پادشاهی جایگزین جمهوری نوپای فرانسوی شد. اما این نظام پادشاهی این بار دیگر بار ننگین کلمه «مطلقه» را به دوش نمیکشید و با عبارت «مشروطه» تزئن شده بود. نگاهِ بوشنر به «روبسپیر» کاملا متناسب با روح زمانهای است که در آن میزیسته است. روبسپیرِ او توطئه گر، سرسخت و انتقام جوست. روبسپیر در پرده دوم، صحنه هفتم «مرگ دانتون» برای نخستین بار کاملا آشکار علیه دانتون به سخن در میآید:
«…ما نمیپرسیم که آیا کسی این یا اون عمل میهن پرستانه رو انجام داده، ما تمام زندگی سیاسی فرد رو زیر سئوال میبریم. […] چون بت نخواهیم داشت. دانتون چه مزیتی به لافایت یا دوموری یا بریسو داره؟ چه حکمی علیه اونا میتوان صادر کرد که علیه او نمیتوان؟ آیا اونا رو ناچیز میشمارین؟ به چه حقی او نسبت به همشهری هاش مستحق ارجحیته؟ شاید به خاطر چند نفر، چند تا شیاد و بعضی آدمهای خیلی خیلی فهمیده که برای قدرت و موقعیت خودشون دنبالش افتادن این حق رو پیدا کرده.[۱۵]»
ادامه نمایشنامه «مرگ دانتون» انباشته است از صحنههای کوتاهی که در هیچ یک از آنها روبسیپر دربرابر دانتون قرار نمیگیرد. در واقع تنها در پرده نخست، صحنه سوم روبسیپر در مناظره سیاسی با «ژاکوبن»ها –بدون حضور دانتون- قرار میگیرد و تنها صحنهای که این دو رقیب چشم در چشم یکدیگر به مبارزه میپردازند صحنه ششم از پرده اول است. جز سه صحنه نام برده شده اختلافات سیاسی دانتون و روبسیپر کاملا آشکار نمیشود در حالی که در «دانتون»ِ رولان در طول هر سه پرده نمایشنامه به وضوح به محتوی اختلافات میان این دو شخصیت سیاسی پرداخته میشود. از طرفی روبسیپر تنها یک مرد سیاسی بدذات و بدخواه نیست که پشت سر رقیبش برای نابودی او تلاش میکند. او حتی بارها با الفاظی چون: «انقلابی راستین» دانتون را خطاب قرار میدهد اما در عین حال هرگز از اختلاف نظر خود با او دست نمیکشد: «….وقتی نمیتوانیم تمام گرسنگان را یک شبه سیر کنیم، برهنگان را بپوشانیم و شوهرانِ تباه شده زنانی زا زنده کنم که اکنون تنها چشم به دستان ما دارند، باید دست به عملی بزنیم که در قواره انقلابمان باشد. اعدام شاه قربانیانمان را زنده نمیکند اما جانها را سیراب میکند، نه از شرابِ انتقام بلکه از گوش سپردن به شعر انقلاب. این سرودی ست که همان گونه که از عشق میگوید از غضب نیز سخن میراند…[۱۶]»
به وضوح این روبسیپر، آن روبسیپرِ خبیث نیست. در حقیقت نزاع میان روبسیپر و دانتون در نمایشنامه رُمن رولان مناظرهای سیاسی/فلسفی است. با اینکه «دانتون» رولان هفده سال پیش از انقلاب روسیه نوشته شده اما شاید بیراه نباشد اگر اختلاف ایدئولوژیک این دو شخصیت مهم انقلاب فرانسه را با آنچه بعدا میان لنین و تروتسکی رخ میدهد مقایسه کنیم. دو انقلابی بزرگ که هر دو برای سرنگونی تزار جنگیدند اما بعد از کامیابی در راه حذف خاندان سلطنتی گرفتار نزاعی داخلی شدند. با این حال بازهم ردپای آشکار بدخواهی در کلام روبسیپری که توسط رولان تصویر شده دیده میشود. به هر جهت نمیتوان انکار کرد که تاریخ در تمامی روایتهای متفاوتی که از نزاع میان دانتون و روبسیپر ضبط کرده است حق را به طرفی داده است که توسط آن دیگری کشته شده است.
شاید تنها نقطه اشتراک این دو نمایشنامه نحوه ترسیم نقشهای «هروسشل» Herault-Sechelles و «فیلیپو» Philipeau باشد. این دو نماینده مجلس ملی درست به یک اندازه نماینده نیروهای تندروی تازه روی کار آمده هستند. دقیقا در هر دو متن برای لحظاتی فیلیپو و هِرو با هم همکلام میشوند و از لزوم مقابله با ایدههای دانتون سخن میگویند. محتوی این صحنهها کاملا با یکدیگر تطابق دارد. جایی که هِرو در «مرگ دانتون» میگوید: « انقلاب وارد مرحله سازمان دهی شده. باید بهش ایست بدیم و جمهوری رو راه بیندازیم. در قانون اساسی ما حق باید جایگزین وظیفه؛ شادی، پرهیز و مصونیت جایگزین مجازات بشه. » با دیالوگ مشابه همین شخصیت در «دانتون» رولان برابری میکند: « انقلاب قربانی میخواهد. در انقلاب ما مصونیت مفهومی ندارد و جای خود را به مجازات داده است!» در هر دو متن این دو نماینده مجلس ملی نقش تقریبا کوچک خود که افزودن هیزوم به آتش اختلاف قهرمانان داستان است را به خوبی و کاملا مشابه ایفا میکنند.
بررسی ساختار دو نمایشنامه: از تابلوهای کوتاه تئاتر دوره گردان تا اپرای سه پردهای ژان باتیست
در نیمه نخست سده هجدهم در اروپا درام نویسی با بهره گیری از تکنیک مقطع نویسی مرسوم نبود. البته در انگلستانِ قرن هفدهم آثار شکسپیر و به ویژه جان وبستر برای تماشاگران صحنههای نسبتا کوتاه را جا انداخته بود اما گرایشی که بوشنر در نوشتن نمایشنامه داشت بیش از اینکه از سبک و سیاق مورد استفاده جان وبستر وام دار باشد از تئاتر شلختهای تاثیر پذیرفته بود که گونهای دستکاری شده از کمدیادل آرته ایتالیایی بود. در فلاندر و سرزمینهای آلمانی زبان در قرن هفده و هجده نمایشهایی توسط گروههای دوره گرد اجرا میشد که از منظر بازیگری و استفاده از ماسک مشابه کمدیا دل آرته بود اما مضامین گروتسگ گونه تئاتر سنتی جنوب اروپا را نداشت[۱۷]. این گونه نمایشها که اغلب نمایشنامه مکتوبی نداشتند و بازیگران آنها بیسواد بودند علاوه بر کمدیا دل آرته تحت تاثیر آثار ریچارد استیل Sir Richard Steele 1729-1672 پایه گذار «کمدی هیجان انگیز» نیز بودند[۱۸].
با این حال همیشه دارای تم کمدی نبودند و گاهی حتی به نمایشهای ترسناکی تبدیل میشدند که تمامی نقشها را ارواح مردگان تشکیل میدادند. نکتهای که در این نمایشها اما مورد توجه ما است صحنههای بسیار کوتاه آنهاست. گاهی یک صحنه تنها به مدت که جمله کوتاه ادامه مییافته و سپس در صحنه بعدی مکان و شخصیتها به کلی تغییر میکردند. به سبب اینکه این نمایشها عموما روی گاری اجرا میشده از صحنه پردازی ویژهای برخوردار نبوده و اجرای نمایشی با صحنههای متعدد را امکان پذیر میکرده اما جز این گونه از تئاتر دست کم در اروپای غربی در زمان بوشنر نوشتن نمایشنامههایی به سبک «مرگ دانتون» یا «ویتسک» مرسوم نبوده است. بعدا همین ویژگی نوآورانه بوشنر بود که مورد توجه منتقدینِ پس از جنگ جهانی دوم در آلمان غربی قرار گرفت. آنها شیوه جسورانه بوشنر در نوشتن درام را نزدیک به نوشتن فیلمنامه میدیدند. همچنین صحنههای کوتاه و ضرب آهنگ سریع متون او با اتمسفر تهدیدآمیز و ناامن آثارش- به ویژه ویتسک- چنان به کام متفکرینِ تئاتر در اروپای نیمه قرن بیستم خوش افتاده بود که نمایشنامه او را شرح حال کاملی بر وضعیتِ اسفبار اروپای پس از جنگ میدانستند. این متفکرین در شلختگی متونِ بوشنر جوان که عموما در سه سال پایانی عمر خود گرفتار انواع بیماریهای گوارشی بود، انسجامی میدیدند که حتی تلاش میکردند عنوانی منحصر به فرد برای نامیدن آن بیابند[۱۹].
در عوض «دانتون» رولان با نظم آشکاری نگاشته شده است. متن او علاوه بر رعایت قوانین نمایشنامههای سه پردهای کلاسیک از افت و خیزهای اپرایی نیز برخوردار است. گرچه رولان هیچگاه خود روی این نکته که چهار نمایشنامه مجموعه تئاتر انقلاب را عینا برمبنای سه اپرای متاخر ژان باتیست نوشته است تاکید نمیکرد اما کم نیستند نظریه پردازانی که در سالهای منتهی به جنگ جهانی اول سعی میکردند این چهار نمایشنامه را کاملا با اپراهای باتیست تطابق دهند. ساختار سه پردهای «دانتون» رولان علاوه بر انسجام ظاهری این امکان را به او داده بود که داستان واضح تری را با فراز و نشیبهای اشکاری تعریف کند. همچنین این نظم سبب شد که گروههای بیشتری به اجرای متون او روی بیاورند چون خلاف آنچه متون بوشنر به سر کارگردانان میآورد، اجرایی یکپارچه و کلاسیک را سبب میشدند که تماشاگران نیز رابطه خوبی با آنها برقرار میکردند. اما در مقایسه با «دانتون»، «مرگ دانتون» بوشنر همیشه خلاقیت بیشتری را از گروه اجرا طلب کرده است. امروز این نکته دیگر در مورد آثار بوشنر به عادت تبدیل شده که بسیاری از کارگردانان تنها بخشهایی از متون او را به اجرا درآوردند که خود صلاح میدانند. حتی در دهه چهل و پنجاه میلادی در اروپا بزرگترین کارگردانان تئاتر دوران آثار او را چنان آزادانه و خلاقانه اجرا کردند که هیچ دو اجرایی که از متنی واحد صورت گرفته بود را نمیشد به یکدیگر مشابه دانست[۲۰].
از سوی دیگر تشابه «دانتون» رولان به آثار متاخر باتیست تنها یک گمانه زنی روشنفکرانه نبود. مطالعه تطبیقی ادبیات در فرانسه همواره علمی ریشه دار و مورد اعتنا بوده است. به همین سبب بسیار بوده اند منتقدانی که هرازگاهی برای به رخ کشیدن حدود سواد و توان معناسازی خود آثار ادبی را با آثار برجسته حوزه موسیقی کلاسیک یا هنرهای تجسمی مشابه دانسته اند. یکی از معروف ترینِ این مطالعات که هرگز به اثبات نرسید الگوبرداری رمان «فانی» اثر الکساندر فیدو از اپرای «بادهای اغواگر»ِ الکساندر اسکارلتی بود. این رمان درست در ۱۸۵۶ یعنی همان سالی که مادام بواری منتشر شد در حالی به محوببیت نزد عموم خوانندگان فرانسوی رسید که مادام بواری پس ز گذشت یک سال از انتشارش تنها در دو نوبت دیگر به چاپ رسید. ایده پرداز اصلی شباهت «فانی» به اپرای نام برده ژول آرسِن Jules Arsene Arnaud Claretie 1913-1840 بود که در مناظرات مکتوبی که میان منتقدین ادبی در نشریات دوران انجام میشد هیچ وقت نتوانست به خوبی از ایده خود دفاع کند. اما شباهت دانتون به الگوی سه اثر واپسین باتیست ایدهای نبود که تنها از جانب یک منتقد خیالباف مطرح شود. به همین دلیل و با توجه به اینکه پایان نامه دکتری رمن رولان در رشته تاریخ هنر پژوهش بر آثار ژان باتیست بود این ایده جدی گرفته شد و در همان آغازین سالهای قرن بیستم نمایشنامه نویسانی سعی کردند اسلوب آثار خود را بر گونههای موسیقایی همچون کوارتتهای زهی، سوناتهای زهی و بادی و حتی سمفونیها استوار کنند. اما این گرایش خیلی زود تا حد یک سودای سانتی مانتال بورژوایی که لطفی به آثار ادبی نمیافزود نزول کرد با این حال هنوز هستند منتقدانی که انسجام روایی و نمایشی «دانتون» را وام دار اپراهایی میدانند که خود آنها نیز از سمفونیهای رمانتیک بتهوون الهام گرفته بودند.
نتیجه گیری
در مورد شباهتها و تفاوتهای دو اثر «مرگ دانتون» و «دانتون» به سبب اقتباس این دو متن از شخصیت و وقایعی تاریخی میتوان بسیار نوشت. به هر حال پرداختن به تاریخ در چنین متونی هواره میتواند دست کم به شکل ظاهری ضعفهای تئوریک پژوهش گران ادبی را پنهان نگه دارد. همیشه میتوان با دقتی مزورانه معناسازی و تطبیق ادبی را با ذکر جزئیات تاریخی عوض کرد و لباس تفاخر را به پژوهشی پوشاند که به جای نظریه پردازی ادبی و یا دست کم مرور نقدهای ادبی، جاروکش گردِ پای تاریخ بوده است. این پژوهش نیز نمیتواند یک سر از این اتهام مبری باشد اما از آن جایی که سعی داشته است به دامِ مقایسه کردن هر یک از این متون با تاریخ نیفتد و در عوض به مقایسه دو اثر با یکدیگر راجحیت دهد، باور دارد که در شرایطی که پژوهش تطبیقی درباره این دو متن برجسته نمایشی در ژورنالهای ادبی غیر فرانسوی زمان برای زمانی نزدیک به چهل سال مورد بیعلاقگی قرار گرفته، میتواند خالی از لطف نباشد. در این راه ما نه تنها تفاوتهای میان شخصیت محوری این دو متن را با یکدیگر مقایسه کردیم بلکه با شرح خلاصهای از آراء و روح زمانه دو نویسنده کوششی برای یافتن چرایی نحوه خلق شخصیت «دانتون» از جانب آنان انجام دادیم. سپس شخصیتهای ضدقهرمان دو اثر را نیز مودر ارزیابی و مقایسه قرار دادیم و نسبت هر یک از آنها را با واقعیت در حد بضاعت تعیین کردیم. همچنین اشارهای به ریشههای ساختاری هر یک از دو اثر کردیم و به معدود تشابهات آنها پرداختیم.
ژرژ ژاک دانتون به سبب ایفای نقشی مهم در یکی از تاثیرگذارترین وقایع تاریخی جهان بارها مورد اقتباس قرار گرفته است و به همین جهت تلاش ما برای پاسخ به این پرسش که چرا این دو متن را شایسته یک پژوهش تطبیقی دانسته ایم نیز تلاش بیهودهای نبوده است. به این جهت که بوشنر جوان و رولانِ باتجربه هر کدام از دید خود دانتون را به مکتب فلسفی متفاوتی نسبت داده اند، جستجوی عناصر نمایشی یا جهتگیری در شخصیت پردازی این دو کاراکتر – که در واقع یک کاراکتر واحد بوده اند- به امر مهمی در پژوهش ما بدل شد. ما نشان دادیم که این دو جهت گیری چگونه دو تعبیر مختلف از اعدام دانتون به دست میدهد. همچنین از همین مسیر برای جهتیابی سیاسی دو اثر که با فاصلهای حدود هفتاد سال از یکدیگر نوشته شده اند بهره گرفتیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
[۱] از جمله ژول میشل Jules Michelet 1874-1798 و آلبر ماتیاز Albert Mathiez 1932-1874 ذکر شده در مقاله interpreting the French revolution نوشته David Andress
[۲] این شش کشور عبارت اند از: انگلستان، فرانسه، آلمان، سوئد، اسپانیا و ایتالیا. از نیمه قرن نوزدهم بین سالهای ۱۸۴۶ تا ۱۸۵۲ نظامی متحد در بیش از ده کشور اروپایی که در آن زمان زیر مجموعه شش کشور به شمار می آمدند ایجاد شد تا سالنهای تئاتری موجود در این کشورها را برمبنای متونی که در آنها اجرا شده و ضعف و قوت گروهای تئاتری فعال در آنها طبقه بندی کنند. کار تکوین این دسته بندی متحد تا سال ۱۸۶۰ به طول انجامید و تا ۱۹۵۳ که فرانسه و انگلستان تصمیم گرفتند نظام طبقه بندی مختص به خودشان را داشته باشند معتبر شناخته می شد. حتی در زمان تقسیم آلمان به دو کشور مستقل بازهم تا اواخر دهه پنجاه قرن بیستم این سیستم طبقه بندی در این دو کشور که تفاوتهای هنری عمیقی با یکدیگر داشتند به اجرا درمی آمد. تعداد کل متونی که در مدت یک قرن در تئاترهای درجه یک و دو شش کشور اروپایی نام برده به اجرا درآمده مطابق با اسناد موجود در کنوانسیون تئاتر اروپا European theatre convention: ETC European theatre project دو هزار و هشتصد و چهارده عنوان است. از این تعداد دست کم هفتصد و سی عنوان نمایشنامه مستقیما تحت تاثیر زندگی اشخاص مهم تاریخی نوشته شده اند که از این تعداد سی و پنج نمایشنامه به دالتون یا مسائل پیرامون او مربوط می شود. به این ترتیب زندگی انقلابی ِ شهیر فرانسوی که در مجاورت ساختمان ویران شده زندان «باستیل» سر به گیوتین سپرد موضوع دست کم ۶ درصد از کل درامهای تاریخی اروپایی در طول صد سال منتهی به ۱۹۵۳ را تشکیل می دهد. [اطلاعات فوق از History of European Drama and Theatre by Erika Fisher-Lichte]
[۳] برگرفته از مقاله ای در سالمرگ دانتون با عنوان Danton: the Gentle Giant of Terror نوشته David Laway در شماره دهم می ۲۰۱۰
[۴] برگرفته از the fall of Robespierre and other essays نوشته AlbertMathiez
[۵] Georg Buchner: major works. Norton critical editions 1999 – نسخه بسیار مفصل تری از مقاله «کار فرهنگی، کار علمی» Kulturelle Arbeit, Wissenschaftliche Arbeit به زبان آلمانی در ژورنال ادبی دانشگاه برلین مورخ اکتبر ۲۰۰۰ وجود دارد که حتی به روانکاوی بوشنر هم از طریق سه نمایشنامه او، دو یادداشت سیاسی، پنج مقاله پزشکی و یک مقاله ادبی منتسب به او پرداخته است. این مقاله ادعا می کند که بوشنر از بیماری «ناامیدی تئوریک» رنج می برده است. این بیماری که به «سندروم روشنفکران» نیز معروف است فرد مبتلا را تشویق می کند که در تمامی اعمال خود انتظار شکست داشته باشد. به این ترتیب بیمار حتی در مراودات روزانه و پیش پا افتاده ترین روابط و فعالیتهای خود انتظار شکست دارد و تنها به جهان تئوری یا هنر روی می آورد. از این رو اگر بیمار همچنان به نظر فعال می آید تنها به این خاطر است که بار دیگر به خود ثابت کند که تمامی اعمال دنیوی اش محکوم به شکست و تباهی هستند. برای توضیح بیشتر در زمینه این بیماری جستجوی عنوان Hopelessness theory پیشنهاد می شود.
[۶] برگرفته از مقاله two faces of the young dramatist نوشته محقق متخصص در زمینه آثار بوشنر «ویکتور پرایس». بخشی از این مقاله به فارسی و تحت عنوان مقدمه نمایشنامه «مرگ دانتون» متعلق به نشر «کتاب سحر» در سال ۱۳۸۰ توسط یدالله آقاعباسی ترجمه و منتشر شده است.
[۷] برگرفته از «جنایت الهی در اثار گئورگ بوشنر» Spiritual murder in Buchner’s plays در کتاب commitment and compassion: essays on Georg Buchner. نوشته پاتریک فورتمن و مارتا بی. هِلفر Patrik Fortman, Martha B.Hefler منتشر شده به سال ۲۰۱۲ توسط Amesterdamer Beitrage Zur neueren Geramanistik
[۸] برگرفته از مقاله «گئورگ بوشنر و دانش زندگی» Gorg Buchner and the sience of life by Roland Borgards and Johannes Lehmann منتشر شده در تاریخ اکتبر ۲۰۱۵ در نشریه علمی، پژوهشی Men and Masculinities . بخشی از این مقاله بلند در وب سایت www.networks.h-net.org موجود است.
[۹] برگرفته از کتاب «غول انقلاب فرانسه: دانتون، یک زندگی» the Giant of the French revolution: Danton, A life نوشته David Lawday
[۱۰] برگرفته از کتاب Fatal Purity: Robespierre and the French revolution نوشته Ruth Scurr و همچنین Georg Buchner: Woyzeck: Vollstandiger Text und Paralipomena, Dokumentation نوشته Hans Mayer
[۱۱] برگرفته از Cambridge Guide to theatre گرداوری دیوید بردلی David Bradly نسخه ۲۰۱۳
[۱۲] برگفته از کتاب «فرهنگ علوم رفتاری» تالیف علی اکبر شعاری نژاد. انتشارات امیرکبیر ۱۳۷۱ و همین طور «کارل مارکس: زندگی و محیط» نوشته آیزا برلین. ترجمه رضا رضایی، نشر ماهی ۱۳۸۹
[۱۳] برگرفته از «رمن رولان: تئاتر مردم» Romain Rolland: people’s theatre نوشته John McCormick 1978
[۱۴] قطعه دیالوگی که از آن یاد شد به شکل جالبی بار دیگر در نمایشنامه «ویتسک» نیز از زبان او تکرار می شود. گرچه دانتون و ویتسک را نمی توان به یکدیگر شبیه دانست اما انگار این حرف گئورگ بوشنر است که یک بار در بیست و یک سالگی و بار دیگر در بیست و سه سالگی و در آستانه بیماری سختی که او را به کام مرگ می کشاند تکرار می شود.
[۱۵] ترجمه یدالله آقاعباسی انتشارات کتاب سحر
[۱۶] برگردانده شده از ترجمه اِمیل روزِنگارت به انگلیسی که در سال ۱۹۱۷ انجام گرفته و اکنون به رایگان از جانب نشر گوتنبرگ در دسترس عموم قرار گرفته
[۱۷] برگرفته از the story of the theatre از سری کتابهای آشنایی با تاریخ هنر عصر انقلاب صنعتی که توسط نشر Icon منتشر می شود.
[۱۸] برگرفته از تاریخ تئاتر سیاسی جلد اول. نوشته زیگفرید ملشینگر ترجمه سعید فرهودی، انتشارات سروش
[۱۹] برگرفته از Georg Buchner: Tradition and innovation: fourteen assays نوشته Ken Mills و Brian Keith Smith. این کتاب یکی از ارزشمندترین مجموعه مقالاتی است که می توان درباره بوشنر مطالعه کرد. چهارده مقاله پربار که همگی توسط استادان ادبیات تطبیقی در دانشگاههای ایالات متحده، آلمان و انگلستان نوشته شده اند.
[۲۰] Die Buchners oder der wunsch, welts zu verandern. Societats- Verlag2016. نوشته Heiner Boehncke