یاسمین ویلیامز سبک گیتار آکوستیک خود را نوعی خلاقیتِ حل مسئله توصیف میکند. او بعد از مهارت در بازی ویدیوییِ «گیتار هیرو ۲» جذب این ساز شد و آرزو کرد بتواند مثل افسانههای قبل از خودش گیتار بزند. اما او که نمیتوانست سبک نوازندگیِ آنها را تقلید کند، گیتار را روی پاهایش خواباند و مثل یک کیبورد آن را کوک کرد و نواخت. او عشقِ هیپهاپ داشت و دنبال ریتمی منحصربهفرد برای قطعات بیکلام و ملودیکِ خود بود، و چون کسی نبود که او را همراهی کند، یک سازِ کالیمبا (نوعی پیانوی ابتدایی) را به انتهای سازش وصل کرد و همزمان که با دست راستش آن را مینواخت، سیمهای گیتار را با دست چپش میزد.
ویلیامزِ ۲۴ساله، سبکِ نوآورانهای دارد ــ کفشهای سفت مخصوصِ تپدنس میپوشد و از آرشهٔ ویولون هم استفاده میکند ــ و همین باعث شده تا بین تکنوازان گیتار بیشتر به چشم آید. اما قدرت موسیقی او در بداههنوازی است. او هم نوازندهٔ تکنیکیِ ماهریست، و هم ترانهسازیْ غریزی که تصنیفاتی ماندگار میسازد که از فُرم موزون و همسرایانهٔ روانی برخوردار است. اما سبکِ اجرای روان و غوطهور او، پیچیدگی کارش را پنهان میکند. همین استعداد به او امکان میدهد که مثلا آثار رَپرهایی چون سوئه لی و پُست ملون را چنان طبیعی و دلکش بازسازی کند که گویا آهنگهای خودِ اوست.
اولین آلبوم ویلیامز، «تمدد اعصاب»، مثل ویترینی از مهارتهای متنوعِ او در گیتارنوازی بود، و آلبوم دوم او، «چوبهای آبآورده»، بیشتر او را بهعنوان آهنگساز معرفی میکند. این یکی نسبت به سلَفِ خود، متمرکزتر و تکاملیافتهتر است، و ویلیامز اجرای گیتار آکوستیک خود را با سازهای غرب آفریقا ازجمله کورا و جِمبه تکمیل میکند. او خودش این آلبوم را یک دفتر خاطراتِ انتزاعی برای سال ۲۰۲۰ توصیف کرده است که با امید و خوشبینیِ آهنگ «باران آفتابی» آغاز میشود، و طی ۱۰ آهنگ بعدی، به حال و هوایی تاریکتر و پیچیدهتر و تاملآمیزتر فرو میرود. حال و هوای محزون و تلخ و شیرینش، آدم را یاد شیوهٔ روایتگریِ ویلیام تایلر [گیتاریست آمریکایی] یا چنگنوازی متینِ ماری لاتیمور میاندازد.
ترانهسازیِ ویلیامز بخشی از روند رایج موسیقی بیکلام است و بیشتر یادآور آثار مدرن و ملایمیست که کمپانی ویندام هیل منتشر میکند، تا سبکِ یکنواخت و روستاییِ تکستارههایی چون جان فِیهی. اما بخشی از جذابیتِ آلبوم جدید، گسست ویلیامز از هر چیز سنتی است: او استعداد خاصی در نوشتن ملودیهایی دارد که به جذابیت ترانههای پاپ هستند، مثل تهلیلهای آهنگ «جوانی»، اما رویکرد او به ساز زدن، همچنین به او امکان میدهد تا انتظارات شنونده را درهم بریزد.
گیراترین لحظات اما معمولا پیچیدهترینِ آنهاست. در آهنگِ «نسیم تند» ویلیامز همه چیز را مثل یک ساز کوبهای زیر سرانگشتانش میگیرد ــ از دستهٔ گیتار گرفته تا چوب بدنهٔ آن. در آهنگهای آرامتر مثل «از میان جنگل» و «سنجاقک»، او ملودیها را در نتهای مکرر و ضربهای ــ شبیه آواز پیوستهٔ پرندگان ــ کشف میکند. مجموعهٔ اثر، حس و حالی یکدست و آرام به شنونده میدهد اما اجرای ویلیامز کاملا استادانه و ملموس است: ضربانگشتها مثل نوازش قلمو روی یک درام کوچک، یا به ظرافتِ لمسِ آرامِ سنجهاست.
به غیر از قطعهٔ «سرگردان» که ویولونِ محزونِ تاریان وود آن را همراهی میکند، تنها همراه دیگرِ ویلیامز، اواخرِ آلبوم از راه میرسد. در آهنگ اصلی آلبوم، یعنی «چوبهای آبآورده»، آمادو کوئه نوازندهٔ جمبه با دستنوازیِ درام، آلبوم را به نقطهٔ اوج روایتگریِ اثر هدایت میکند. خود ویلیام میگوید که این آهنگ بیش از هر آهنگ دیگری که او منتشر کرده، شبیه موسیقیِ دوران کودکی اوست. او به میراث خود بهعنوان یک گیتاریست سیاهپوست احترام میگذارد. همکاری او با کوئه، و ترکیبِ سازِ کورا با ریتمهای جمبه، ناشی از تکامل طبیعی موسیقی ویلیامز است. او هم شنونده است و هم نوازنده، و بیباک و پیشگام در پی یافتن جایگاه خود در تاریخ بزرگ موسیقی است.