«بازی تاج و تخت» یکشنبه ۱۴ اپریل برمیگردد و دوباره «هراس از زمستان» و تَبِ ناگهانی برای تماشای اژدهاها، شوالیهها، و دشمنیهای خونینِ سیاسیْ همه را فرا خواهد گرفت. اما این درام، فقط تکرار یک استعارۀ خیالپردازانه نیست. درواقع تعارضاتِ موجود در آن، به بخشی از گفتمانِ جامعۀ ما بدل شده، و پادشاهیِ خیالیِ آن، یعنی وستروس، به تمثیلی برای آمریکا تبدیل شده است.
البته این اولینباری نیست که خیالپردازیِ قرونوسطایی برای بیان چنین مفهومی بهکار میرود. «ارباب حلقهها» هم که از تجاربِ دردناکِ جان تالکین – بهعنوانِ یک سربازِ جنگ جهانی اول – متولد شده بود، در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در ایالات متحده بسیار محبوب شد؛ این دورهای بود که هیپیها بهشوخی از رئیسجمهوریِ گندالف (جادوگرِ خردمند) حرف میزدند، و لباسهایشان را به شعارِ «زندهباد فرودو» مزیّن میکردند که نمادی از همبستگیِ آنها با زندگیِ ایدهال و اجتماعیِ سرزمینِ خیالیِ شایر بود.
بعد از حملاتِ یازدهِ سپتامبر، بازیِ گروهیِ «دنیای وارکرافت» توانست بازارِ جهانیِ بازیهای کامپیوتری را تسخیر کند. داستانِ جنگیِ آن – که نبردی بینِ هورد (به رهبری اورکها) و متحدین (به رهبری انسانها) است – در دنیایی قرونوسطایی و خیالی و با جزئیاتِ سهبعدیِ فراوانی طراحی و اجرا شده بود. و رمانِ هَری پاتر، اثرِ جی.کی. رولینگ، که در آن قهرمانانِ کمسنوسال با جادوگری خبیث – که میخواهد دموکراسی را از مسیرش منحرف کند – میجنگند، به یکی از پرفروشترین رمانهای همین دوره تبدیل شد. جادو در تمامِ این قلمروها حاکم است، و تعارضاتِ پیچیدۀ اجتماعی و سیاسی را تاحدِ جنگِ طلسم و جادو تنزل میدهد.
هروقت مشکلی در کشور رخ میدهد، ظاهرا ذائقۀ داستانیِ ما، ما را به زمانهای گذشته میبرد تا در داستانهای جهانِ قبل از فدرالیسم و کاپیتالیسم و تکنولوژی، مَفَری برای خودمان پیدا کنیم.
اما گریزگری (escapism)، فقط بهمعنیِ فرار از واقعیات نیست. اورسولا لوگویین، نویسندۀ شهیرِ داستانهای خیالی، یکبار پرسید، «اگر سربازی اسیرِ دشمن شود، آیا فرارکردن را وظیفۀ او نمیدانیم؟» بحثِ او دربارۀ جان تالکین بود و میگفت که همۀ اشکالِ گریزگری، یک استراتژیِ بقا و روشی برای یافتنِ راهِ فرار است. در رمانهای دریایزمین – اثر خانم لوگویین – جادوگران با کلامشان جادو میکنند، و سعی میکنند، اساسا با گفتنِ واقعیتِ ماجرا، جلوی یک بیماریِ جهانیِ روبهرشد را بگیرند. اگر فانتزی و خیالپردازی را روشی برای گریز از یک سرنوشتِ تاریک بدانیم، آنوقت «بازی تاج و تخت» را باید یک شاهکلید بهحساب آوریم.
در این صورت، زندان کجاست؟ و چرا راهِ فرار ظاهرا همیشه از میانِ قرون وسطی میگذرد؟
یک جواب احتمالا این است که درواقع «بازی تاج و تخت» اصلا دربارۀ گذشته نیست. این درام بخشی از یک سنتِ دیرینۀ کتابنویسی است که به ما میگوید، آیندۀ دورِ سیارۀ ما شاید خیلی شبیهِ گذشتۀ دورش باشد. در رمانِ کوتاهِ «شاهدختِ مریخی» نوشتۀ ادگار باروز، یک تمدنِ مریخیِ قرونوسطایی وجود دارد که درواقع، تنها باقیماندۀ یک جهانِ فوقپیشرفتۀ ابرتکنولوژیک در گذشته است. مجموعه داستانهای «زمینِ درحالِ مرگ» اثرِ جک ونس که در دهۀ ۱۹۵۰ خیلی محبوب شد، زمینی را به تصویر میکِشد که خورشیدش درحالِ مرگ است، و ماهَش گُم شده و جادو بر آن حاکم است. در سالهای اخیر، آثاری چون «اطلسِ ابر» نوشتۀ دیوید میچل، و سهگانۀ «زمینِ متلاشی میشود» نوشتۀ ان.کی. جمیسین هم به این موضوع اشاره میکنند که آیندۀ دور بسیار شبیه تاریخ باستان خواهد بود. هردوی این مولفان، جهانی را توصیف میکنند که در آن آدمها به سبک زندگیِ عصر حجر یا قرونوسطایی برگشتهاند که دلیل اصلیِ آنْ اشتباهاتِ زیستمحیطی و سیاسیِ فاجعهباری بوده که تمدنهایشان مرتکب شده بودند.
بدونِ افسانهپردازی، تصورِ آیندۀ دورِمان مشکل است. ما با کمکِ مدلهای کامپیوتری میتوانیم نتیجۀ قرنها تغییر اقلیم را در زمین پیشبینی کنیم و نسبت به این موضوع که این تغییر، چه تاثیری بر نظامهای اجتماعی و اقتصادیِ ما خواهد گذاشت، چشماندازی نهچندان روشن بهدست آوردهایم. اما وقتی بحرانِ پیشِرو، مربوط به انتخابات و رکود اقتصادی باشد، بهراحتی نمیتوان با ارجاع به این دنیاهای دوردست، تصمیمگیری کرد.
همانند بقیۀ داستانهای قرونوسطایی، «بازی تاج و تخت» تمثیلِ دقیقی از واقعیت نیست؛ بلکه، به ما به یادآوری میکند که آیندهای دور در انتظارِ بشر است – آیندهای که همینحالا داریم آن را میسازیم.
شاید «بازی تاج و تخت» مثل یک دکمۀ ریسِت برای فرهنگ ما عمل میکند، و به ما نشان میدهد که اگر شانسِ آن را پیدا کنیم، شاید دوباره به دورانِ ملتگرایی و صنعتگرایی برگردیم. چه میشد اگر دوباره وارد عصر مدرن شده، و اینبار راه درست را برویم؟ شاید اینبار دیگر دیکتاتورهای روشنفکر نتوانند رعیتهای بیچاره را قربانیِ جنگی بیپایان کنند.
برای همین است که داستانهای شِبهتاریخی – بهطرزی غریب – کلیدِ تفکر دربارۀ آیندۀ سیارۀ زمین هستند. آیا دیوارهای مرزیِ مستحکم، تنها باقیماندۀ فاجعۀ زیستمحیطی خواهند بود؟ یا اینکه ما بالاخره بهخاطر نجات خودمان رقابتهای سیاسی را کنار میگذاریم؟ با قبولِ این حقیقت که ما هم ممکن است اشتباه کنیم، میتوانیم دربارۀ گزینههای پیشِرویمان بهتر تصمیم بگیریم.
امروز مضمونِ «بازی تاج و تخت» برای ما آشناست؛ البته نهفقط بهخاطر اینکه از خودمان بپرسیم کدام رهبرِ دنیای واقعی بیشتر به شاه جافریِ ستمگر شبیه است، یا اینکه ببینیم تغییرِ اقلیم و نیروهای مهیبِ ناشی از آنْ چگونه زمین را نابود خواهد کرد. همانند بقیۀ داستانهای قرونوسطایی، «بازی تاج و تخت» تمثیلِ دقیقی از واقعیت نیست؛ بلکه، به ما به یادآوری میکند که آیندهای دور در انتظارِ بشر است – آیندهای که همینحالا داریم آن را میسازیم.
با افزایشِ احتمال بروز حوادثِ فاجعهبار، ما باید هرچه زودتر قدرتِ تخیلمان را آزاد کنیم. ما برای یافتنِ راهِ فرار، به این قدرت تخیل نیاز خواهیم داشت.
ــــــــــــــــــــــــــ
آنالی نیویتز، روزنامهنگارِ علمی، و بنیانگذارِ سایتِ علمیتخیلیِ io9 و همچنین مولفِ رمانِ «خودگردان» است.
منبع: نیویورک تایمز
ترجمه: تیم نبشت