abs

چرا نوجوانان آمریکایی غمگین‌اند؛ و از این اندوه چه می‌توان آموخت

دریک تامسون | آتلانتیک

پیش از همه‌گیری کرونا غم و اندوه نوجوانان آمریکا و برخی کشورهای مرفه شتابی فزاینده یافت و هیچ عاملِ واحدی برای آن شناسایی نشد. ظاهرا عوامل متعددی در تعامل و ترکیب با هم تصویری نیرومند خلق کرده‌اند…

آمریکا بحران روانی حادی را در میان نوجوانان خود تجربه می‌کند. بر اساس آمار مرکز کنترل بیماری‌های آمریکا از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۲۱ سهم دانش‌آموزان دبیرستانی آمریکا که از «غم و یأس مداوم» رنج می‌برند از ۲۶ درصد به ۴۴ درصد رسیده است. این بالاترین میزان ثبت‌شدهٔ احساس غم و اندوه در نوجوانان است.

بررسی دولت دربارهٔ ۸۰۰۰ دانش‌آموز دوره متوسطه، که در شش‌ماههٔ اول سال ۲۰۲۱ انجام شد، تغییرات چشمگیری را در وضع سلامت روان در گروه‌های مختلف نشان می‌دهد. در دورهٔ همه‌گیری کرونا، بیش از یک‌چهارم دختران به‌طور جدی به خودکشی فکر کرده‌اند، که این دو برابر نرخ پسران است. تقریبا نصف نوجوانانِ دگرباش در دورهٔ همه‌گیری به خودکشی فکر کرده‌اند که این نرخ در میان همتایانِ غیرهمجنس‌گرا ۱۴ درصد بوده است. به نظر می‌رسد که ابتلاء به غم و اندوه در میان نوجوانان سفیدپوست با در مقایسه با گروه‌های دیگر نرخ رشد سریع‌تری داشته است.

ولی تصویر کلی در تمام دسته‌بندی‌ها مشابه است: تقریبا تمام شاخص‌های سلامت روان در تمام گروه‌های جمعیتی در سرتاسر کشور رو به وخامت است. از سال ۲۰۰۹، اندوه و یأس در تمام نژادها رشد داشته است؛ چه نوجوانان همجنس‌گرا چه غیرهمجنس‌گرا؛ چه نوجوانانی که تجربهٔ سکس داشته‌اند چه آن‌هایی که نداشته‌اند؛ در دانش‌آموزان تمام مقاطع و کلاس‌ها؛ در تمام ایالات آمریکا به علاوهٔ واشنگتن (پایتخت).
‌‌

علت این پدیده چیست؟

من این‌جا چند جواب را مطرح می‌کنم و با یک توضیح کلی همهٔ آن‌ها را به هم وصل می‌کنم. ولی پیش از آن، چند سفسطهٔ وسوسه‌انگیز در مورد این پدیده را عریان می‌کنم.

اولین سفسطه این است که همه چیز را به رفتارهای بدِ نوجوان‌ها نسبت بدهیم. بر اساس اطلاعات، بسیاری از رفتارهای نوجوانان در جهت مثبتی حرکت می‌کند. از دههٔ ۱۹۹۰، رانندگی در حال مستی تقریبا ۵۰ درصد کاهش داشته است. دعواهای مدرسه ۵۰ درصد کمتر شده است. سکس زودهنگام بیش از ۷۰ درصد کاهش داشته است. زورگویی/مزاحمت در مدرسه کمتر شده است. و پذیرش دگرباشان زیاد شده است.

سفسطهٔ دوم این است که نوجوان‌ها کلا همیشه بدخلق بوده‌اند، و فقط به این دلیل به نظر می‌رسد احساس اندوه رشد داشته که مردم بیشتر مایل به حرف‌زدن درباره‌اش هستند. ولی شاخص‌های عینیِ اضطراب و افسردگی ‌ــ‌ مثلا اختلالِ خوردن، خودزنی، و خودکشی نوجوانان ‌ــ‌ طی دههٔ گذشته خیلی بیشتر شده است. آکادمی پزشکی اطفال آمریکا در ماه نوامبر گفت: «در تمام کشور ما شاهد افزایش چشمگیر مراجعه به اورژانس برای تمام سوانحِ روحی بوده‌ایم، از جمله موارد احتمالی خودکشی». یعنی هرچند نوجوانان امروز راحت‌تر دربارهٔ مشکلات روحی خودشان حرف می‌زنند، باز هم افزایش اندوهِ نوجوانان پدیده‌ای واقعی است.

انتسابِ مشکلات روحی نوجوانان به رفتارهای خود آن‌ها، سفسطه است.

سفسطهٔ سوم آن است که بحران روحی/روانی اصولا ناشی از همه‌گیری کرونا و واکنش افراطی به آن است. لورنس استاینبرگ روان‌شناس دانشگاه تمپل می‌گوید: «افزایش اندوه نوجوانان روند تازه‌ای نیست، بلکه موضوع شتاب‌گیری و گسترش این روند است که پیش از همه‌گیری کرونا شروع شده بود … البته نباید همه‌گیری را دست‌کم بگیریم. این که همه‌گیری باعث وخیم‌تر شدن اوضاع روحی نوجوانان شده، سرنخ‌هایی را دربارهٔ عامل سوق‌دهندهٔ اندوه به دست می‌دهد».

چهار عامل سوق‌دهندهٔ این معضل این‌ها هستند.
‌‌

۱) مصرفِ شبکه‌های اجتماعی

پنج سال پیش، روان‌شناس جین توئنگ مقاله‌ای جنجالی در نشریهٔ آتلانتیک نوشت با عنوان «آیا موبایل نسلی را نابود کرد؟» (مقاله‌ای که بر اساس کتاب او «نسلِ آی» نوشته شده بود). به نوشتهٔ توئنگ، از سال ۲۰۱۲ در آمریکا و دیگر کشورهای پیشرفتهٔ ثروتمند، اندوه و اضطراب نوجوانان به‌طور تدریجی رشد کرده است. او متوجه شد که سال ۲۰۱۲ دقیقا وقتی بود که سهم آمریکایی‌های موبایل‌دار از ۵۰ درصد فراتر رفت و استفاده از شبکه‌های اجتماعی ناگهان اوج گرفت.

طی چند سال گذشته، دانشمندان مخالفت این ایده بودند که مصرفِ شبکه‌های اجتماعی به‌خودی‌خود باعث غم‌زدگی نوجوانان می‌شود. جف هنکاک روان‌شناس رفتاری در دانشگاه استنفورد که تحقیقاتِ این زمینه را بررسی کرده است، اخیرا به نیویورک تایمز گفته: «صدها تحقیق دربارهٔ رابطهٔ شبکه‌های اجتماعی و سلامت روان انجام شده که تقریبا همه آن‌ها حاکی از تاثیری اندک است».

اما به نظرم نکتهٔ اصلی توئنگ درک نشده است. شبکه‌های اجتماعی مثل مرگ موش نیست که برای همه کشنده باشد. بیشتر شبیه الکل است: ماده‌ای نسبتا اعتیادآور که می‌تواند در موقعیت‌های اجتماعی مفید واقع شود ولی همین‌طور می‌تواند منجر به وابستگی و افسردگی در میان اقلیتی از مصرف‌کنندگان شود.

جالب آن‌که این به نتیجهٔ تحقیقات اینستاگرام بسیار نزدیک است. تحقیقات داخلی این شرکت در سال ۲۰۲۰ مشخص کرد که، در حالی که بیشتر کاربران رابطهٔ مثبتی با اپلیکیشن اینستاگرام داشته‌اند، یک‌سوم دختران نوجوان گفته‌اند اینستاگرام حال آن‌ها را بد می‌کند به رغم این‌که این دختران نمی‌توانستند مصرف آن را کنار بگذارند. و اگر شما حرف یک شرکتِ تحت مالکیتِ فیس‌بوک را قبول ندارید، یک تحقیق بزرگ جدید از سوی دانشگاه کمبریج هست که طی آن محققان با بررسی ۸۴۰۰۰ نفر از تمامی سنین دریافتند که در برخی دوره‌های حساس زندگی، خصوصا برای دختران ۱۱ تا ۱۳ ساله، شبکه‌های اجتماعی می‌تواند منجر به وخامت سلامت روان شود.

چرا شبکه‌های اجتماعی چنین تاثیری بر روان نوجوانان دارد؟ یک توضیح این است که نوجوانان (و به‌خصوص دختران) حساسیتِ زیادی به قضاوت دوستان و معلمان و جامعهٔ دیجیتال دارند. گویا شبکه‌های اجتماعی با تحریک این حساسیت شدید نسبت به همتایان، منجر به وسواس فکری دربارهٔ ظاهر بدن و محبوبیت می‌شود. مسئله این نیست که فقط شبکه‌های اجتماعی اضطراب را تشدید می‌کند بلکه کنترلِ فشارِ دوران بلوغ را برای نوجوانان امروز دشوارتر می‌کند.
‌‌

۲) جمع‌گرایی کاهش یافته است

هم استاینبرگ و هم توئنگ تاکید دارند که بزرگ‌ترین مسئلهٔ شبکه‌های اجتماعیْ خود این رسانه‌ها نیست، بلکه مسئله فعالیت‌هایی‌ست که شبکه‌های اجتماعی آن‌ها را جایگزین می‌کند.

استاینبرگ می‌گوید: «مدام به والدین می‌گویم اگر اینستاگرام صرفا جایگزین تلویزیون شود، من نگرانش نیستم». ولی نوجوانانِ امروز بیش از پنج ساعت در شبانه‌روز در شبکه‌های اجتماعی وقت صرف می‌کنند، و ظاهرا این عادت دارد جایگزین فعالیت‌های مفید زیادی می‌شود. از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۹ سهم دانش‌آموزان دبیرستانی‌ای که هشت ساعت یا بیشتر می‌خوابند ۳۰ درصد کاهش داشته است. نوجوانان امروز در مقایسه با همتایان‌شان در سال‌های ۲۰۰۰، کمتر با دوستان خود بیرون می‌روند، گواهینامهٔ رانندگی می‌گیرند، یا بازی و ورزش می‌کنند.

نوجوانان و به‌خصوص دختران حساسیت زیادی به قضاوتِ دوستان و معلمان و جامعهٔ دیجیتال دارند.

همه‌گیری کرونا و تعطیلی مدارس هم احتمالا تنهایی و اندوه نوجوانان را تشدید کرد. بنا تحقیقی که مدرسهٔ عالی آموزش هاروارد در سال ۲۰۲۰ انجام داد، در اولین سال همه‌گیری کرونا میزان تنهایی برای همهٔ سنین تشدید شد ولی بیش از همه در نوجوانان رشد داشت. استاینبرگ می‌گوید «ما می‌دانیم آن‌چه که نوجوانان را از استرس محافظت می‌کند رابطهٔ اجتماعی نزدیک است. و وقتی بچه‌ها نمی‌توانند مدرسه بروند و دوستان و همسن‌وسالان و معلمان‌شان را ببینند، این انزوای اجتماعی می‌تواند منجر به غم و افسردگی شود، خصوصا در آن‌هایی که مستعد اندوه و افسردگی هستند».

مهم است که نکته‌ای را روشن کنیم: تنهایی با گوشه‌گیری فرق دارد، و همین‌طور با افسردگی فرق دارد. ولی گوشه‌گیریِ بیشتر (مثلا با استفادهٔ شدید از موبایل) و تنهاییِ بیشتر (مثلا در اثر تعطیلی مدارس) احتمالا در ترکیب با هم منجر به افزایش احساس اندوه در میان نوجوانانی شده که برای محافظت از خودشان در برابر فشارهای دنیای پراسترس به بودن در اجتماع نیاز دارند.
‌‌

۳) دنیای ما استرس‌زاست ‌ــ‌ و رویدادهای استرس‌آور در صدر اخبارند

لیسا دامور روان‌شناس بالینی و مولف آمریکایی می‌گوید هیچ عاملی به تنهایی باعث رشد اندوه نوجوانان نیست. به عقیدهٔ او یکی از دلایل این پدیده آن است که دنیا استرس‌آورتر شده است. یا دست‌کم تصور نوجوانان از دنیا منجر به افزایش فشار روانی (یا استرس) آن‌ها می‌شود.

او می‌نویسد: «طی یک دههٔ گذشته نگرانی‌هایی مثل خشونت مسلحانه و تغییر اقلیم و فضای سیاسی، فشار روانیِ زیادی را بر نوجوانان وارد کرده است. این افزایش فشار روانی میان نوجوانان منجر به تشدید اندوه می‌شود. دخترها بیشتر از پسرها برای مهار اندوه به روابط اجتماعی نیاز دارند، و در مواقع افسردگی یا اضطراب بیشتر مستعد فروپاشی هستند».

ترس از مشکلات مالی، تغییر اقلیم، و ویروس‌های همه‌گیر، با فشار محیطی (مثلا کسب تایید اجتماعی و آمادگی برای موفقیت) ترکیب می‌شوند. استاینبرگ می‌گوید: «این یک دغدغهٔ کاذب است. از همه‌گیری کرونا در می‌آییم، و بعد ناگهان روسیه جنگ به راه می‌اندازد. انگار هر روز منتظر یک اتفاق هستیم. و این روایتی تاریک از دنیا خلق می‌کند».

این حسِ شوم فقط زاییدهٔ ذهن نوجوان نیست. از خود ماست، از رسانه‌ها، کانال‌های اجتماعی‌ای که کار ما را منتشر می‌کنند. منابع خبری خیلی بیشتر شده و دسترسی به آن‌ها راحت‌تر شده است. درعین‌حال ژورنالیسم هم همیشه به اخبار بد گرایش داشته است، که این ناشی از درکی ناخوشایند ولی دقیق از این واقعیت است که به‌طور کلی اخبار منفی بیشتر توجه جلب می‌کند. وقتی مغز ما دنبال اخبار می‌رود، معمولا در گزارش‌های منفی از واقعیت غرق می‌شویم. در آزمایش معروفی که سال ۲۰۱۹ انجام شد، افرادی را وادار کردند چهار هفته پیش از انتخاباتِ میان‌دوره‌ای از فیس‌بوک استفاده نکنند. مطابق این تحقیق، کسانی که در فیس‌بوک نبودند، وقت بیشتری را با خانواده و دوستان‌شان گذراندند، و این اطلاعاتْ مؤید این است که مصرفِ شبکه‌های اجتماعیْ جایگزینِ رفتارهای جامعه‌دوستانه می‌شود. همین‌طور معلوم شد غیرفعال‌سازیِ حساب فیس‌بوک باعث کاهش اطلاعات خبری همزمان با افزایش سلامت ذهنی شده است. ما نمی‌توانیم احتمال این‌که نوجوانان حسّ غم‌باری نسبت به دنیا داشته باشند را رد کنیم، نه فقط چون دنیا حاوی رویدادهای غم‌بار است، بلکه همین‌طور به این دلیل که نوجوانان دسترسی ۲۴ساعته به سایت‌هایی دارند که مدام احساس افسردگی را به آن‌ها القاء می‌کنند.
‌‌

۴) استراتژی‌های تربیتی مدرن

طی ۴۰ سال گذشته والدین آمریکایی خصوصا تحصیل‌کرده‌ها مدت زمانی را که صرف تعلیم و تربیت و هدایت یا کلا کمک به فرزندان نوجوان خود می‌کنند تقریبا دوبرابر کرده‌اند. والری رامی اقتصاددان آمریکایی این را «مسابقهٔ کسب مدرک» نامیده است. والدین پردرآمد به‌خصوص زمان خیلی بیشتری را صرف آماده‌سازی بچه‌های‌شان برای موفقیت در آزمون‌های دانشگاهی می‌کنند. به گفتهٔ رامی، مردم فشاری باورنکردنی بر کودکان‌شان وارد می‌کنند تا آن‌ها را برای دانشگاه آماده کنند.

«مسابقهٔ کسب مدرک» پدیدهٔ ویژهٔ طبقات بالاتر جامعه است که نمی‌تواند دلیل افزایش عمومی اندوه نوجوانان باشد، ولی می‌تواند بخشی از مشکل باشد. در سال ۲۰۲۰ کیت جولیان در مقاله‌ای در آتلانتیک با عنوان «چه بر سر کودکان آمریکایی آمده؟» به پدیده‌ای مرتبط پرداخت که تاثیری عمومی‌تر بر خانواده‌ها دارد: والدینِ نگرانی که می‌خواهند فرزندان‌شان را در برابر ریسک و خطر ایزوله کنند و ناخواسته اضطراب خود را به کودکان‌شان منتقل می‌کنند.

به‌طور کلی اخبار منفی بیشتر توجه جلب می‌کند، و ژورنالیسم همواره به اخبار بد گرایش داشته است.

از مقالهٔ پیچیدهٔ جولیان می‌خواهم به دو نکته اشاره کنم. اول آن‌که بچه‌های امروز با سرعتی کمتر از گذشته بالغ می‌شوند. امروزه بچه‌ها کمتر نیاز دارند خودشان رانندگی کنند، تابستان‌ها سر کار بروند، یا کارهای دشوارِ خانه را به عهده بگیرند. مشکل این نیست که بچه‌ها تنبل‌اند (تکالیف مدرسه بیش‌تر شده است)، یا این‌که ظرف‌شستنْ اضطراب را از بین می‌برد. بلکه به نوشتهٔ جولیان، این‌گونه فعالیت‌ها دو چیز خیلی مهم به بچه‌ها یاد می‌دهد: تحمل ناراحتی و احساس لیاقت.

دوم آن‌که محققان متوجه شده‌اند سبک تربیتیِ «سازش‌گرانه» افزایش یافته است. مثلا اگر دختربچه‌ای از سگ می‌ترسد، او را به خانهٔ هر دوستی که سگ دارد نمی‌برند، یا اگر پسربچه‌ای سبزیجات دوست ندارد، چهارسال فقط خوراک بوقلمون به او می‌دهند (یک ماجرای واقعی که در مقالهٔ جولیان ذکر شده). این رفتارها ناشی از عشق و محبت است، ولی بخشی از فرایند رشد این است که یاد بگیریم چه‌طور در مواجهه با فشارهای اجتناب‌ناپذیر، احساساتِ منفی را آزاد کنیم. اگر بچه‌ها یاد نگیرند چه‌طور این کار را بکنند، احتمال دارد در نوجوانی به اضطراب حاد مبتلا شوند.

جولیان برنامهٔ تازه‌ای را معرفی می‌کند که مرکز مطالعات اطفال دانشگاه ییل آن را طراحی کرده و «SPACE» نام دارد (مخفف: فرزندپروری حمایتی برای هیجانات اضطرابی کودکان). به بیان ساده، برنامهٔ «SPACE» از والدین می‌خواهد کمتر «سازش‌گر» باشند. مثلا اگر دخترشان از سگ می‌ترسد، او را به بازی با توله‌سگ‌ها تشویق کنند. یا اگر پسرشان از سبزیجات متنفر است، کلم بروکلی را به‌صورت کاراملی به خورد او بدهند. البته این‌گونه توصیه‌ها در حرف راحت‌تر است تا عمل، ولی تزریقِ قدری «مواجهه‌درمانی» در فرزندپروریِ مدرن ممکن است به نوجوانان کمک کند تا با دنیای پیچیده و استرس‌آور دست و پنجه نرم کنند.

***

توضیحات دیگری هم هست که کاملا در دسته‌بندی‌های فوق قرار نمی‌گیرد. شاید اعتیاد عامل مهمی باشد: مطابق یک تحقیق، یک‌ششم افزایش خودکشی نوجوانان ناشی از اعتیاد والدین به مخدرها بوده است. شاید افرادی مثل گریگ لوکیانوف و جاناتان هایت درست می‌گویند که محیط دانشگاه و فرهنگ اینترنت، پذیرای آسیب‌پذیری است. شاید فضای دوقطبی سیاست باعث تشدید اضطراب می‌شود ‌ــ‌ نه فقط با نفرت‌پراکنی که همین‌طور با تشویق مردم به مخالفت با دیگران ‌ــ‌ که این‌ها به مرور زمان توانایی مدیریت ناهنجاری‌های شناختی در این دنیای پیچیده را تضعیف می‌کند.

هیچ عاملی به تنهایی نمی‌تواند منشأ بروز اندوه جمعی باشد. تعامل و ترکیبِ عواملِ مختلف و پیچیده منجر به بروز چنین پدیده‌هایی می‌شود.

هیچ‌کدام از توضیحات و عوامل فوق به تنهایی حقیقت امر را روشن نمی‌کند. یعنی نمی‌توان فقط روی یکی از آن‌ها تکیه کرد. این عوامل با هم تعامل دارند، همدیگر را تقویت می‌کنند یا با هم تلفیق می‌شوند. و با هم تصویری نیرومند خلق می‌کنند.

دنیای ما فشاری خردکننده بر ما وارد می‌کند و موج اخبار بد و گریزناپذیر، جوّی از تهدید حیاتی ایجاد می‌کند، نه فقط برای نوجوانان که همین‌طور برای مادران و پدران‌شان. هر چه‌قدر دنیا برای والدین تحمل‌ناپذیرتر به نظر برسد، آن‌ها هم بیشتر بچه‌های خود را در حباب سازش‌گری قرار می‌دهند. به مرور زمان، سبک فرزندپروری حمایت‌گرانه، کودکان را از کسب تحمل عاطفی که برای مهار فشار دنیا نیاز دارند محروم می‌کند. دوران کودکی منزوی‌تر می‌شود: زمانِ صرف‌شده برای دوستان، رانندگی، قرار و ملاقات، و کارهای تابستانه همه کمتر می‌شود. فشار دانشگاه زیاد می‌شود. در محیط بیرون نوجوانان کُندتر رشد می‌کنند، ولی در محیط آنلاین سریع‌تر رشد می‌کنند. اینترنت نوجوانان را نه فقط در معرضِ دوستی‌ها و حمایت‌ها، که همین‌طور در معرضِ مزاحمت، تهدید، حرف‌های نومیدکننده دربارهٔ روح و روان، و سِیلی از مسائل جهانیِ حل‌نشده قرار می‌دهد ‌ــ‌ سفره‌ای از غذاهای مسموم.

شبکه‌های اجتماعیْ نوجوانان را در جنگی تمام‌عیار برای کسب محبوبیتی بعید وارد می‌کند که می‌تواند ساعت‌ها خواب را از بین ببرد و احساس بدی نسبت به ظاهر بدن و زندگی شخصی را به بسیاری از نوجوانان خصوصا دختران القاء کند. اگر این روندهای موجود را با یک همه‌گیری و دوره‌ای بی‌سابقه از انزوای اجتماعی تقویت کنید، آن‌وقت افزایش ناگهانی و شدید اندوه نوجوانان چندان هم اسرارآمیز نخواهد بود.

کتابستان

شبانه

نگار خلیلی

شهسوار سویدنی

لئو پروتز

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر