اواخر دسامبر سال گذشته تحلیلگران نظامی غربی تخمین میزدند که نیروهای مهاجم روس ظرف چند روز پایتخت اوکراین را فتح کنند. این نمونهای از خطاهای محاسباتی پیش از جنگ است ــ خطایی که آمریکا هم به آن مبتلاست.
در ارزیابیهای تئوریک هدف این است که نتیجهٔ جنگ احتمالی بین دو دشمن را پیشبینی کنند. تمرکزِ این نوع ارزیابی بر توانمندیها و تکنولوژیهای نظامی است ــ خصوصا تعداد سربازان و تسلیحات. عوامل دیگر هم به طور نظری در نظر گرفته میشود ولی سنجش آنها دشوار است، مثلا: انگیزه، روحیه، ارادهٔ جنگیدن، نقش ارتش و رهبران سیاسی، و همینطور تصمیمات فردی هزاران سرباز یا کل مردم کشور.
مطابق تحقیقی که در سال ۲۰۱۸ از سوی موسسهٔ رند منتشر شد، مهمترین عامل در جنگ، ارادهٔ جنگیدن است. اما، ترکیبکردنِ این اراده در عوامل و ارزیابیهای نظامی دشوار است. فروپاشی روحیه میتواند یک ارتش را سریعتر از یک ویروس به زانو در آورد. شجاعت و تسلیمناپذیری هم میتواند به همان اندازه مُسری باشد.
اینگونه خطاهای محاسباتی ناشی از توجه زیاد به تعداد افراد و تجهیزات است، چون این عوامل در منازعات نظامی نقش برتر را دارد. ارادهٔ جنگیدن و عزم یک ملت برای مقاومت، جزوِ عواملی نیست که کارشناسانِ عملگرا خوش داشته باشند، برای همین آن را در ارزیابیشان نادیده میگیرند.
***
در اوکراین، دفاعِ جانانه مانعِ پیشرویِ مهاجمان شده است، و متجاوزان را وادار کرده که به بمباران و موشکبارانِ انبوه و بیهدفِ غیرنظامیان متوسل شوند تا شاید بتوانند کشور را به تسلیم بکشانند. ولی حتی اگر کییف سقوط میکرد، باز هم بعید بود مقاومت متوقف شود.
اخیرا در جلسهای در سنای آمریکا، مقامات اطلاعاتی ارشد آمریکا اذعان کردند که ارادهٔ اوکراینیها برای جنگیدن را دستکم گرفته بودند ــ برعکسِ خطای محاسباتیشان در مورد افغانستان، که تحلیلگرانِ پنتاگون تخمین میزدند در صورت خروج تمام نیروهای زمینی آمریکا، دولت افغانستان تا دو سال در مقابل طالبان مقاومت کند. گویا در ژوئن ۲۰۲۱ این تخمین اصلاح شد و تقلیل یافت، که بر اساس آن، زمان فروپاشی ارتش افغانستان بین شش تا دوازده ماه پیشبینی شد. با همهٔ اینها دولت افغانستان در عرض ۱۱ روز سقوط کرد.
این همان اشتباهیست که تحلیلگران آمریکایی و همتایانشان در بقیهٔ دنیا معمولا مرتکب میشوند. برای همین طراحان آمریکاییْ عزمِ طالبان و نیروهای مقاومتکننده در عراق را دستکم گرفتند.
در جنگ ویتنام، تحلیلگران موسسهٔ رند، بر اساس گفتگوهایی که با زندانیان و فراریانِ ویتکنگ داشتند، تاثیر عملیاتهای نظامی آمریکا (خصوصا قدرت هوایی) را بر انگیزه و روحیهٔ ویتکنگ دستبالا میگرفتند. ولی همهٔ تحلیلگرانِ رند موافق نبودند. یکی از کارشناسها مخالف بود و نتیجه گرفت که تحت فشار آمریکا بعید است ویتکنگ تسلیم شود، چه رسد به آنکه کلا متلاشی شود. به عقیدهٔ او پذیرش چنین چیزی حتی در ازای امتیازات، برای این مردان غیرقابل تصور بود؛ از نظر آنها جنگ یعنی دفاع از کشورشان علیه مهاجمان آمریکایی.
اما سوءمحاسبهٔ پوتین در اوکراین، شکستی شخصیتر است. دیکتاتورها تمام جوانب حیات در قلمروی خودشان را شدیدا کنترل میکنند؛ تا آنکه به توهم میرسند و خیال میکنند ابرمردانی ورای تمام حدود هستند. اینها دور و برِ خودشان را با عدهای چاپلوسِ بلهقربانگو پُر میکنند، برای همین محاسباتشان زیر سوال نمیرود. هیچ شورای نظامی برای مطرح کردن دیدگاههای متفاوت وجود ندارد. فرمانده فقط فرمان میدهد. شکست قابل قبول نیست، پس قابل باور هم نیست.
***
بحرانهای ملی گاهی قهرمانهای غیرمنتظرهای خلق میکند. تاریخ پُر از این نمونههاست. دو هزار سال پیش در ویتنام خواهران ترونگ قیامی را علیه اشغالگرانِ چینی شکل دادند. ژان دارک، دختری رعیت، الهامبخش نیروهای فرانسوی علیه مهاجمان انگلیسی شد. شارل دو گل، فرمانده سرسخت فرانسوی، نیروهای آزادیبخش فرانسه را علیه آلمان نازی هدایت کرد. وینستون چرچیل انگلیس را در تاریکترین روزهای آن رهبری کرد.
البته مدافعانِ مصممْ همیشه پیروز نمیشوند. دویست مدافعِ آلامو توانستند ۱۳ روز در برابر هزاران سرباز مکزیکی مقاومت کنند. لهستان تا شکست در مقابل مهاجمانِ نازی توانست ۲۷ روز مقاومت کند. نیروهای ویتکنگ در هوئه توانستند ۳۲ روز مقاومت کنند. سربازان آلمانی مستقر در صومعهٔ مونته کاسینو در ایتالیا ماهها مقاومت کردند ــ در نبردی که منجر به مرگ ۵۵۰۰۰ سرباز متفقین و ۲۰هزار آلمانی شد. در جنگ داخلی اسپانیا، محاصرهٔ مادرید دو سال و نیم طول کشید.
نتایج نهایی نسبتا معلوم بود. ولی هر چه جنگها طولانیتر میشد، احتمال غافلگیریهای بزرگتری وجود داشت: وقایعِ پیشبینینشدهای که مسیر جنگ یا پیامدهای بلندمدت آن را تغییر میداد.
***
برخی تحلیلگرانِ غربی معقتد بودند اوکراینیها اعتقاد چندانی به رئیسجمهورشان ندارند ــ چه بهعنوان فرمانده کل قوای مسلح، یا بهعنوان رئیس دولت. ولی پرزیدنت زلنسکی ثابت کرد رهبری شجاع است، و با حرف و عملِ خود الهامبخشِ مردم اوکراین و جهان شد. اگر زلنسکی رها میکرد و در میرفت، غرب هم مخالفتی نمیکرد و حمایتِ مادیاش هم ناچیز بود. و اگر مردم اوکراین میل جنگیدن نداشتند، تشویقهای او هم بیاثر بود. برعکس، درخواستهای زلنسکی برای کمک نظامی، بهخاطر دفاع قهرمانانهٔ مردم اوکراین، باعث ارسال کمکهای خارجی به این کشور، و تحریمهای بیسابقه علیه روسیه شد.
دفاع دلاورانهٔ اوکراین، امواجی فراتر از مرزهای این کشور خلق کرد. اتحاد غرب را زنده کرده است؛ و ممکن است اقتصاد جهان را به تغییر ساختار دائمی وادار کند. هر چند انزوای روسیه تاثیر نامطلوبی بر کل دنیا خواهد داشت، ولی این خود روسیه است که بدترین خسارت را خواهد خورد. در نتیجهٔ جاهطلبی پوتین ــ که به سوءمحاسبه آلوده شد ــ مردمِ روسیه حالا فقیرتر، منزویتر و محرومترند.
مثل خیلی از ماها، اوکراینیها مظهر اخلاق نیستند. ولی این ملتِ شجاع به دنیا یادآوری کرد که اتحاد ملی در مواجهه با تهدید حیاتی، خودکفایی و دفاع جمعی، و شجاعت آمیخته به مهربانی، به گروهِ ضعیفتر کمک میکند تا در مقابل قویترین نیروی نظامی مقاومت کند. این درسیست که کارشناسان نظامی نباید فراموش کنند.