شاید برایتان پیش آمده باشد: با عنکبوتی کوچک مواجه میشوید، ناگهان برایتان گارد میگیرد، و شما در واکنشی آمیخته به ترس، با ضربهای او را از بین میبرید. ژستِ تهاجمیِ حشرهای کوچک برای موجودِ عظیمی مثل انسان، شاید مضحک به نظر آید، ولی ما میفهمیم دلیلش چیست؛ چون این رفتار، زبانِ ابتداییِ تهدید است که عمری به قدمت به تاریخ دارد.
وقتی اینها را مینویسم، پوتین مشغول تهدید اوکراین است. او اوکراین را خطری برای قدرتش میبیند: کشوری که میخواست به ناتو بپیوندد. اوکراین و ناتو و آمریکا پاسخ او را با تهدید متقابل میدهند. ما فقط میدانیم که تهدیدات جدیست. سایهٔ جنگْ سنگین است، و عواقبش وخیم.
وقتی میگوییم تهدید، شامل بازدارندگی هم میشود، یعنی نشاندادنِ اینکه اگر طرفِ مقابلْ کاری را که طرفِ تهدیدکننده دوست ندارد انجام دهد، با عواقب دردناکی روبهرو خواهد شد ــ که معمولا نوعی تلافی یا انتقام است. موجودات زنده معمولا به ابزارهای تهدید مجهزند: چنگ و دندان، شاخک و شاخ، نیش، پوستهٔ سخت، صداهای عجیب، غرشهای ترسناک، بزرگنماییِ بدن، تغییر حالتِ چهره، پرتابِ نیش و زهر، جیغ زدن، بال کوبیدن، خیره شدن، و حتی شیوههای عجیب و غریب.
اوضاع وقتی بد میشود که تهدیدگر در نمایشِ تواناییهای خود اغراق میکند و طرفِ مقابلْ دستش را میخواند، و بعد تهدیدگر سعی میکند نشان دهد تهدیدش واقعیست و طرف مقابل میخواهد بفهمد که آیا تهدید جدیست یا نه. تهدیدِ عنکبوت را شاید آدمها جدی نگیرند، ولی یک شکارچی یا عنکبوتِ دیگر ممکن است خیلی جدی بگیرد.
حرفیدن مسلماً راحتتر و ارزانتر از جنگیدن است، برای همین، تامین هدف از راه تهدید معمولا بهتر است.
هنگامِ تهدیدکردنِ حیوان دیگر، روالِ معمول این است که تهدیدگر خود را بزرگتر، خطرناکتر، مهیبتر، قویتر، سالمتر، باتجربهتر، و با انگیزهتر از حالتِ واقعی نشان دهد، که همهٔ اینها برای اجتناب از زدوخوردِ واقعی، و در نتیجه، ممانعت از ربودنِ غذا، لانه، قلمرو، جفت، یا حملهٔ طرف است. برای اینکه تهدید موثر باشد، تهدیدگر باید نشان دهد سلاحهایی دارد و مایل به استفاده از آنهاست ــ حتی اگر این دو شرط را نداشته باشد. حرفیدن مسلماً راحتتر و ارزانتر از جنگیدن است، برای همین، تامین هدف از راه تهدید معمولا بهتر است.
شاید فکر خوبی باشد که با خودتان چماق حمل کنید، ولی اگر عربده هم بکشید، شاید بهتر نتیجه بگیرید. حیواناتِ دیگر هم مثل آدمیزاد همینطور رفتار میکنند: لاف و عربده و تهدید به داغان کردنِ طرف مقابل. تظاهرِ تهاجمی در دنیای وحشْ حد و مرزی ندارد، و تهدیدِ اغراقآمیز میتواند سودِ بزرگ با هزینههای اندک به ارمغان آورد.
ولی اگر تهدیدِ شما چاخان باشد، ممکن است هزینههای سنگینی برایتان داشته باشد. وقتی تهدیدتان «واقعی» باشد ــ یعنی مایل و قادر به ضربه زدن باشید ــ کار عاقلانهای نیست که جدیّتِ شما را آزمایش کنند. ولی اگر معلوم شود تهدیدِ شما چاخان است، خیلی راحت ممکن است به تمسخر گرفته شوید.
ما دوست داریم فکر کنیم که صداقتْ بهترین سیاست است. در واقع دروغگوهای بالفطره با مسئلهای عملی روبهرو هستند؛ چون آدمِ شیاد ممکن است در دروغگوییِ خودش گرفتار شود، بهخصوص اگر دستش رو شود. اینجا «اعتبار تهدید» امرِ کلیدی است، یعنی مسئلهٔ توانمندیِ اجرای تهدید.
حیواناتی که سلاحهای نیرومندی دارند، از نمایشِ سلاحشان ابایی ندارند و میتوانند رقبای خود را مرعوب کنند ــ اینها امکاناتی هستند که نمیشود آنها را جعل کرد، چون بخشی از ساختارِ بدنِ حیوان است، برای همین تهدید آنها واقعی و موثر است.
تظاهرِ تهاجمی در دنیای وحشْ حد و مرزی ندارد، و تهدیدِ اغراقآمیز میتواند سودِ بزرگ با هزینههای اندک به ارمغان آورد.
مثلا گوزنها با نمایشِ هیکل و شاخهای بزرگشان، بدون آنکه مجبور به درگیری شوند، رقیبانِ خود را مرعوب میکنند. شیرها دندانهای بزرگی دارند که علاوهبر کشتن، برای تهدیدِ همنوعانشان استفاده میکنند؛ البته موقع کمین و شکارِ حیواناتِ دیگر، شیرها کاملا ساکت هستند، ولی برای ترساندنِ شیرهای دیگر و دورکردن آنها از قلمروی خود، از غرش مهیب و نمایش دندانهای ترسناکشان بهخوبی بهره میبرند. مارهای سمی با دندانهای ترسناک خود، و گوسفندِ کوهی با شاخِ باشکوهِ خود این کار را میکند. در طبیعت هر جانوری سلاحی داشته باشد، آن را به رخ میکشد.
ولی داشتن سلاح، بیهزینه نیست. نمایشِ سلاح هر مزیتی داشته باشد، به دست آوردنش بهایی دارد. دوایت آیزنهاور رئیسجمهور آمریکا در سال ۱۹۵۳ گفت: «هر تفنگی که ساخته میشود، هر ناو جنگی که به دریا انداخته میشود، هر موشکی که شلیک میشود، در نهایت یعنی سرقت از کسانی که گرسنهاند و غذا ندارند، و کسانی که سردشان است و لباس ندارند. این دنیای آماده به جنگ، فقط پول صرف نمیکند، بلکه عرقِ کارگران، نبوغ دانشمندان، و امید کودکانش را هم مصرف میکند». در مورد حیوانات و سلاحهای آن هم تقریبا همینطور است.
خرچنگِ کمانچهای مثال جالبی از این واقعیت است؛ گونهٔ نرِ این جاندار، چنگالِ بزرگی در یک طرف دارد و از بزرگترین سایزِ سلاح نسبت به کل بدن در بین تمام حیوانات برخوردار است؛ نیمی از انرژی بدن این خرچنگ صرف رشدکردن بازوی بزرگش میشود. بعد از رشد هم مقدار زیادی از سوختوسازِ بدنِ حیوان نر، معادل ۲۰درصد بیشتر از بدنِ مادهها (که کمانچه ندارند)، صرفِ نگهداریِ عضلهٔ بزرگش میشود. نمایش و حرکت دادنِ چنین چنگال بزرگی هم کلی انرژی مصرف میکند، و موقع دویدن یا فرار از دست شکارچیها دردسرِ بزرگی محسوب میشود؛ ضمن اینکه بازوی بزرگ او بهخاطر گوشتِ زیادش، شکارچیها را به خود جلب میکند.
در طبیعت هر جانوری سلاحی داشته باشد، آن را به رخ میکشد. ولی داشتنِ سلاح، بیهزینه نیست.
در میان مهرهداران هم همین الگو را میبینیم. در جانورانی مثل گوزنهای نر، شاخهای بزرگْ بخشِ زیادی از وزن بدن را در بالاتنه نگه میدارد و انرژی زیادی برای تعمیر و نگهداری آن مصرف میشود. نیازِ شدید به کلسیم و فسفر برای تولید چنین شاخهایی، مستلزم مصرف شدید مواد معدنی بدن است که نهایتا پوکی و شکستگی استخوان را در میانِ نرها تشدید میکند.
در مورد تهدیداتِ واقعی و غیرواقعی (یا بلف) در جانوران هم تحقیقاتی شده است. در تقابلِ جانوران، آنهایی که میتوانند از قلمروی خود دفاع کنند، بیدرنگ این کار را میکنند؛ آنهایی که نمیتوانند، تظاهر میکنند که میتوانند، یعنی بلف میزنند، و اگر تهدیدِ توخالی جواب نداد، میدان را خالی میکنند.
ولی جالب اینکه در حیوانات هم بلفزدن گاهی جواب میدهد. مثلا دیده شده که جانورِ تهدیدشونده گاهی صرفا بهخاطرِ اندازهٔ بزرگترِ طرفِ تهدیدکننده کوتاه میآید یا تهدید را جدی میگیرد، در حالی که جانورِ تهدیدکننده قدرت عملیکردنِ تهدیدش را نداشته یا حتی آسیبپذیرتر بوده است.
حیوانِ آسیبپذیر یا ضعیفتر، با تهدیدکردنِ مهاجم، ریسک بزرگی میکند، ولی درعینحال شانسی هم برای موفقیت دارد. تهدیدشونده اگر صرفا محض احتیاط، تهدید را جدی بگیرد، ممکن است عقب بکشد یا درگیر نشود.
جانورانی که میتوانند از خود دفاع کنند، بیدرنگ این کار را میکنند؛ آنهایی که نمیتوانند، تظاهر میکنند که میتوانند، یعنی بلف میزنند، و اگر تهدیدِ توخالی جواب نداد، میدان را خالی میکنند.
اعتبار تهدید
البته هر تهدیدکنندهای سعی میکند تهدید خود را تا جای ممکن واقعی و معتبر نشان دهد. در میان نخستیسانان، گروهی موسوم به دزدانِ دریایی بودند که از پرچمی مزین به جمجمه و استخوان برای تهدیدکردن استفاده میکردند، که شیوهای بسیار موثر بود چون همگان میدانستند که دزدان دریایی بسیار خشن هستند. این تهدید میتوانست بسیار کمهزینه و پرمنفعت باشد، چون دزدان دریایی ممکن بود صرفا با برافراشتنِ پرچم و بدون نیاز به درگیریْ کشتیها را غارت کنند.
در سال ۱۷۲۰، بیستودو کشتی تجاری و صدوپنجاه کشتی ماهیگیری در بندر تریپاسی در نیوفاندلند کانادا لنگر انداخته بودند که بلک بارت دزد دریایی نامدار با پرچم سیاه دزدان دریایی به بندر حمله کرد. خدمهٔ کشتیها چنان وحشت کردند که همگی در رفتند و او بدون هیچ مقاومتی صاحب بندر شد.
اعتبار تهدید میتواند خیلی سودمند باشد، ولی حفظ آن کار دشواریست.
در زمینهٔ استراتژیهای نظامی کشورها که عامل بازدارندگی اهمیتی ویژه دارد هم همان مسئلهٔ اعتبارِ تهدید وجود دارد. در این باب، بین «بازدارندگیِ ممانعتی» و «بازدارندگیِ تهدیدی» تمایزی قائل میشوند؛ نمونهٔ مورد اول، دیوار بزرگ چین است که هدف از ساخت آن این بود که مهاجمانِ احتمالی را از فکر هجوم منصرف کند. ولی مورد دوم برای آنکه باورپذیر باشد، باید بیرحمانه به نظر برسد.
سر جان فیشر دریاسالار انگلیسی که او را بعد از دریاسالار نلسون مهمترین شخصیت دریایی انگلیس میدانند، توصیهای ترسناک در این باره دارد. تاکید او این است که تهدیدکننده هر چهقدر از قبل شهرتِ رعبآورتری داشته باشد، بازدارندگیِ تهدیدات او بیشتر است. او میگوید: «اگر در داخل و خارج به همه نشان بدهی که آمادهٔ جنگی … و میخواهی دشمنت را زمین بزنی، و وقتی افتاد به او لگد هم بزنی، و اگر افرادش را اسیر گرفتی آنها را در روغن بسوزانی، و زنان و بچههای او را شکنجه کنی، آن وقت دیگر کسی جرات نمیکند به تو نزدیک شود».
تلاش برای کسب بازدارندگیِ اتمیْ پیامدهای وسیعی داشته و خود توجیهی بوده برای مسابقهٔ تسلیحاتی؛ در حالی که حتی بازدارندگیِ اتمی هم ممکن است جواب ندهد و شکست بخورد. در واقع بازدارندگیِ اتمی اعتبار زیادی ندارد.
سرانجام اینکه، گاهی تهدیداتی وجود دارد که توصیهٔ دریاسالار فیشر را توجیه میکند، مثلا «بازدارندگی اتمی». ولی تلاش برای رسیدن به این گونهٔ بازدارندگیْ پیامدهای وسیعی داشته است و خود توجیهی بوده برای مسابقهٔ تسلیحاتی اتمی؛ رقابتی که همواره مستعد رویدادهای ناگوار بوده است، در حالی که حتی بازدارندگیِ اتمی هم ممکن است جواب ندهد و شکست بخورد. در واقع بازدارندگیِ اتمی اعتبار زیادی ندارد. بهقول رابرت مکنامارا وزیر دفاع سابق آمریکا، «نمیتوان با یک اقدامِ غیرممکن، به بازدارندگیِ واقعی دست یافت».
مضحک است که تلاش برای رسیدن به این اعتبار، باعث شد که تسلیحات اتمی عملا قابل استفادهتر شوند؛ مثلا از طریق شیوههایی چون «سلاحهای اتمی تاکتیکی» و «جنگ اتمی محدود» و موارد دیگر. یعنی برای کسب اعتبارِ تهدید، استفاده از سلاحهای اتمی سادهتر شده، و در نتیجه، احتمال استفاده از این سلاحها افزایش یافته، و عملا خطر بروز فاجعهای تلخ بیشتر شده است.
برتراند راسل، فیلسوف انگلیسی، موقعیتِ آمریکا و شوروی در دوران جنگ سرد را به دو عقرب در یک بطری تشبیه کرد؛ گرچه عقربها نیش خود را برای کشتن شکار و دفاع در برابر شکارچیان استفاده میکنند، نه برای نابودی دوطرفه.
بلف و بلفِ متقابل، تهدید و تهدیدِ متقابل ــ که عمدتا به جنگ واقعی و پیروزی و شکست نمیانجامد ــ در میان جاندارانِ غیرانسان هم رایج است. در هر حال، در دنیای حیواناتْ هر اتفاقی بیفتد، ریسکِ تهدیداتْ کمتر از مخاطرهٔ جنگ بین روسیه و غرب بر سر اوکراین است، ولی اینکه آیا شعورِ ما انسانها بیشتر از حیوانات است، در آینده معلوم خواهد شد.