ادبیات، فلسفه، سیاست

The Nobel Prize Museum

جایزهٔ نوبل و معضلِ سیاست‌زدگی

مارتین لوپز کوریدورا | انستیتو هنر و ایده‌ها

گویی کمیتهٔ نوبل فرقِ بین مهندسی و فیزیک را تشخیص نمی‌دهد، چون تعداد قابل‌توجهی از جوایز سال‌های اخیر در آن جهت سرازیر شده است. و مشخص است که فشارهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در انتخاب برندگان نوبل نقش دارد…

بیشترِ مردم می‌دانند که جایزهٔ صلح نوبل ماهیت سیاسی دارد، ولی عدهٔ کمی می‌دانند که در مورد بقیهٔ جوایز نوبل مثلا جایزهٔ نوبل فیزیک هم همین موضوع صادق است. از آن‌جایی که امروزه پژوهش‌های علمیِ بزرگ بدون حمایت‌های مالی یا بورسیه‌های تحقیقی ممکن نیست، سیاست و منافعِ اقتصادیْ بیش از پیش با تحقیقات علمی در آمیخته است. برای کسب جایزهٔ نوبل، داشتنِ روابط یا سیاست‌های «مناسب»، به اندازهٔ شایستگی علمیِ واقعی فرد اهمیت دارد. طی سال‌های اخیر، این جایزه به‌جای آن‌که ابزار پیشبرد دانش باشد، به ابزاری برای تبلیغِ برخی دانشمندانِ پشتوانه‌دار و پارتی‌دار بدل شده است.

***

وصیتِ آلفرد نوبل این بود که به کسانی که در طول سالْ بیشترین فایده را به بشر رسانده باشند جایزه بدهند. برای همین، جوایز نوبل با این ایده خلق شد که از بهترین تحولات یا اکتشافات در حوزه‌های مشخصیْ تجلیل شود. مثلا در فیزیک، تعدادی از بهترین محققان جهان طی قرن بیستم به‌خاطر اکتشافاتِ واقعی و برجستهٔ خود جایزه گرفتند. و نتیجه این شد که این جایزه (نوبل فیزیک) در سطح دنیا اعتبار فوق‌العاده‌ای کسب کرد و به‌نوعی حکمِ گارانتیِ کیفیت را برای دستاوردهای علمی پیدا کرد.

این روزها که تحولات علمیْ به اندازهٔ قرنِ گذشته چشمگیر نیست، جایزهٔ نوبل هم قربانیِ فشارهای اقتصادی و اجتماعی شده است و دیگر مثل سابق نیست. مثلا در مورد جایزهٔ نوبل فیزیک، کمیتهٔ نوبل ظاهرا به جای توجه به اکتشافاتِ عینی، بیشتر به فرضیات و گمانه‌زنی پاداش می‌دهد ‌ــ‌ البته شاید به این دلیلِ ساده که دیگر شاهدِ اکتشافاتِ چشمگیری نیستیم: واقعیت این‌ست که علم فیزیک در قرن ۲۱م به اندازهٔ قرن بیستم هیجان‌آمیز نیست. ولی فقط این نیست.

ما در عصری زندگی می‌کنیم که منافع سیاسی با علومِ دقیقه در آمیخته‌اند. دلیل اصلی آن هم نیاز به حمایت‌های مالی یا بورسیهٔ پژوهشی و دیگر شیوه‌های تامین مالی برای اجرای پروژه‌های علمی است؛ که در گذشته این مشکل کمتر بود. قلمروی علوم بیش از گذشته به جریان‌های اقتصادی و سیاسی وابسته شده است و نتیجتا مراکز پژوهشی بزرگ شدیدا به منافع اجتماعی-سیاسی پیوند خورده‌اند. امروزه شاهد زوال آن عصر طلاییِ علم هستیم که خلاقیتِ فردی اهمیت کمتری دارد و کمپانی‌های بزرگ و مدیران و سیاست‌مدارانِ علم، تخصص‌شان این است که راه‌هایی برای جذبِ پول از دولت پیدا کنند و آن را در پروژه‌های عظیمی خرج کنند که هزینه‌های سنگین و بازده اندکی دارند.

حالا جایزهٔ نوبل هم خودش را با شرایط عصر ما سازگار کرده و هر چه بیشتر به سیاست نزدیک شده و از اکتشافِ علمی فاصله گرفته است. البته درمورد جایزهٔ صلح نوبل، این سیاسی‌سازی خیلی چشمگیر بوده است؛ یادمان نرفته که جایزه نوبل صلح در سال ۲۰۰۹ به باراک اوباما داده شد، پیش از آن‌که او اصلا بتواند ثابت کند یک رئیس‌جمهورِ صلح‌ساز است و شایستگی آن را دارد، ضمن این‌که انتظارات بسیاری از مردم را محقق نکرد.

جایزهٔ نوبل ادبیات هم البته تا حد کمتری سیاسی است. ولی وقتی پای فیزیک به میان می‌آید، آدم انتظار ندارد آن‌قدر سیاست وارد آن شود، چون فیزیک در مقایسه با دیگر حوزه‌های پژوهشی، فاصلهٔ بیشتری با امور انسانی و اجتماعی دارد. با وجود این، جوایزِ یک دههٔ گذشته به‌خوبی نشان می‌دهد که این رشتهٔ علمی هم بیش از پیش به سیاست آلوده شده است.

امسال سهمی از جایزهٔ نوبل فیزیک نصیبِ دانشمندانی شد که به «مدل‌سازیِ فیزیکیِ اقلیم زمین و تعیین نرخ تغییرات و پیش‌بینی گرمایش جهانی» پرداخته بودند. ولی ربط‌دادنِ اثرِ گلخانه‌ای به افزایش دما هیچ نبوغی نمی‌خواهد. جنبه‌های فیزیکی این قضیه از سال‌ها پیش بر همگان آشکار شده بود، و شبیه‌سازیِ ریاضیِ آن هم درواقع یک دستاوردِ فکریِ درجه‌دو است. با این حال، موضوع گرمایش زمین موضوعی بسیار سیاسی است و همین باعث می‌شود پروژهٔ یک نفر، امتیازِ بسیار بالاتری برای کسب جایزه داشته باشد.

گاهی آدم فکر می‌کند کمیتهٔ نوبل فرقِ بین مهندسی و فیزیک را تشخیص نمی‌دهد، چون تعداد قابل‌توجهی از جوایز سال‌های اخیر در آن جهت سرازیر شده است، مثلا جوایز نوبل سال‌های ۲۰۰۹، ۲۰۱۰، ۲۰۱۴ و ۲۰۱۸. انگار کاربردِ فیزیک در تکنولوژی‌هایی که در خدمتِ صنعت و اقتصاد هستند، با اکتشاف در قوانین بنیادی فیزیک اشتباه گرفته شده است.

فرهنگستان سوئد همچنین در دهه‌های اخیر بارها به چیزهایی جایزه داده است که اصلا اکتشافاتِ واقعی نیستند بلکه گمان‌زنی‌های چند دانشمندِ پارتی‌دار بودند. مثلا در حوزهٔ فعالیتِ خود من یعنی کیهان‌شناسی، واقعا مایهٔ تعجب بود که جایزهٔ سال ۲۰۱۱ «به‌خاطر کشف انبساطِ شتاب‌دارِ کیهان با مشاهدهٔ ابرنواخترهای دوردست» داده شد: این یک فرضیهٔ اثبات‌نشده است.

یادمان باشد که خودِ انیشتین جایزهٔ نوبل سال ۱۹۲۱ را برای فرمول‌بندیِ نظریهٔ نسبیت عام و خاص دریافت نکرد، بلکه به‌خاطر اثر فتوالکتریک این جایزه را گرفت؛ چون نظریاتِ او در بابِ نسبیت، با آن‌که فوق‌العاده استثنایی بودند، در آن زمانْ بیش‌ازحد گمانه‌پردازانه محسوب می‌شدند، و از شواهد تجربی کافی برای اثبات برخوردار نبودند.

حتی هابل به‌خاطر کشف انبساط جهانْ جایزهٔ نوبل دریافت نکرد، که این تاحدی به خاطر آن بود که در آن زمان اخترفیزیک به‌عنوان رشته‌ای که شایستهٔ نوبل فیزیک باشد محسوب نمی‌شد ‌ــ‌ گرچه کشف او مهم‌تر و قابل‌اثبات‌تر از فرضیهٔ انبساطِ شتاب‌دار جهان است.

دیگر به نظر می‌رسد ماموریت جدیدِ کمیتهٔ نوبل این است که به جای جایزه‌دادن به اکتشافاتِ واقعی و معتبر، به تبلیغِ برخی گروه‌های علمی بانفوذ و ثروتمند بپردازد. جایزهٔ نوبل با توجه به وجهه و اعتبارش، تاثیر مهمی هم بر افکار عمومی دارد و هم بر نسل جدید دانشمندان که ممکن است گمراه شوند و فیزیکِ جهان را بر اساس مدلی نامعلوم درک کنند. کمیتهٔ نوبل با قدرتی که در تاییدِ فرضیات دارد، به‌راحتی می‌تواند ما را نسبت به آن‌چه علم واقعا می‌داند و آن‌چه نمی‌داند گمراه کند.

در مورد جایزهٔ نوبل فیزیک سال ۲۰۱۹، اوضاع حتی از این هم عجیب‌تر بود. این جایزه نه فقط برای فرضیاتِ اثبات‌نشده در حوزهٔ کیهان‌شناسی داده شد، بلکه کمیتهٔ نوبل اصلا مشخص نکرد جایزه را به خاطر کدام فرضیه داده است. فقط گفت: «به‌خاطر اکتشافات نظری در کیهان‌شناسی فیزیکی». انگار این کمیته به‌جای این‌که سعی کند به اکتشافاتِ علمیْ اعتبار ببخشد، با ایجاد تغییراتی در قوانین جایزهٔ نوبل، تصمیم گرفته برای ارتقای شغلیِ محققانِ مهم، به آن‌ها جایزهٔ «یک عمر دستاورد علمی» اعطاء کند.

ملاحظاتِ دیگری هم هست ‌ــ‌ مثل تنوع نژادی، توجه به اقلیت‌ها، و برابری جنسی ‌ــ‌ که اخیرا در اعطای جوایز نوبل نقش بیشتری بازی می‌کند و به‌خاطر فشارهای سیاسی است، در حالی که در میان این عوامل، ارزشِ خودِ اکتشافاتْ کم‌اهمیت‌تر شده است.

توجیهِ آن‌ها هر چه که باشد، مشخص است که فشارهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در انتخاب برندگان جوایز نوبلِ فیزیک نقش دارد. به‌هرحال این جایزه خاصیت اصلی خود را از دست داده و به‌جای آن‌که یک جایزهٔ علمیِ خالص باشد، به ابزاری برای اعتباربخشیِ اجتماعی بدل شده است. بیشتر مثلِ تقدیرنامهٔ یک عمر دستاورد علمی است. نوابغِ خجالتی که روابطِ کافی در بازار علم یا سیاست‌های «مناسب» ندارند، دیگر نامزدهای خوبی برای دریافت جایزهٔ نوبل نیستند.

 

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش