ادبیات، فلسفه، سیاست

2009154d842d75d5f258cb7770ab1d32

کلیدداران: نخستین نمایشنامه کوندرا، دریچه‌ای به گفتمان استعماری

تکتم نوبخت

داستان اثر در زمان جنگ جهانی دوم در کشور چکسلواکی سابق رخ می‌دهد و درباره دو خانواده است که در یک منزل زندگی می‌کنند. دختر خانواده که به تازگی ازدواج کرده با شوهرش در خانه پدر و مادر دختر زندگی می‌کنند. در این میان ورود یک زن که همرزم گذشته داماد خانواده بوده باعث رقم خوردن اتفاقاتی می‌شود که ریشه در گذشته دارد. در طول داستان مشخص می‌شود که داماد به دلیل ترس، از جنگ فرار کرده و ترجیح داده که ازدواج کند اما حضور این زن به او جسارت دوباره‌ای می‌بخشد.

مطالعات پسااستعماری یکی از حوزه‌های مطالعات جدید در مورد کشورهای جهان سوم و نگرشی است انتقادی به مجموعهٔ رهیافت‌های نظری که با تاکید بر پیامدهای استعمار گرایی به تحلیل گفتمان استعماری می‌پردازد. شناخت دیدگاه کلی پسااستعماری، نیازمند به بررسی و تطبیق در آثار هنری و ادبی است که معرفتی را در پاسخ به آن به وجود می‌آورد.

در این پژوهش، تحلیل پسااستعماری در  نمایشنامه «کلیدداران» (۱۹۶۱) نخستین اثر نمایشی میلان کوندرا مورد بررسی قرار گرفته است. کلیدداران زمان جنگ جهانی دوم را ترسیم می‌کند  و مولفه‌های پسااستعماری را دارد. به طور کلی، هدف از این پژوهش نگاه به مساله پسااستعمار در نمایشنامه کلیدداران میلان کوندرا به عنوان یک قطب ادبی است که نوشته‌ای سیاسی در به تصویر کشیدن خفقان مردم جنگ زده است و یافته‌ها نشان می‌دهد که نگاه پسااستعماری به کلیدداران بسیار متناسب با نگاه نویسنده در جایگاه روایت کنندهٔ این قصه است. تخریب، ترس و استعمار مهمترین عناصر موجود در کلیدداران میلان کوندراست.

میلان کوندرا یکی از پرطرفدارترین نویسندگان چند دهه گذشته و حال حاضر در سراسر جهان و همچنین در ایران می‌باشد. این نویسنده با اصلیت چکسلواکی هم‌اکنون تابعیت فرانسه را پذیرفته و در فرانسه زندگی می‌کند. او در برخی از کتاب‌هایش به انتقاد از استعمار اتحاد جماهیر شوروی و طبیعت نظام توتالیتر پرداخت که موجب ممنوعیت آثارش در چکسلواکی شد. برخلاف اشعار و کتب ابتدایی‌اش که به طور واضح طرفداری مقطعی وی از نظام کمونیست را تأیید می‌کردند؛ رمان‌های اخیرش فارغ از طبقه‌بندی‌های ایدئولوژیکی هستند.

کوندرا تأکید به مطرح شدن نامش به عنوان یک رمان‌نویس دارد تا یک فرد سیاسی یا نویسنده معترض. او پس از کتاب سبک تحمل ناپذیر هستی تقریباً تمام تفسیرهای سیاسی را از کتاب‌هایش حذف کرده است مگر آن بخشی که در ارتباط با مسائل فلسفی بیان شده است. این نویسنده معمولاً از شخصیت‌های ساختگی و زاویه دید سوم شخص برای بیان داستان‌هایش استفاده می‌کند. شخصیت‌هایی که بیشتر شکل‌گرفته از گفتار و عقایدشان هستند وخصوصیات ظاهری عنصری اساسی برای تعریف ویژگی‌های شخصیتی در نظر گرفته نمی‌شوند. این نویسنده معتقد است تخیلات خواننده به طور اتوماتیک تصورات نویسنده را تکمیل می‌کند. ساختار پیچیده‌ی فلسفی در آثار کوندرا اغلب ترجمه این آثار را با مشکل روبرو می‌کند با این وجود آثارش به زبان‌های زیادی ترجمه شده‌اند. از جمله مهم‌ترین کتب منتشر شده می‌توان سبکی تحمل ناپذیر هستی (بار هستی)،خنده و فراموشی،عشق‌های خنده‌دار، هویت، آهستگی، هنر رمان، زندگی جای دیگری است، جاودانگی، والس خداحافظی وجهالت را نام برد.

مطالعه عمومی استعمار اروپایی در قرن نوزدهم روی اثرات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی استعمار بر مردم بومی و مستعمرات تمرکز دارد.

بومی‌سازی و مفاهیم پسااستعماری

در ادامه لازم است برای روشن شدن مفهوم پسااستعماری، ابتدا مفهوم بومی سازی تشریح شود. بومی سازی واژه‌ای است که بیشتر توسط متخصصان جهانی سازی استفاده می‌شود و مفهوم آن بومی سازی یک محصول است که با توجه به جنبه‌های مادی با سنت‌های بومی منطبق می‌شود. اگر بخواهیم به این موضوع از دیدگاه ترجمه نگاه کنیم، می‌توانیم وضعیت یک زبان را به طور خاص در بازار آن مشاهده کنیم.

واژهٔ پسااستعماری (به انگلیسی: Post-Colonialism) به معنی دوران «پس از استعمار»  است. روش‌های مختلفی برای بررسی معنای آن وجود دارد. برای کشور‌هایی که مستعمره محسوب می‌شدند، پسااستعمار به معنی پیامدها و عواقب قوانین استعماری، اقتصادی، فرهنگی و روان شناختی است که به معنی ساختارشکنی و تجدید نظر در فرهنگ و روایت‌های تاریخی خود با توجه به ارزش‌ها و فرضیاتی که در دورهٔ استعماری توسعه پیدا کرد بوده و هم چنین تطبیق فرهنگ خود با مهاجرانی که در یک کشور قدرتمند وارد شدند و به اصطلاح قصد دارند در مرکز یک کشور امپراتوری زندگی کنند، می‌باشد.

دیدگاه پسااستعماری به مثابه چالشی علیه چنین میراثی ظهور می‌کند. این دیدگاه تلاش می‌کند قدرتی را که از طریق کشورگشایی بنا شده، نامشروع جلوه دهد. (ر. ک . سلدون، ۱۳۷۲: ۲۰۱) مردم بومی استعمار شده، درگیر مبارزه دایمی علیه باورها، ارزش‌ها، عادات و سنت‌های فرهنگ تازه واردی می‌شوند که با فرهنگ خودشان ادغام شده و آن را به چالش کشیده است. شرایط پسااستعماری شرایطی است که در آن مردم مستعمره آرزوی استقلال مجدد و رهایی از دست کسانی را می‌کنند که آنها را «استثمار» کرده‌اند. آنها در جست وجوی هویت از دست رفته خود هستند و تلاش می‌کنند به هویتی دست یابند که توسط پندارها و مفاهیم استعمارگران فاسد نشده باشد. ادبیات پسااستعماری ذاتاً خالق دو گروه استعمارگران و استعمارشدگان یا سرکوب کنندگان و سرکوب شوندگان است. این ادبیات تنها به فرآیندی نمی‌پردازد که از طریق آن مردم بومی خود را با شرایط جدید وفق می‌دهند، بلکه شامل ارتباطی میان تغییردهندگان و تغییرکنندگان (یا ارتباطی میان یک «خودی» و یک «دیگری») نیز هست.» (هوراکس، ۱۳۷۹: ۴۲)

گرچه تعریف دقیقی برای این نوع ادبیات به دست داده نشده است، اما می‌توان موضوعات اصلی آن را به چند دسته کلی تقسیم کرد:

اول: تغییرات یا فرسایش اجتماعی و فرهنگی؛ از جمله پرسش‌های کلیدی که پس از کسب استقلال مجدد کشورهای مستعمره مطرح می‌شود، این است که هویت فرهنگی مردم این کشورها چیست؟

دوم: سوءاستفاده از قدرت و استثمار؛ گرچه کنترل قدرت برتر روی مردم مستعمره کاهش می‌یابد، اما به نظر می‌رسد اعمال چنین قدرتی، با شیوه‌های گوناگون، همچنان ادامه دارد. پرسش اصلی که در اینجا مطرح می‌شود، این است که چه کسی واقعاً در قدرت است؟ چرا؟ و کسب استقلال، در چنین حالتی، به چه معنی است؟

سوم: رهایی از استعمار و بیگانگی؛ موضوع این ادبیات به طور کلی مربوط به افراد و نه کل جامعه تحت استعمار است. فرد از خود می‌پرسد که چگونه می‌تواند خود را با شرایط جدید وفق دهد و زندگی خود را اداره کند؟

چهارم: کاربرد زبان انگلیسی یا زبان کشورهای استعمارگر؛ در اینجا می‌توان این پرسش را مطرح کرد که اگر مطالعه و تجزیه و تحلیل ادبیات و فرهنگ پسااستعماری هدف است، آیا می‌توان با بی توجهی و نادیده گرفتن زبان بومی کشورهای مستعمره به آن دست یافت؟ ‌(Gandehi ,1998:102)

در هر صورت موضوع استعمار چیزی فراتر از تلاش مردم بومی برای وفق دادن خود با فرهنگ جدید است. آنها با موانع جدی تری مانند سرکوب و خطر نابودی فرهنگ و شیوه زندگی پیشینیان خود روبه رو هستند. مانع اخیر خود ثمره حضور یک «دیگری» است؛ دیگری که باور دارد و آن را به صراحت می‌گوید که دارای فرهنگ برتری است. این دیگری که می‌تواند نه دشمن باشد و نه مهاجم فرهنگی، دارای فرهنگ و سنت‌های متفاوتی است. او شاید متوجه این نکته نباشد که قدم در سرزمینی گذاشته که متعلق به او نیست، اما این ایده را در سر دارد که می‌تواند مالک سرزمینی شود که اشغال کرده است. (۱۹۹۸:۱۰۹, Gandahi)

ورود هیتلر به کاخ پراگ، ۱۵ مارس ۱۹۳۹. آلمان شش ماه قبل از آغاز جنگ جهانی دوم، چکسلواکی را اشغال کرد.

کلیدداران؛ واپس‌زدگی ناشی از جنگ، یک روایت از چکسلواکی

داستان اثر در زمان جنگ جهانی دوم در کشور چکسلواکی سابق رخ می‌دهد و درباره دو خانواده است که در یک منزل زندگی می‌کنند. دختر خانواده که به تازگی ازدواج کرده با شوهرش در خانه پدر و مادر دختر زندگی می‌کنند. در این میان ورود یک زن که همرزم گذشته داماد خانواده بوده باعث رقم خوردن اتفاقاتی می‌شود که ریشه در گذشته دارد. در طول داستان مشخص می‌شود که داماد به دلیل ترس، از جنگ فرار کرده و ترجیح داده که ازدواج کند اما حضور این زن به او جسارت دوباره‌ای می‌بخشد.

این دوگانگی در شخصیت ژرژ در رویای دوم نمایشنامه نشان داده شده است: «ژرژ: با نیرویی خشونت بار از خودش دفاع می‌کند و در میان هیاهوی طبل‌ها و فلوت‌ها می‌غرد. کافیه! من جا نزدم! من می‌خواستم اول یه سر پناه داشته باشم! یه سقف بالای سرم! یه سقف.» (کوندرا، ۱۳۹۰: ۸۴)

تقابل فرهنگی مسالهٔ مهمی است که در آن، «برتری» تحمیل شده و حتی تنفر شدید از استعمارگران در ذهن مردم مستعمره به صورت نامحسوس شکل می‌گیرد. «درست در چنین حالتی است که عبارت «پسااستعماری» و ادبیات آن ظهور کرده و ایفای نقش می‌کند. شرایط پسااستعماری شرایطی است که در آن مردم مستعمره آرزوی استقلال مجدد و رهایی از دست کسانی را می‌کنند که آنها را «استثمار» کرده‌اند.» (هوراکس، ۱۳۷۹: ۵۲)

در صحنهٔ چهاردهم این گونه آمده است: «آقای کروتا: من آدم خوش بینی هستم! همیشه خوش بین بوده‌ام و می‌خواهم همین طور هم باقی بمونم. آلمانی‌ها بالاخره تسلیم می‌شن. این وضع نمی‌تونه خیلی طول بکشه. اما فقط، دوستای عزیزم، به نظر شما، جنگ که تموم شه، کی به این جا حکومت می‌کنه؟ من یه آدم واقع بینم، چیزها رو همون طوری می‌بینم که هستند و من به شما می‌گم که این جا یا دست روس‌ها میفته یا دست انگلیسی‌ها. قدرت رو به فیلسوف‌ها نمیدن.» (کوندرا، ۱۳۹۰: ۹۸)

بنا بر تعاریف، شخصیت‌های نمایشنامهٔ کلیدداران در جست وجوی هویت از دست رفته خود هستند و تلاش می‌کنند به هویتی دست یابند که توسط پندارها و مفاهیم استعمارگران فاسد نشده باشد. در صحنهٔ دوازدهم کلیدداران این  جست و جوی هویت را در مکلامات می‌توان یافت: «قدرت مال مردایی مثل منه، چون به نظم احتیاجه، مثل همیشه؛ و مردایی مثل اون همیشه زیادی ان. چون نمی‌دونن تو صف ایستادن یعنی چی. چون هیچی راضی شون نمی‌کنه و به همه چیز ایراد می‌گیرن. این آدما به گروه صدمه می‌زنن، بله به همهٔ گروه‌ها، به خونواده، به مملکت. هر رژیمی هم که حاکم باشه فرقی نمی‌کنه، چون اونا نمی‌خوان خودشون رو تطبیق بدن. اما تو! اگه می‌خوای با ما زندگی کنی، باید خودتو تطبیق بدی. واسه همینه که بهت اصرار می‌کنم کلیدهای من رو پس بدی.» (کوندرا، ۱۳۹۰: ۸۰)

 ادبیات پسااستعماری؛ فرایند همانندسازی سرکوب‌شدگان

 ادبیات پسااستعماری  خالق دو گروه استعمارگران و استعمارشدگان یا سرکوب کنندگان و سرکوب شوندگان است. کات مانند هوراکس معتقد است که این ادبیات نه تنها به فرآیندی که به واسطه آن مردم بومی خود را با شرایط جدید وفق می‌دهند می‌پردازد، بلکه شامل ارتباطی میان تغییردهندگان و تغییرکنندگان نیز هست. «در درون چنین ارتباطی است که فرآیند همانندسازی ناخواسته و ناخودآگاهی ظهور می‌کند که می‌توان آن را قلب ادبیات پسااستعماری به شمار آورد.» (کات، ۱۳۵۷: ۲۹)

در صحنهٔ اول نمایشنامهٔ کلیدداران دو اتاق بهم چسبیده است جامعهٔ تغییر کننده آن چنان به زور و اجبار جامعهٔ استعمار شده خو گرفته است که ژرژ در تعطیلی روز یکشنبه به دستور تلفن ناشناس جواب مثبت می‌دهد و تشنج داستان شروع می‌شود: «ژرژ: گوشی به دست. نکاس هستم. . . متحیر و ناراحت. شما کی هستید؟ الان؟ همین الان؟ انگار کسی سرزشش کرده است و می‌خواهد از خودش دفاع کند. چرا شلوغش  می‌کنی؟ فقط ازت پرسیدم همین الان باید بیام یا نه. . . آره. . . معلومه، قنادی رو بلدم. . . تو. . . فهمیدم. . . تلفن را قطع می‌کند. به نظر معذب می‌آید.» (کوندرا، ۱۳۹۰: ۱۱)

در بخش رویای اول نمایشنامهٔ کلیدداران، این همانندسازی ناخودآگاه جامعهٔ مستعمره در مکالمات منفی آنها بروز می‌کند: «تونی: یه زمانی بود که حاضر نمی‌شدی به کم قناعت کنی. آره، ولی بعد فهمیدم که آدمیزاد چارهٔ دیگه‌ای نداره.»(کوندرا، ۱۳۹۰: ۳۳)

در ادامهٔ این مکالمه، فرایند همانندسازی و پذیرش استعمار به خوبی رخ نشان می‌دهد: «ژرژ: آینده به نظرت انقدر واقعی میاد؟ از این بترس که یه روز، مثل مادری که خم می‌شه روی گهوارهٔ بچه اش و یه نوزاد ناقص الخلقه می‌بینه، دنیایی که براش جنگیده‌ای رو ببینی. تو برای چیزی زندگی می‌کنی که بعداٌ اتفاق می‌افته، اما چون نمی‌دونی بعداً چه اتفاقی میفته، بدون این که بفهمی چرا زندگی می‌کنی به زندگی ات ادامه می‌دی.» (کوندرا، ۱۳۹۰: ۳۴)

نزد برخی این تصور وجود دارد که ادبیات پسااستعماری زمانی آغاز می‌شود که کشورهای مستعمره به استقلال خود دست یابند. آنها بر این باورند که ادبیات پسااستعماری در کشورهایی که به استقلال دست یافتند و  نفوذ استعمارگران از بین رفته است، نمایان می‌شود. کات معتقد است ادبیات استعماری به طور کلی در زمان ورود استعمارگران رخ می‌نماید؛ و این به دلیل ورود چالش‌های جدید برای کشورهای مستعمره است. «موضوع ادبیات پسااستعماری معمولاً پیامدهای استعمار است. این ادبیات درباره مبارزه یی است که برای کسب استقلال مجدد صورت گرفته است. یکی از مسائل کلیدی ملت‌هایی که پس از طی دوران استعمار به استقلال مجدد دست یافته‌اند، حکومت آنها است، مردم این کشورها نیازمند آنند که پس از رهایی از دست قدرتی برتر که سال‌ها آنها را تحت کنترل خود داشت، به شیوه یی برای هدایت زندگی خود دست یابند. چنین امری از آن جهت دشوار است که هویت فرهنگی آنها تغییر کرده است.» (کات، ۱۳۵۷: ۶۵) «هویت ادبیات پسااستعماری را می‌توان از طریق بحث آنها در مورد هویت فرهنگی تشخیص داد. این ادبیات خواه رمان، شعر، داستان کوتاه یا هر چیز دیگری باشد، ادبیاتی است که یکی از بحث‌های اصلی آن یا تغییرات رخ داده یا زیر سوال بردن این تغییرات است.» (کوزنزهوی، ۱۳۸۰: ۱۶۹)

فرهنگ و تغییرات اجتماعی پسااستعماری از سوژه‌های اصلی هنرمندانی مثل انجی‌دیکا اکونیلی، نقاش نیجریه‌ای‌تبار است.

 گفتمان استعماری در ادبیات پسااستعماری؛ بازگشتی به فرهنگ بومی

«حالا چه باید کرد؟» این سوالی است که هوراکس آن را به عنوان  یکی از پرسش‌های اصلی ادبیات پسااستعماری در شرایط تحت استعمار، مطرح می‌کند. «آنچه ذهن خلق کنندگان این ادبیات را به خود مشغول می‌کند، این است که آیا با تغییرات عمده‌ای که فرهنگ جامعه تحت استعمار، در دوران استعماری، کرده است راه بازگشتی به فرهنگ بومی وجود دارد؟ به عبارت دیگر ادبیات استعماری تلاش می‌کند به پرسش‌های زیر پاسخ دهد؛ آیا باید تلاشی برای بازگرداندن فرهنگ بومی صورت گیرد؟ آیا باید خود را با فرهنگ «تحمیل» شده توسط استعمارگران هماهنگ کرد؟ آیا باید فرهنگ جدیدی را خلق کرد که ترکیبی از هر دو باشد؟ اگر یک رمان در تلاش آن باشد که به یک یا ترکیبی از پرسش‌های فوق پاسخ گوید، می‌توان آن را در زمره ادبیات پسااستعماری به شمار آورد. این امر نیز اهمیت دارد که هنگام تشخیص هویت ادبیات پسااستعماری، به این نکته توجه کنیم که آیا کشوری که تحت استعمار بوده، به استقلال خود دست یافته یا هنوز وابسته به استعمارگران است.» (هوراکس،۱۳۷۹: ۱۳۴).

به طور کلی برای بازگشت به فرهنگ بومی خود، تلاش و تغییر دیدگاه،  لازمهٔ تغییر در جامعهٔ استعمار شده است. در روایتی دیگر از صحنهٔ سیزدهم نمایشنامهٔ کلیدداران، آن گونه که در اجرای یان فیزر در برنو اجرا شد. کوندرا به خوبی تلاش برای هویت از دست رفته و تغییر دیدگاه را در مکالمات شخصیت‌های نمایشنامه نشان می‌دهد:

«ورا: اول باید هرکاری از دست مون برمیاد برای نجات شون بکنیم.

آقای کروتا: اما وقتی آدم می‌خواد یه چیزی بشه و اون چیزی نیست که می‌خواد، همیشه زیادیه…

آقای کروتا: زندگی یعنی وظیفه! همهٔ زیبایی زندگی همینه.» (کوندرا، ۱۳۹۰: ۱۴۱)

نویسندگان رمان‌های پسااستعماری، برای اینکه بتوانند با  خیال پردازی‌های برتری نژادی اروپاییان  برخورد کرده و آن را تغییر دهند، تلاش می‌کنند با گفتمان‌های سنتی استعماری درگیر شوند. «قهرمانان رمان‌های پسااستعماری اغلب در تلاش برای یافتن هویت خودند. در این تلاش آنها با تضاد و تنشی روبه رو هستند که میان جهان بومی و قدیمی و نیروهای مهاجمی وجود دارد که با برتری و تفوق خود فرهنگ مسلط و جدید را برای آنها به ارمغان آورده‌اند.» (سزر، ۱۳۵۶: ۸۵)

در بخش رویای دوم نمایشنامه نیز این تغییر دیدگاه و تلاش برای بازیابی هویت دیده می‌شود:

«ژرژ با نیروی خشونت بار از خودش دفاع می‌کند و در میان هیاهوی طبل‌ها و فلوت‌ها می‌غرد. کافیه! من جا نزدم! من جا نزدم! من می‌خواستم اول یه سر پناه داشته باشم! یه سقف بالای سرم! یه سقف!. . .

مرد اول: حکومت کن! توی زیر شیروونی ات که دو تا هم طاقی داره، حکومت کن شهسوار!» (کوندرا، ۱۳۹۰: ۸۴)

در جای دیگری از بخش رویای دوم این بازیابی هویت این گونه بیان می‌شود:

«مرد اول: آدم نمی‌تونه چیزی توی گذشته تغییر بده.

ورا : به ناگاه کنار ژرژ ظاهر می‌شود، فریادزنان خطاب به مرد اول. کی میگه که نمی‌شه چیزی رو توی گذشته تغییر داد؟!. هیچ گذشتهٔ مطلقی وجود نداره. هر گذشته‌ای رو می‌شه نجات داد.» (کوندرا، ۱۳۹۰: ۸۵-۸۶)

ادبیاتی که پسااستعمار را در معرض پاسخگویی، بازنویسی و بازخوانی قرار می‌دهد،  اغلب از دید کسانی که تجربهٔ استعمار را داشته‌اند نگاشته می‌شود. «در برخی از داستان سرایی‌های ضدکشورگشایی یا ضداستعماری اهالی بومی مستعمره نشین به صورت متفاوتی ترسیم می‌شوند، آنها دیگر نه دشمنان کشورهای استعمارگر بلکه قربانیان آنها به شمار می‌آیند. گرچه در چنین حالتی تصویری انسانی تر از مردم کشورهای مستعمره ترسیم می‌شود اما این خطر وجود دارد که استعمارگران با قبول این فرضیه که مردم مستعمره محکوم به چنین سرنوشتی هستند از مسیولیت خود برای بیان اثرات ناهنجاری که استعمار روی این مردم گذاشته است، مبرا شوند.» (سلدون، ۱۳۷۲: ۲۴۹)

در بخش رویای اول نمایشنامهٔ کلیدداران ناامیدی ژرژ، در پذیرش قربانی بودن خود توسط جامعهٔ استعمارکننده، با اندوه فراوان در مکالمهٔ بین تونی به عنوان شخصیتی مبارز مشهود است:

«تونی: یه زمانی بود که حاضر نمی‌شدی به کم قناعت کنی.

ژرژ: آره، ولی بعد فهمیدم که آدمیزاد چارهٔ دیگه‌ای نداره. با اندوه. آدمیزاد! خیلی وقته توی گوشم آهنگ باشکوهی نداره. آدمیزاد! زنگش به طرز اسف باری شبیه هق هقه. از اینم بدتر، وقتیه که همیشه با این توهم زندگی کنیم که اربابان تاریخیم. بدتر از اون اینه که به خاطر کسایی زندگی کنیم که بعد از ما میان و کسایی که بعد از ما میان هم برای کسایی زندگی کنن که بعد از اونا میان، چون اینطوری معنی اش اینه که همهٔ آدم‌ها برای چیزی زندگی می‌کنن که وجود داره.» (کوندرا، ۱۳۹۰: ۳۴)

جنگ جهانی دوم در چکسلواکی

هژمونی «دیگری» در گفتمان پسااستعماری

همان طور که اشاره شد، نظریه پسااستعماری پیرامون  یک مفهوم اصلی به نام «دیگری» ساخته و پرداخته شده است. «این مفهوم شامل نوعی دوگانگی (شباهت و تفاوت) است، و ارزش‌ها و معانی تعریف شده توسط فرهنگی استعماری خالق هر «دیگری» و هر تفاوتی است که مطرود شناخته می‌شود. این «دیگری» که خود و فرهنگش را «برتر» نیز می‌داند، به خود اجازه می‌دهد که همه چیز مردم مستعمره، حتی نام سرزمین شان را تعیین و تعریف کند.» (سلدون، ۱۳۷۲: ۱۳۲)

 برتری آلمان در جنگ، در بخش رویای سوم کلیدداران (دو اتاق ناپدید شده‌اند. سراسر صحنه تاریک و روشن است… ژرژ تنهاست…  ناگهان تونی با آن روبه رو میشود)؛ و حضور و مکالمهٔ مامور این گونه به تصویر بیان می‌شود:

«مامور: تو اون جا چه کار می‌کنی؟

ژرژ: به ماه‌هایی اشاره می‌کند که بالای سرش می‌چرخند . می‌بینی که! دارم فرار می‌کنم.

مامور: چه حیف! تو از دست من در میری، اون هم از تو فرار می‌کنه. . . تو این حرص رو تو مقیاس کوچکش می‌شناسی. من هم می‌شناسمش، من بیش تر تو مقیاس بزرگ می‌شناسمش. ما می‌خواستیم آلمان رو به چنگ بیاریم، و همهٔ دنیا رو…» (کوندرا، ۱۳۹۰: ۱۲۱)

اشکرافت، گریفیث و تیفین نظریه پسااستعماری را بحث در مورد مسائل مهمی چون:  «مهاجرت، بردگی، سرکوب، مقاومت، بازنمایی، تفاوت نژاد، جنسیت، مکان و پاسخ به گفتمان‌های اصلی و تاثیرگذار امپراتوری اروپا و. . . و تجربه‌های بنیادین نوشتاری و گفتاری می‌دانند که باعث به وجود آمدن همه این مفاهیم شده‌اند.» (Ashcroft, 1995: 283)

این  بردگی، سرکوب و  تفاوت نژاد  که از پیامد‌های سلطه”دیگری ” در گفتمان استعماری است در نمایشنامه کلیدداران در گفتگوهای اصلی صحنهٔ یازدهم، با محوریت تمیزکاری موکد می‌شود، حالا که سرایدار قبلی ساختمان آلمانی است، این جابه جایی اتفاق نامطلوبی است:

آقای سدلاچک: ملت آلمان اون قدر کار برای انجام دادن داره که نرسه به جای بقیه تمیزکاری هم بکنه. (کوندرا، ۱۳۹۰: ۷۳)

مفهوم پسااستعماری خطری را با خود به همراه دارد؛ این خطر سرباز زدن مردم مستعمره از مسوولیت‌های ناشی از آن و عدم درک شایسته‌ای از جایگاه و شرایط فعلی شان است. آنان ترجیح می‌دهند «دیگری» را مقصر فراز و فرودهای به وجود آمده برای خود بدانند. به عبارت دیگر «آنها دچار ذهنیتی می‌شوند که می‌توان نام ذهنیت سیستماتیک مقصر شمردن دیگران را بر آن نهاد. قبول مسیولیت پیش از هر چیز نیازمند رسیدن به سطحی از آگاهی در مورد وضعیتی است که در آن قرار گرفته‌اند اما به دلیل شرایط استعماری و تماس مستقیم با فرهنگ غرب شرایط کاملاً تغییر کرده و مردم به درون شرایط جدیدی پرتاب شده‌اند که نمی‌توانند آنها را با ابزارهای سنتی گذشته درک کنند.» (Spivak, 1998:17)

در مثال مشابهی در نمایشنامهٔ کلیدداران در صحنهٔ یازدهم مقصر شمردن در شرایط استعماری این گونه مطرح شده است: آقای سدلاچک وارد اتاق دوم می‌شود، آقای کروتا هم پشت سرش می‌آید. . .

«خانم کروتا: تقصیر ما نیست.

آقای سدلاچک پس تقصیر کیه؟

ورا: یه سری توی میدون مبارزه می‌کنن و یه سری دیگه منظره رو از روی سکو‌ها تماشا می‌کنن.

خانم کروتا: مگه اینکه تقصیر دامادم باشه، اون صبح از خونه رفت بیرون.» (کوندرا، ۱۳۹۰: ۷۳)

اثر دیگری از انجی‌دیکا اکونیلی، نقاش نیجریه‌ای‌تبار

«دوگانگی فرهنگی» در گفتمان استعماری

در کشورهای مستعمره، رشد و توسعه فرهنگ‌های احیا شده، نابرابر است و می‌تواند مفاهیمی چون «نظم» و «حس عام» را که در زمره مفاهیم کلیدی تفکر  بارز غرب مدرن است به چالش بکشد؛ اینجاست که مفهوم دوگانگی فرهنگی به عنوان یکی از مفاهیم کلیدی نظریه‌های پسااستعماری شکل می‌گیرد. این مفهوم اشاره به ادغام و تلفیق ناشی از پیوستن علائم و آداب و رسوم فرهنگ‌های کشورهای استعمارگر و مستعمره دارد.

«مفهوم ادغام و تلفیق بیانگر شگردها و ترفندهای متعدد (خوب یا بد)ی است که مردم خود را با ضرورت‌ها و فرصت‌هایی که کم و بیش سرکوب کننده و تحمیلی است منطبق می‌کنند. طبیعی است که فرآیند این انطباق با فرهنگ بیگانه براساس ساختارهای فکری آنها صورت می‌گیرد. به عبارت ساده تر، گرچه آنها با ادغام و تلفیق الگوهای موجود فرهنگی (الگوهای استعمارگران و خودشان) الگوهای نسبتاً آشنایی را تولید می‌کنند اما این الگوها متفاوت از الگوهایی است که در دوران پیشااستعماری با آنها سر و کار داشتند. گرچه انطباق و همانندسازی رفتارهای فرهنگی فرآیندی سرکوب کننده و تا حدودی تحمیلی‌اند، اما می‌توان آن را مثبت، بارور و پویا نیز به شمار آورد. علاوه بر این، مفهوم دوگانگی مفهومی است که می‌تواند این باور نادرست را در ما بشکند که فرهنگ‌های کشورهای مستعمره (و حتی کشورهای استعمارگر) فرهنگ‌های یکپارچه و غیرقابل تغییرند.» (Porter, 1979: 12)

مفهوم دوگانگی فرهنگی و تلفیق این حس با ساختارهای فکری پیش رو؛ در صحنهٔ دوازدهم نمایشنامهٔ کلیدداران در مکالمهٔ ژرژ و آقای سد لاچک به خوبی نشان داده شده است:

«آقای سدلاچک: کار کاره، باید باهات حرف بزنم مرد جوون. تو  می‌دونی پادری چیه؟

ژرژ : پادری؟

آقای سدلاچک : برای پاک کردن کفش‌ها. تو نمی‌دونی، ولی باید یاد بگیری. امروز یک شنبه است و سرتا سر راه پله کثیف شده. به نظرت کی باید تمیزش کنه؟ به فرمانده هم گفتم. کار همراه شادی. تو باید تمیزش کنی.» (کوندرا، ۱۳۹۰: ۷۶-۷۷)

ادبیات پسااستعماری به صورت عمده، عکس العملی را در برابر گفتمان‌های استعماری می‌باشد. این ادبیات اغلب درگیر بررسی موضوعاتی است که شیوه‌های رهایی از استعمار را برای  مردمانی که پیش از این تحت انقیاد قوانین استعماری بوده‌اند، برای رسیدن به استقلال فرهنگی و سیاسی بیان می‌کند. «این ادبیات همچنین نگاهی انتقادی به متونی دارد که نژادپرستانه و برای توجیه استعمار نوشته شده‌اند. از جمله تلاش‌های ادبیات انتقادی پسااستعماری بازخوانی و بازبینی مجدد ادبیات کلاسیکی است که در ظهور و شکل گیری استعمار نقش داشته‌اند.» ( Gramsci, 1971: 24)

همان طور که اشکرافت، گریفیث و تیفین اشاره می‌کنند، «همه جوامع پسااستعماری هنوز به صورت آشکار یا پنهان تحت سلطه استعمار جدید قرار دارند و مشکل استقلال آنها هنوز حل نشده است پس از پایان ظاهری دوران استعمار برگزیدگان جدید قدرت که اغلب در شکل دیکتاتور ظاهر شده و هنوز هم می‌شوند قدرت را در اختیار گرفتند.» (Achebe, 1987: 39)

نتیجه‌گیری

در نمایشنامهٔ کوندرا تمام نشانه‌های  ادبیات پسااستعماری دیده می‌شود، اینکه مردم استعمار زدهٔ این کشور درگیر مبارزه علیه عاداتی هستند که با فرهنگ خود تناقض دارد بارها در میان مکالمهٔ بین شخصیت‌های اصلی قصه به چالش کشیده می‌شود و این چالش گاهی به تقابل فرهنگی در تحمیل «برتری دیگری» می‌پردازد. زبان ادبی شخصیت‌های نمایشنامهٔ کلیدداران در ارتباط تنگاتنگ با یک «خودی» و یک «دیگری»  و پیامد‌های آشکار و پایدار ناشی از این دوگانه گی فرهنگی است. شخصیت‌های نمایشنامه در کنش‌های داستان در جست و جوی هویت از دست رفتهٔ خود هستند. آنها محکوم به یک  یک سر در گمی ابدی هستند، چنانچه گاهی می‌خواهند  خود را با فشار و تشنج حاکم بر جامعهٔ  استعمار شده شان، وفق دهند و گاهی می‌خواهند مقاومت  کرده و به فرهنگ بومی خود بازگردند. مفهوم مقاومت بنابر  مطالعات پسااستعماری با مخالفت‌ها و براندازی‌هایی روبه روست که مشابهش را در نمایشنامه  می‌بینیم. شخصیت‌های کلیدداران در چالش فرهنگی جدید درگیر تغییر حس برتری نژاد آلمانی‌ها هستند تا هویت گرفته شدهٔ خود را احیا کنند در این تغییر با تضادهایی روبه رو می‌شوند که با ارزش‌های تعریف شده توسط فرهنگ استعماری تفاوت دارد. اینکه کشور استعمار کننده به خود حق می‌دهد برای آنها قانون تعیین کند نوعی دلتنگی و حسرت گذشته را به بار می‌آورد. به طور کلی تمام عکس العمل‌ها در برابر گفتمان‌های استعماری در جهت رسیدن به وضعیت انسانی است که نمونه‌های لازم برای شفاف سازی تحلیل در متن مقاله مکرر آمده است. به طور کلی میلان کوندرا به عنوان نویسنده‌ای که تحت قوانین استعماری می‌زیسته در بازنویسی، مطرح کردن پرسش‌ها، ارایه مفاهیم و برشی از زندگی مردم استعمار شده بعد از جنگ جهانی دوم، در قالب نمایشنامه و در حیطه ادبیات پسااستعماری موفق بوده است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع:

سزر،امه (۱۳۵۶) گفتاری در باب استعمار، ترجمه منوچهر هزارخانی، تهران: انتشارات نگاه.

سلدون،رامان و ویدوسون،پیتر (۱۳۷۲) راهنمای نظریه ادبی معاصر، مترجم عباس مخبر، تهران: طرح نو.

کات،دیوید (۱۳۵۷)  فانون،  ترجمه ابراهیم دانایی )رضا براهنی(، تهران: انتشارات خوارزمی.

کوزنزهوی، دیوید (۱۳۸۰) فوکو در بوته نقد، ترجمه پیام یزدانجو، تهران: نشر مرکز.

کوندرا، میلان (۱۳۹۰)، کلیدداران (نمایشنامه)، ترجمه نفیسه موسوی، چ ۴، نشر قطره.

ممی، آلبر (۱۳۴۹) چهره استعمارگر، چهره استعمارشده، ترجمه هما ناطق، تهران: شرکت سهامی انتشار.

هوراکس، کریس  (۱۳۷۹) فوکو (قدم اول)، ترجمه پیام یزدا نجو، تهران: نشر و پژوهش شیرازه.

Achebe, Chinua (1978)  Anthills of the Savannah, New York: Doubleday. P. 39

Ashcroft, Bill (1995) Griffiths, Gareth and Tiffin, Helen (eds. )The Post Colonial Study Reader, London: Routledege. P. 283

Gandhi, Leela (1998) Postcolonial Theory, Edinburgh: Edinburgh University Press. Interpretations of Culture, Basingstoke: Macmillan Education.

Gramsci, Antonio (1971) The Prison Notebooks: Selections, trans. And ed Quintin Hoare and Geoffrey Nowell Smith ,New York: International Publisher. P. 24

Porter, Dennis)1979( Orientalism and its Problem , in Colonial Discourse and Post – Colonial Theory, op. cit. pp. 150-161

Spivak, Gayatri Chakravorty (1998) “Can the Subaltern Speak?”, in C. , Nelson & L. , Grossberg, Marxist.

 

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش