ادبیات، فلسفه، سیاست

آنفلوانزای اسپانیایی نتوانست اقتصاد جهان را نابود کند

آنفلوانزای اسپانیایی نتوانست اقتصاد جهان را نابود کند؛ آیا کرونا فرق دارد؟

والتر شیدل | استاد تاریخ در دانشگاه استنفود

کارشناسان بارها وبارها پیش‌بینی کرده‌اند که بحران کرونا همه چیز را عوض خواهد کرد. ولی آیا تجربۀ رعب‌آور این همه‌گیری، همچنین بشر را وادار خواهد کرد که در برخی توقعات سنگین‌تر خود تجدیدنظر کند؟

در اکتبر ۱۹۱۸، آنفلوانزای اسپانیایی به دانشگاه استنفورد رسید. اهالی دانشگاه ماسک می‌زدند، بازی‌های فوتبال لغو شد، و از دانشجوها خواسته شد خود را در محوطۀ دانشگاه قرنطینه کنند. ولی کلاس‌ها و اجتماعات کماکان برگزار می‌شد. و دانشجویانِ پسر علاوه بر انجام تکالیف دانشگاهی‌شان، برای مبارزه با سلاح‌ها و گازهای سمیِ آلمان در جنگ جهانی اول تعلیم می‌دیدند. بیش از یک‌دهمِ کل دانشجوها مریض شدند و یک دوجین‌شان مردند ‌ــ‌ تقریبا شبیه ۴۵۰۰۰ مورد ابتلا و ۳۰۰۰ مورد مرگ در شهر مجاور سانفرانسیسکو. با این‌حال اعضای هیئت علمی و دانشجویان فقط یک ما بعد از شیوع اولیه، شروع به کنارگذاشتن ماسک‌ها کردند. مدت کوتاهی بعد از آن فوتبال هم به دانشگاه برگشت، با این‌که بیماری در سراسر زمستان وجود داشت.

تقابل آن ماجرا با همه‌گیری فعلی کرونا خیره‌کننده است. من بدون اجازۀ مخصوص از رئیس دانشکده نمی‌توانم به دفترم در استنفورد وارد شوم. تقریبا تمام دانشجویانِ لیسانس، محوطۀ دانشگاه را ترک کرده‌اند، و هرکس که امکانش را داشته باشد، ملزم به کارِ آنلاین است. بیمارستانِ دانشگاه که اخیرا با سرمایۀ دو میلیارد دلار ساخته شده، باید یک پنجم از حقوق همۀ ۱۴۰۰۰ کارمندِ خود را کم کند، چون بیمارانِ هراسانْ معالجاتِ خود را عقب انداخته‌اند. سانفرانسیسکو که حالا تقریبا دوبرابر یک قرن پیش خود جمعیت دارد، ۲۴۰۰ مورد ابتلا و ۴۰ مورد مرگ را گزارش کرده است ‌ــ‌ یعنی نرخ سرانه مرگ ۹۹.۲ درصد کمتر از همه‌گیری ۱۹-۱۹۱۸. ولی دو ماهِ تمام پس از آن‌که گوین نیوسام فرماندار کالیفرنیا به سکنه فرمان داد «در محل پناه بگیرند،» اصلا نمی‌توان به بازگشت تدریجی وضع عادی امید داشت.

مقیاسِ کالیفرنیا را چندین برابر بیشتر کنیم، ذهنیت خوبی از وضعیت موجود دنیا به ما می‌دهد. چند صد میلیون کارگر شغل‌های‌شان را از دست داده‌اند. تولید ناخالص داخلی جهانی شدیدا درحال سقوط است ‌ــ‌ با نرخی بالاتر از هر دورۀ دیگری بعد از رکود بزرگ. یک و نیم میلیارد شاگرد ‌ــ‌ یعنی حدود ۹۰ درصد کل جمعیت‌شان در دنیا ‌ــ‌ از تعطیلی مدارس متاثر شده‌اند. بیشتر کشورها حالا با یک رکود اقتصادی بلندمدت مواجهه هستند که زندگی‌های بی‌شماری را خراب و تباه خواهد کرد.

شاید آنفلوانزای اسپانیای خیلی مرگبارتر از ویروس کرونای جدید بوده باشد. چون دست‌کم ۵۵۰هزار آمریکایی یعنی نیم درصد جمعیت کشور را کشت.

فروپاشی اقتصادی ناشی از آنفلوانزای اسپانیایی بسیار کمتر برجسته بود. در آمریکا، تولید صنایع شدیدا سقوط کرد ولی طی چند ماه احیا شد. بخش خرده‌فروشی تقریبا صدمه نخورد، و اعلام ورشکستگیِ کسب‌وکارها، بالاتر از حد معمول نبود. مطابق آخرین تحلیل اقتصادسنجی، کاهش تولید ناخالص داخلی آمریکا درنتیجۀ همه‌گیری ۱۹-۱۹۱۸، بیشتر از دو درصد نبود. گویا این مقدار برای بیشتر کشورهای پیشرفتۀ غربی هم صادق بوده است.

با این حال شاید آنفلوانزای اسپانیای خیلی مرگبارتر از ویروس کرونای جدید بوده باشد. چون دست‌کم ۵۵۰هزار آمریکایی یعنی نیم درصد جمعیت کشور را کشت. اگر این را با رشد جمعیت یک قرن گذشته مطابقت دهیم، امروزه معادل تقریبا دومیلیون مرگ می‌بود: نزدیک به عدد پیش‌بینی‌شده در بدترین سناریوی ویروس کرونا ‌ــ‌ یعنی سناریوی بدون حفظ فاصلۀ اجتماعی ‌ــ‌ که امپریال کالج لندن در ماه مارس منتشر کرد. نرخ مرگ‌ومیر در ۱۹-۱۹۱۸ در خارج از دنیای متمدن بسیار بیشتر بود. در سطح جهان، آنفلوانزای اسپانیایی ۴۰ میلیون نفر را کشت، یعنی دو درصد جمعیت بشر، معادل بیش از ۱۵۰ میلیون نفر در امروز. حتی از این بدتر، نه‌فقط افراد مسن و بیمار، بلکه نوزادان و افرادی که در دهۀ دوم و سوم زندگی شان بودند را هم مبتلا می‌کرد. این فشاری شدید به نیروی کار وارد کرد و زندگی بسیاری از کسانی را که تازه تشکیل خانواده داده بودند نابود کرد؛ نتیجتا، در جامعه‌ای که برای بقا تقلا می‌کرد، همسران و فرزندان زیادی تنها به امان خود رها شدند.

پس چرا این همه‌گیری بی‌رحم نتوانست اقتصاد را به‌کلی نابود کند؟ جواب آن به‌طرزی غلط‌انداز ساده است: اغلب مردم، حسب ضرورت یا انتخاب، فقط به زندگی خود ادامه دادند و بس.

مقاماتِ بسیاری از ممالک، شستن دست‌ها و استفاده از دستمال را برای پوشش صورت توصیه می‌کردند؛ در آمریکا از شهری به شهری دیگر و ایالتی به ایالت دیگر، اقدامات فرق می‌کرد، ولی در سراسر کشور، مقامات محلی بسیاری از مدارس و اجتماعات را تعطیل کردند. ولی اغلب کسب‌وکارهای غیرضروری باز بودند و تقاضای مشتریان آن‌قدر کافی بود که حتی بدون کمک بسته‌های تشویقیِ پرهزینه، آن‌ها را سرپا نگه داشت.

در سال‌های اخیر، دستگاه‌های متعددی در دولت آمریکا، ارزش جان هر انسان را حدود ۱۰ میلیون دلار تعیین کرده‌اند. تخمین‌ها در ممالک پردرآمد دیگر، فرق چندانی ندارد. ‏یک قرن قبل، هیچ کس فکرش را نمی‌کرد که چنین برچسب قیمت بالایی روی انسان‌ها گذاشته شود.

آیا جان آمریکایی‌ها آن زمان کمتر از امروز ارزش داشت؟ فقط به لحاظ آماری. در سال‌های اخیر، دستگاه‌های متعددی در دولت آمریکا، ارزش جان هر انسان را حدود ۱۰ میلیون دلار تعیین کرده‌اند. تخمین‌ها در ممالک پردرآمد دیگر، فرق چندانی ندارد. یک قرن قبل، هیچ کس فکرش را نمی‌کرد که چنین برچسب قیمت بالایی روی انسان‌ها گذاشته شود. موضوع مرتبط‌تر این که، آن موقع زندگی کوتاه‌تر بود. در اواسط دهۀ ۱۹۱۰ در آمریکا، عمر متوسط در زمان تولد، فقط دوسوم امروز بود. این نرخ در سطح جهان امروزه دوبرابر شده است.

علاوه‌بر این، یک قرن قبل، دنیایی که آمریکاییان در آن می‌زیستند، هنوز به‌لحاظ جسمی و روانی، به‌وسیلۀ علوم مدرن ضدعفونی نشده بود. نسلِ قدیمی‌تر شیوع وبا و تب زرد را به یاد می‌آورد. برای آنفلوانزا، مرض سل، کزاز، دیفتری، تیفوس، سرخک، و فلج اطفال، هیچ داروی ضدباکتری یا داروی ضدویروسی و شیمی‌درمانی‌ای وجود نداشت. حتی ثروت، محافظت اندکی به‌دست می‌داد: اغلب، فقیر و غنی باهم دچارش بودند.

طی صد سال گذشته، صلح و بهداشت و شکوفایی، بشر را به سمت آسایش و امنیت و پیش‌بینی‌پذیری بیشتری سوق داده است. اولین بار در تاریخ است که اهالی دنیای پیشرفته به دلایل صحیح انتظار دارند که علم آن‌ها را محافظت کند و شفا دهد. این انتظارات به درجاتِ متفاوت همچنین در کشورهای درحال رشد هم شکل گرفته است؛ چون درآمد و آموزش افزایش داشته، گرسنگی و مرگِ زودرس فروکش کرده، و خدمت اجباری هم از مد افتاده است. مردم از زندگی توقع بیشتری دارند و بر همین اساس رفتار می‌کنند.

بیشتر کشورها حالا با یک رکود اقتصادی بلندمدت مواجهه هستند که زندگی‌های بی‌شماری را خراب و تباه خواهد کرد.

شاید پذیرش جمعیِ قرنطینه‌ها و طرح فاصله‌گذاری اجتماعی را نشانه‌ای از این فرض کنیم که انتظاراتِ بیشتر باعث شده مردم مهربانتر شوند و آن‌ها را آمادۀ تحمل فشارهای اقتصادی کرده تا از سالخوردگان، مبتلایان به نقص ایمنی، و بقیۀ بدشانس‌ها محافظت کنند. ولی شهروندانِ کوشا تحت قرنطینه باید حواس‌شان به از دست‌دادنِ همدلی‌شان باشد. همدلی متاع کمیابی‌ست: اگر آمریکاییان واقعا نگرانِ پناهندگان یا کسانی که دچار جنگ‌های خارجی شده‌اند هستند، سیاست‌گذاری‌شان کاملا متفاوت به‌نظر می‌رسد. مهربانی‌شان حتی به هم‌وطنان‌شان هم نمی‌رسد ‌ــ‌ به مصیبت‌های بی‌پایانِ افرادی که فاقد بیمه‌اند و کسانی که به‌خاطر محل زندگی‌شان محرومیت می‌کشند نگاه کنید.

باتوجه با این سابقۀ نامطبوع، پاسخ بسیاری از آمریکاییان به همه‌گیری فعلی را بیشتر می‌توان ناشی از ترس دانست ‌ــ‌ ترسی که در این دوران شکوفایی و علم، نامانوس است: ترس از این‌که همسری آسیب‌پذیر، یا والدین فداکار، یا پدربزرگ و مادربزرگِ عزیز قربانی بعدی باشند. این اضطراباتِ شخصی و همدردی‌های قبیله‌ای است که نفَس اقتصاد را گرفته و زندگی‌ها را به وقفه انداخته است.

بخش بزرگی از مردم به‌حال خود رها شده، در باتلاق بیکاری و فقر و بی‌ثباتی فرو رفته، یا مشاغل نامساعد را انتخاب می‌کند. جوانان و فقرایی که درمعرض نابرابری و بدهی و فقدان پیشرفت اجتماعی هستند، بیشترین هزینه را پرداخت خواهند کرد.

اولین بار در تاریخ، در دنیای پیشرفته، بسیاری از مردم می‌توانند اضطرابات‌شان را کاملا رها کنند. حتی ۲۰ سال پیش، بعید بود کسی از خانه درس بخواند و کار کند. فناوری به تنهایی، فاصله‌گذاریِ پایدار را ممکن و حتی قابل‌تحمل کرده است. ولی نه برای همگان. از آن روزهایی که دانشجویان استنفورد ‌ــ‌ مثل پلیس‌ها و صندوق‌داران امروز ‌ــ‌ جان و تن‌شان را به‌خطر می‌انداختند، مدت‌هاست که گذشته است. انتظارات از زندگی، در تمام اقشار جامعه رشد کرده است ‌ــ‌ حتی در برخی بیش از دیگران.

امروزه، این همدلیِ گزینشی باعث تشدید نابرابری‌ها می‌شود. به‌لطف انواع بیمه‌های تامین اجتماعی و بیمه‌های سالمندان، سال‌هاست که آمریکاییانْ ثروت را از جوانان به سالمندان منتقل کرده‌اند. ولی حالا آن‌ها دارند گامی افراطی‌تر برمی‌دارند و با برباددادنِ منابع و کوچک‌سازی اقتصاد، اندک سال‌های باقی‌مانده از عمر کسانی که در معرض کرونا هستند را نجات دهند. برای کسانی که از بیشترین حمایت برخوردارند ‌ــ‌ یعنی آن‌هایی که امیدوارند در پناه امنیت نسبی خانه‌های‌شان و مشاغل پردرآمدترشان، این توفان را پشت سر بگذارند ‌ــ‌ این ترفند به کمک فناوری قابل‌تحمل‌تر می‌شود.

درعین‌حال، بخش بزرگتری از جامعه به‌حال خود رها شده، در باتلاق بیکاری و فقر و بی‌ثباتی فرو رفته، یا مشاغل نامساعد را انتخاب می‌کند. جوانان و مستضعفانی که درمعرض نابرابری و بدهی و فقدان پیشرفت اجتماعی هستند، بیشترین هزینه را پرداخت خواهند کرد.

کارشناسان بارها وبارها پیش‌بینی کرده‌اند که این بحران همه چیز را عوض خواهد کرد. ولی آیا تجربۀ رعب‌آور این همه‌گیری، همچنین بشر را وادار خواهد کرد که در برخی توقعات سنگین‌تر خود تجدیدنظر کند؟ درنهایت، باید شجاعانه با بده‌بستان‌هایی که مجبوریم آن‌ها را بپذیریم مواجه شویم و به کسانی که حاضر به چنین فداکاری‌های نیستند وقع چندانی ننهیم.

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش