این بیست و هفتمین مردهایست که از صبح تا حالا شستهایم. هنوز ده دقیقه به ساعت نه مانده و کلی جنازهی دیگر هم در نوبت باقیست. بعد از آن سالهای رکود و بیکاری، بیست روز اخیر پر درآمدترین روزهای زندگیام بوده است. حساب بانکیام تا خرخره پر شده. مردم دوست ندارند جنازههای عزیزانشان در لای چرخ دندههای ماشینهای شستوشوی اتوماتیک گیر کند و آش و لاش بشود. به همین علت، شغل من هنوز یکی از شغلهای محترم باقی مانده. هر جا میروم، احترام میبینم و آنهایی که ماندهاند به خوبی مرا میشناسند و با دیدنم از جای خود بلند میشوند یا کلاهشان را از سر برمیدارند.
هیچ کس نمیتوانست حدس بزند اتفاقی که در تاریخ اول ژوئن ۲۱۸۴ افتاد با همهی رویدادهای فضایی قبلی متفاوت باشد. روز اول ماه ژوئن خبرگزاریها به نقل از منابع علمی و تلسکوپهای فضایی خبر دادند که شهابسنگ عظیمی از خارج از منظومهی شمسی به سمت زمین در حرکت است. طبق برآورد اولیه، بزرگی شهابسنگ برابر یک چهارم کرهی ماه تخمین زده شده بود. سایت انترنتی ستارهشناسی بینالمللی در کنار تصاویری از این سنگ آسمانی، شمارندهای دیجیتال فاصلهی لحظه به لحظه این سنگ عظیم با زمین را نشان میداد.
البته میلیون ها و شاید میلیاردها سال است که تیلهی آبی رنگ زمین در منظومهی شمسی میچرخد و هر ساله شاهد سنگ اندازیهای همسایه های دور و نزدیک آسمانی بطرف خود است. بیشتر اوقات سنگها در جو از بین میروند تکههای کوچک آن در صحراهای دور دست و یا در دریاها سقوط میکند، گاهی نیز ممکن است از آسمان شهرها به شکل گلولهای آتشین بگذرد. در هنگام رویت چنین پدیدهای عشاق آرزوی عشقی ابدی می کنند. مومنان مشغول حساب و کتاب و بده بستان دینی با خدایشان میشوند. دانشمندان روی مرتفعترین کوهها مشغول رصد میگردند. در شهرهای بزرگ چند روزی بازار شرط بندی داغ میشود. احزاب و فرقه های مختلف مثل قارچ سر از خاک در میآورند و همه جا بساط منبر و موعظه و پیشگویی برپا میشود .
اما کمی پس از ناپدید شدن سنگ فضایی، همهمهها میخوابد. کار و کسب دوباره رونق گرفته، بانک ها پر پول و خیال دولتها آسوده میشود. روحانیون هم آن واقعه را هشداری الهی مینامند و با اعلام شماره حسابهای مختلف بانکی خواهان کمکهای بیشتر برای پاک کردن روح انسانیت از پلیدیهای دنیا میشوند.
اما این بار، در تاریخ سوم ژوئن قضیه آن قدر جدی شد که سران کشورهای قدرتمند در یک نشست خبری مشترک به شنیدن گزارشهای دانشمندان پرداختند. در پایان با صدور اطلاعیه ای جهانی برای همه توضیح دادند که برخلاف نظر قبلی کارشناسان فضایی، مدار این شهابسنگ غول پیکر با مدار زمین تقاطع نداشته و با کسری از اندازه در مقیاس کیهانی در حالتی تقریبا مماس با کرهی ماه از بین دو سیاره گذشته و از آنها دور خواهد شد.
وقتی بازگشت دوباره آن بر طبق محاسبهها ۸۰۰ سال بعد پیشبینی گشت، خاطر مردم کمی راحت شد. اما تنها چند روز بعد، اسنادی به در رسانه ها درز کرد که حکایت از دروغگویی سیاستمداران و قریبالوقوع بودن خطر میکرد. این اسناد نشان میداد که مدار شهاب سنگ ایکس اف ۷۶ (نامی که دانشمندان به آن داده بودند) اندکی به زمین نزدیکتر است و سنگ مزبور تنها از فاصلهی ۳۴۰ هزار کیلومتری زمین رد خواهد شد. پیدا بود که عدد ۳۴۰ هزار بیش از آن بزرگ و دور بود که مردم عادی، از آن فاصله احساس خطری بکنند. اما همیشه آدمهای فضولی هستند که مرتب در کار دیگران موش میدوانند. چند اخطار از طرف این افراد باعث مراجعهی سیل آسا ی مردم به منابع کیهانشناسی شد و آنجا بود که همه فهمیدند در مقایسه با واحدهای اندازه گیری فضایی مثل سال نوری و پارسک، عدد ۳۴۰ هزار مثل آن است که بغل گوشتان بمب اتم بترکانند و پیداست که وقتی در چنین فاصلهای بمبی ترکید دیگر زیاد فرقی نمیکند که در ده متری آن باشید یا صدمتری! نمایشگر آنلاین وبسایت ستارهشناسی هم هر لحظه با اعلام عددی که بسرعت کمتر و کمتر می شد زهرهی دل مردم را آب می کرد.
هنوز خبر سهمگین از هضم رابع مردم نگذشته بود که آگهیهای رنگ و وارنگ عرضهی پناهگاههای مقاوم در برابر تشعشع و ضربات مهلک سنگهای آسمانی با قیمت نصف کالاهای مشابه اروپایی و تحویل ۲۴ ساعته، در و دیوار و تمامی کانالهای ماهوارهای را پر کرد. جمعی از سیاستمداران، چینی ها را به کتمان اخبار به بهای نابودی توامان انسانیت و اقتصاد جهانی متهم کردند. اما ژنرالهای چشم بادامی با چند نطق آتشین به لهجهی کانتونی و نوشتههایی شبیه به پیکتوگرامهای مایایی دشمنان تاریخی پرولتاریا را به حملهی اتمی تهدید کردند. اما چون مترجمی پیدا نشد تا حرف چینیها را ترجمه کند کسی دنبال قضیه را نگرفت.
قیمت نفت به شدت بالا رفت و بازار بورس جهانی سقوط کرد. بانکها و موسسات بزرگ جهانی تعطیل و در جلوی آنها ماموران مسلح منتظر دفع حملهی احتمالی مردم شدند. کلیسای مقدس با ادعای پیشگویی چنین روزی در کتب مقدس، ضمن دروغین خواندن ادیان دیگر، مردم را به دعا و استغفار هر چه بیشتر دعوت کرد. صدای ناقوسهای بودایی در کل منطقهی هندوچین لحظهای قطع نمیشد و عدهی کثیری به حالت سینهخیز از هندوستان به سمت پوتالا، جایگاه دالاییلاما در تبت براه افتادند. بعضی از گروههای افراطی دینی اماکن مذهبی را سنگر بندی کرده و دایم به پیروان خود آسودگی خیال میدادند که طبق وعدهی شیخ اعظم ، سنگ آسمانی در آخرین لحظات تغییر مسیر داده و تنها بر سر کفار خواهد خورد.
انتظار اولیه آن بود که یکی از دولت های گردنکلفت با شلیک یکی از موشک های عریض و طویلش در عرض چند ثانیه، سنگ آسمانی را میلیونها کیلومتر دور از زمین خرد و خاکشیر کند. اما با مناظرهی بین ژنرال ها و دانشمندان خلایق متوجه شدند که اولا، آن جسم خیلی دور است و در ارسال هر موشکی با کلاهکهای اتمی امکان خطای محاسباتی وجود دارد. دوما، اصابت موشک اتمی به شهابسنگ احتمال زیاد نه تنها آن را نابود نخواهد کرد بلکه باعث چند تکه شدن آن خواهد شد و با این عمل کرهی زمین خود را در معرض زیر بمبارانی از شهابسنگها قرار خواهد داد . سوما، با توجه به محاسبهی جرم و سرعت فوقالعاده شهاب، شیئی مذکور در صفحهی فضای پیرامون خود خمیدگی خواهد کرد که باعث خواهد شد هر موشکی از مسیر خود منحرف شود.
بعد از همهی جر و بحثها ، آدمها به این نتیجه رسیدند که هیچ کاری از دستشان بر نمیآید و اطلاع از مرگی ناگزیر سونامی مرگی خودخواسته براه انداخت. در آغاز مومنین در انتظار موعود با دادن وعدهی انواع عذاب برای مرتکبین با آن مخالفت کرد، اما با دخالت دولتهای لائیک و کمی کمکهای مالی خیرخواهانه، این مخالفت رفع شد و قانون اختیار مرگ خودخواسته در همه جا به تصویب رسید .
ابتدا کار آسان بود. هرکه تصمیم میگرفت بمیرد، با رعایت تشریفات در مقبرهی خانوادگی به خاک سپرده میشد. اما با اوج گرفتن تعداد افراد که خواهان پایان دادن به زندگیشان بودند، شهرداریها از سختی کار و حجم بالای کفن و دفن شکایت کردند و با همکاری احزاب کمونیست، طی اعتصابی یک روزه موفق به بالا بردن صد در صدی حقوق و مزایا و مرخصی سالیانه و نیز افزایش مرخصی زایمان برای زنان کارگر شدند.
در این بین خبر رسید که سرمای طاقت فرسای تبت تمامی راهپیمایان پوتالا را از پای درآورده است. در عکس ماهوارهای، صفی طویل و پیچاپیچ از جنازهها به عنوان دومین پدیده ساختهی دست بشر که از فضا قابل رویت بود، به ثبت رسید. مرگومیر در شهرها آنقدر بالا بود که افزایش دستمزد و مرخصی تشویقی و درج در پرونده نیز کفاف نداد و حکومت ها ناچارا شروع به تشویق اهالی برای سوزاندن اجساد کردند. این بار اهالی کلیساها نیز که از بوی بد تعفن اجساد در اماکن مقدس در امان نمانده بودند با تحویل مردهها به کورههای آدم سوزی موافقت کردند و به مومنین توصیه کردند با تحویل هر جسد سالم به کورهها از امتیاز یک بار آمرزش مجانی و یک آدرس مشخص و انحصاری در بهشت برخوردار گردند.
ماهیگیران کشتیهای بزرگ صیدماهی ژاپنی در یک حرکت دستهجمعی اقدام به هاراکیری کردند و وصیت نمودند که جنازههای آنها به دریا ریخته شود تا ارواح دلفینها و نهنگها پوزش آنها را بپذیرند.
مبتلایان به سرطان سرخوش از بدست آوردن فرصت برابری برای رویارویی با مرگ دست از شیمی درمانی کشیدند و موهایشان دوباره رشد کرد. تعداد زیادی از نویسندگان تازهکار در یکی از کشورهای شرقی با گاز خودکشی کردند و در آمریکا ۳۹ داستان نویس در هنگام بازی با تفنگ شکاری مغز خود را پریشان کردند. درخاورمیانه، سواران سفیدپوشی شمشیر بدست برای یافتن جنازه های ۱۵۰۰ سالهی دو مرد و یک زن عرب جایزههای کلانی در روزنامهها اعلام کرده بودند.
مردم کم کم از اینهمه درگیری، کشت و کشتار، ضدونقیضگویی و سیاستبازی خسته شدند. زمان زیادی تا برخورد شهابسنگ باقی نمانده بود و آرزوهای دور و دراز به درد کسی نمیخورد. آرزو برای بدست آوردن است و کسی زمانی برای بدست آوردن نداشت. همه در فکر بودند در این زمان کوتاه چه چیزهایی را باید از دست بدهند. امیدها برای آینده رنگ باخته بود. به گذشته نگاه کردند، اما هر چه که بنظر پرافتخار م آمد در مواجهه با مرگ حتمی رنگ میباخت. دست آخر هیچ چیز برای افتخار باقی نماند. آدمها ماندند و جنازههایی که هر روز بیشتر و بیشتر میشد. ماشینهای جنازهشویی همچنان کار میکردند و کیفیت کار آنها مشتریان را راضی نمیکرد. گیر کردن چند جسد در لابلای تسمهها و لتوپار شدن آنها در چند شهر اعتراض مردم را برانگیخت.
یک مقاله ی سفارشی با عنوان «شستشوی مکانیکی، توهین به انسانیت» سیل متقاضیان را به سمت مردهشورخانههای سنتی سرازیر کرد. نویسنده استدلال کرده بود «حال که نمی توان هیچ آینده ای برای بشریت تصور کرد، خوب است که به انسانیت احترام گذاشته و جنازهی عزیزانمان را به ماشینها نسپاریم. بگذار یکبار و برای همیشه آدمها همانطور که به دست آدمها به دنیا میآیند، به دست آدمها نیز به خاک سپرده شوند.»
طبیعیست که وقتی آینده در حال نابودی است، آدمها نوستالژیک میشوند.
تابلوی اعلانات بالای سرم هر لحظه ورودی و خروجی سیستم را نشان می دهد. جنازه ها به ترتیب مذهب، جنس و سن تفکیک شدهاند و هر کدام از طریق نقالهها و تونلهای مَکِش و هدایت شده به بخش مخصوص به خود میروند.
ساعت تفریح من است. من با این فکر که با پولی که جمع کردهام، میشود در یکی از جزایر دور افتاده در اقیانوس اطلس خانهای خرید و در ساحل به تماشای غروب زیبای خورشید پرداخت، با خودم لاس می زنم و همزمان پیادهرو را تماشا میکنم که آدمهایش روز به روز کمتر میشوند.
.
[پایان]