رضایتِ رابطه تعریف سادهای دارد، اما راهِ رسیدن به آن گاهی پیچیده است. گاهی بهراحتی میتوان دریافت که رابطهای موفق از آب در خواهد آمد. اما در مواردی گویی ازدواج ایدهٔ بدی بوده و کلا همه چیز را خراب کرده است. آیا واقعا اینطور است؟ آیا ازدواج فینفسه مشکلاتی را ایجاد میکند که منجر به طلاق میشود؟
موفقیتِ یک رابطه، به هزینهها و پاداشها و انتظاراتِ افراد بستگی دارد. مطابق یک تحقیق، افرادی که روابطِ موفقی داشتهاند، از نظر میزانِ پاداش در رابطه فرقی با شکستخوردهها نداشتند. عامل تعیینکننده، میزانِ هزینهها بوده است: فاکتوری که حتی آیندهٔ رابطه را قابلپیشبینیتر میکند.
گاهی پایانِ یک رابطه را از شروعِ آن میتوان پیشبینی کرد. افرادی که در همان ابتدای رابطهٔ خود دچار دلخوری، ناامیدی، و هزینههای عاطفی میشوند بیشتر احتمال دارد که بعدا دچار شکست کلی رابطه شوند. اینها علائم آشکار مشکل هستند. اما گاهی زمان بیشتری نیاز است و با پیشرفت رابطه، هزینهها بیشتر میشود. یعنی در اوایل تشکیل رابطه، پاداشها بیشتر مورد توجه هستند ولی نهایتا هزینهها برجسته میشوند و همین موجب کاهش رضایت میشود. درواقع، در یک رابطهٔ موفقْ پاداشها هزینهها را جبران میکند و این موازنه باعث افزایش رضایت میشود. در یک رابطهٔ ناموفق، هزینهها مدام برجسته میشوند و پاداشها را از بین میبرند. برای همین بعضی آدمها بعد از بیست سال زندگی مشترک طلاق میگیرند.
مطابقه پژوهشهای انجامشده، مسائلی که باعث میشود یک زوج بعد از ۲۰ سال دچار جدایی و طلاق شوند، از همان اولِ رابطهٔ آنها وجود داشتهاند. درواقع مشکلاتِ اساسی ناگهان بروز نمیکنند، اما بهتدریج غیرقابلتحملتر میشوند تا اینکه رابطه را خراب میکنند. بههرحال برای بعضی آدمها ظاهرا ازدواج اوضاع را بدتر میکند. بهطور میانگین معمولا از سال دومِ ازدواج، رضایتِ رابطه تدریجا کاهش مییابد.
یعنی ازدواج تا دو سال به افراد حس شادی و خوشبختی میدهد و بعد از آن حس شادی به امری عادی بدل میشود و حس رضایت رو به زوال میرود. اولین دلیلش این است که خود افراد دیگر مثل قبل تقلا نمیکنند برای طرفِ مقابلشان یک شریکِ باملاحظه و پاسخگو و رضایتبخش باشند. در مراحل اولیهٔ رابطه، افراد مشتاقانه هر کاری لازم باشد میکنند تا شریکی باملاحظه، مفید و مطبوع باشند. اما بعدتر به رفتار عادی خودشان برمیگردند.
در نتیجهٔ این کمبود، پاداشها کاهش مییابد، هزینهها بالا میرود، و رضایت کم میشود. ولی تمامِ چیزی که نیاز است تا رضایتِ یک رابطه را حفظ کرد این است که شریکی پاسخگو باشید. البته لازم هم نیست به اندازهٔ گذشته تقلا کنید، اما برای اینکه شریکی رضایتبخش باشید، پاسخگویی نقش مهمی دارد. و یکی از بهترین شاخصهای رضایت و موفقیتِ رابطه این است که ببینیم آیا یک فرد، شریکِ خود را بهقدر کافی پاسخگوی نیازها و امیال خود میداند یا نه.
پاسخگویی شامل مولفههای فراوانی میتواند باشد اما ممکن است شامل چیزهای سادهای هم باشد مثلا: حمایتِ کلامی و عملی از ایدهالها و اهداف شریک زندگی، توجه به شریک زندگی و علائق او، گوشدادن به نگرانیهای او، و تبریکِ دستاوردهایی که کسب کرده است. اما مشکل اینجاست که پاسخگویی مثل بقیهٔ معیارها و توقعات شخصی، برای آدمهای مختلف فرق میکند. مطابق تحقیقات، افراد در دوسومِ مواقع متوجه میشوند که شریکشان برای رضایتبخشبودن تلاش میکند، اما در یکسومِ موارد متوجه نمیشوند.
وقتی پاسخگویی کمتر از میزان مورد انتظار باشد، طرف مقابل هم به دو دلیل کمتر پاسخگو میشود: چرا باید کسی را که برایش مفید نیست کمک کند؟ چرا باید بیش از شریکش برای رابطهٔ خود سرمایهگذاری کند؟ معلوم است که این سوءتفاهم منجر به چرخهای از رفتارهای متقابل میشود که طی آن، هرکدام نیازهای طرف مقابل را نادیده میگیرد. کسانی که رابطهٔ رضایتبخشی دارند اغلب میگویند که برای رابطهٔ موفق باید تلاش کرد، ولی یافتن نقطهٔ شروع مشکل است. سرانجام چیزی که رابطه را خراب میکند، ازدواج نیست؛ بلکه عدم پاسخگویی و تلاشِ شرکایی است که دیگر نمیخواهند روی رابطهٔ خود سرمایهگذاری کنند.