درست همانطور که بعضی فیلمها چنان بد هستند که از آنها خوشتان میآید، پایان مراسم اسکار نودوسوم هم چنان مایوسکننده بود که میتوان آن را نقطهٔ عطف دانست. ترتیبِ همیشگیِ اهدای جوائز را بُر زدند، طوری که جایزهٔ اسکارِ بهترین فیلم که همه منتظرش بودند، خیلی زود به «سرزمین خانهبهدوشها» رسید. فقط جایزهٔ بهترین بازیگر مرد و زن باقی مانده بود. فرانسیس مکدورمند ستارهٔ همین فیلم، بهعنوان بهترین بازیگر زن، سومین جایزهٔ اسکارش را دریافت کرد، و کوتاهترین سخنرانیِ شب را شتابزده تمام کرد. بعد واکین فینیکس به صحنه آمد تا جایزهٔ بهترین بازیگر مرد را اهداء کند. او که خیلی هم باشخصیت نیست، خیلی بیاحساس گفت که مثلا قرار بود دربارهٔ جادوی تحولآفرین بازیگری صحبت کند، اما چیزی به ذهنش نمیرسد که بگوید. و بدون نمایشِ هیچ کلیپ یا توضیحی دربارهٔ بازیِ افرادِ موردنظر، پنج نامزد را معرفی کرد.
احتمالا تهیهکنندهها با خودشان فکر کردند که چدویک بوزمنِ فقید بهخاطر بازی در «بلکباتمِ ما رِینی» برنده خواهد شد، و برای همین خواستند حال و هوای شب را احساسی کنند، اما جایزه نصیب آنتونی هاپکینز شد بهخاطر بازی در فیلمِ پدر، و او هم اصلا در مراسم حاضر نبود؛ در نتیجه، شبِ بزرگِ سینما با عکسی سیاه و سفید از قیافهٔ او خاتمه یافت، و فینیکس هم خیلی بیاحساس گفت که آکادمیِ اسکار از طرفِ او جایزه را دریافت خواهد کرد. و همهاش همین بود. برنامه تمام شد. البته باورش سخت است؛ ولی این پایانی مناسب برای مراسمِ اسکاری بود که سطحِپایینتر از همیشه و درعینحال غیرعادیتر از همهٔ اسکارهایی بود که تا امروز دیدیم.
سازماندهندگانِ مراسم برای محافظت از شرکتکنندگان در برابر کرونا، هزاران نفر مهمان را در سالن دالبی جمع نکردند، و فقط ۳۰۰ نفر را در سالن یونیوناستیشن لسآنجلس جمع کردند که دورِ میزهایی لامپدار نزدیک یک صحنهٔ نیمدایره و کمارتفاع نشسته بودند. یک باشگاهِ شبانهٔ مجلل، اما بدون خوراکی و نوشیدنی یا نمایشی که شاید تاثیر آن را کامل کند. با آنکه احتیاطات بهداشتی و ایمنی لحاظ شده بود، اجرای مراسم درمجموع فوقالعاده آرام و محدود بود. از آنجا که استیون سودربرگ تهیهکننده بود، هیچ برنامهٔ رقص و آوازی در کار نبود ــ بدون هیچ شیرینکاری و شوخی و جوک خاصی. پسزمینه فقط یک پردهٔ سادهٔ آبی تیره بود، و بهجای ارکستر از یک دیجی استفاده شد، که آن هم کوئستلاو بود، و کارش این بود که موزیکهای قبل و بعدِ اعلام جوایز را مدیریت کند. بیشتر از آنکه شبیه یک مراسم عادی اسکار باشد، شبیه یک پارتیِ اداره با تمِ اسکار بود که چون مشروب قدغن بود، نصفِ کارمندها جیم شده بودند.
شبِ اسکار، این بار بهجای آنکه با یک حرکتِ پرزرق و برق یا یک مونولوگِ بینزاکت آغاز شود، با رجینا کینگ شروع شد، که روی صحنه آمد و از همهگیری کرونا و محکومیتِ درِک شووین حرف زد. و بعد از چند جملهٔ غمگین، بدون هیچ مکثی شروع به ارائهٔ اطلاعاتی دربارهٔ نامزدها در بخشهای فیلمنامه کرد، و جایزهها به فلوریان زلر و کریستوفر همپتون (بهترین فیلمنامه اقتباسی برای «پدر»)، و امرالد فنل (بهترین فیلمنامه غیراقتباسی برای «زن جوان خوشآتیه») رسید. سرعت اعطای دو جایزهٔ اول، به اندازهٔ شوخیِ تینا فی با اِیمی پولر و لبخندهای زورکیِ تام هنکس در ردیف اول بود.
فرمتِ بقیهٔ شب هم همین بود. هر کدام از مجریها دو جایزه را حمل میکرد، و هیچ خبری از آن شوخیهای مثلا فیالبداههٔ شکنجهآور همیشگی نبود. برندهها، چه حاضر در سالن یا در جای دیگر ازطریق ماهواره، اگر میخواستند بیشتر از ۴۵ ثانیه حرف بزنند، صدای بلند یک موزیکِ مزاحم آنها را خفه میکرد. البته این باعث میشد تغییری فرحبخش ایجاد شود. توماس وینتربرگ که فیلم او، «یک دور دیگر»، بهترین فیلم بینالمللی شد، با چشمانی اشکآلود از دخترش گفت که درست در همان روزهای اول فیلمبرداری، در تصادف ماشین کشته شد. یو جانگ یان که برای بازی در میناری، برندهٔ بهترین بازیگر مکمل زن شد، همهٔ ما را بهخاطر تلفظِ اشتباهِ اسمش بخشید، و خیلی بانمک گفت که دلیلِ بُردنش این بود که از رقبایش خوششانستر بود. دنیل کالویا که بهخاطر بازی در «یهودا و مسیح سیاه» برندهٔ بهترین بازیگر مکمل مرد شد، به دلیل نامعلومی گفت که اگر والدینش سکس نمیکردند، او به دنیا نیامده بود. و جیمز رید یکی از کارگردانانِ «معلم اختاپوس من» که برندهٔ بهترین فیلم مستند شد، سوالی بیپاسخ را مطرح کرد: «اگر یک آدم و یک اختاپوس بتوانند با هم رفیق شوند، دیگر چه چیزی ممکن خواهد بود؟»
اما درعوضِ این تصمیم مثبت که اجازه دادند برندگانِ جوایز هر چرت و پرتی دلشان خواست بگویند، یک تصمیم بسیار مشکوکتر این بود که تقریبا هیچ کلیپی از فیلمهای نامزدشده نشان ندادند. این خلاءِ عجیب برای فیلمها سنگین بود، چون این میتوانست برایشان قدری تبلیغ باشد، و برای بینندهها هم همینطور، چون آنها هم میخواستند طعمی از این فیلمها را بچشند. این موضوع، حسِ ساده و صرفهجویانهٔ مراسمی که جذابیتِ تاریخیاش را از همان اول از دست داده بود، تشدید میکرد. ما داریم دربارهٔ سه ساعت و چهلوپنج دقیقه برنامه تلویزیونی حرف میزنیم ــ و ۱۵ دقیقه سخنرانیِ الهامبخش یا سرگرمکننده، نمیتوانست هیجانانگیزش کند.
درواقع وقتی تازگیِ محلِ برگزاری و فرمتِ سفت و سخت اجرای مراسمْ خاصیتِ خود را از دست داد، دیگر کل شب حوصلهسربر شد. البته موفقیتهای تاریخی هم وجود داشت: کلوئِی ژائو، دومین زن و اولین زن رنگینپوستی شد که اسکار بهترین کارگردانی را بُرد؛ هاپکینز هم مسنترین بازیگری شد که جایزهٔ اسکار برده است. اما بیشترِ اینها از قبل پیشبینی شده بود. «سرزمین خانهبهدوشها» از همان زمانِ اکرانش در جشنوارهٔ فیلم ونیز در سپتامبر گذشته، بهعنوان برندهٔ بزرگ اسکار روی زبانها افتاده بود، پس گرچه از موفقیتش در شب اسکار استقبال شد، مثل موفقیتِ فیلم «انگل» در سال گذشته هیجانانگیز نبود. و چند تا از برندگان دیگر ــ از قبیل «روح» محصول پیکسار که بهترین فیلم انیمیشن شد ــ نه تاریخساز بودند و نه غافلگیرکننده. و میشد مطمئن بود که حتی تولیدکنندهها هم حوصلهشان سر رفته است، چون گویندهٔ برنامه مدام خبرِ آمدنِ برد پیت را میداد ــ انگار باید خیلی ممنون باشیم که قرار است آدمِ فوقمعروفی را یک نظر تماشا کنیم. و نابهنجارترین رفتاری که به چشم خورد، درجریان یک تستِ موسیقیِ ملالآور بود که فحشی از دهنِ آندرا دی در رفت و گلن کلوز موقع پخش آهنگ دبات از گروه اییو، قرِ باسن رفت. این شیطنتِ ملایم، باز هم آدم را یادِ فردای یک پارتیِ اداریِ خلوت میاندازد. یعنی اسکار نباید زرق و برقی بیش از این میداشت؟
البته طبیعی بود که این مراسم، کمشکوهتر از همیشه برگزار شود. باید جمعیت را کنار میگذاشتند، مراسمِ معمولِ فصل گرمِ جوایزِ سینمایی را باید بیخیال میشدند، و بههرحال، قابل درک است که استودیوها باید اکرانِ تجاریترین فیلمهایشان را تا زمانِ بازگشاییِ سینماها به تاخیر بیندازند. اما سودربرگ و تیمش میتوانستند از این فرصت استفاده کنند و به ما یادآوری کنند که سینمارفتن چهقدر میتواند هیجانانگیز باشد. درعوض، مراسمِ موقر و کمحالِ آنها باعث شد هالیوود شبیه یک کارگاه خانگیِ کوچک و خوشگل به نظر آید که برای مخاطبانی اندک و مشکلپسند فیلم تولید میکند، و اصلا در بندِ فروشِ فیلم نیست. منصفانهترین چیزی که میشود گفت، این است که اصولا تماشای جوایز اسکار چندان سرگرمکننده نیست، اما دستکم امسال آنطور که فکرش را نمیکردیم کسالتآور بود.