azizi

از نیما تا امروز: تجربه، آشفتگی یا مقاومت؟

جستاری در باب فرم‌گریزی در شعر معاصر ایران

در شعر معاصر ایران، به‌ویژه در چند دهۀ اخیر، با پدیده‌ای روبه‌رو هستیم که از حاشیه به متن آمده است: فرم‌گریزی. گاه آگاهانه است، گاه ناشی از شتاب یا سهل‌انگاری؛ گاه نشانۀ مقاومت است و گاه نشانِ گم‌گشتگی…

فرم در شعر صرفاً به معنای شکل بیرونی نیست، بلکه بیشتر شبیه‌به استخوان‌بندی بدن است، یا مانند جریان پنهانی که کلمات را نه فقط در کنار هم، چه بسا در امتداد یکدیگر قرار می‌دهد. بدون آن معنا پراکنده می‌شود، صدا از تعادل می‌افتد و شعر بدل به چیزی می‌شود میان نثر و یادداشت. با این حال، در شعر معاصر ایران، به‌ویژه در چند دهۀ اخیر، با پدیده‌ای روبه‌رو هستیم که از حاشیه به متن آمده است: فرم‌گریزی. گاه آگاهانه است، گاه ناشی از شتاب یا سهل‌انگاری؛ گاه نشانۀ مقاومت است و گاه نشانِ گم‌گشتگی.

برای پی‌بردن به ریشۀ این گرایش، باید به نیما یوشیج بازگردیم. او را اغلب با گسستن از قالب‌های سنتی می‌شناسند، اما حقیقت آن است که او فرم را کنار نگذاشت، بلکه کوشید جان تازه‌ای در آن بدمد. شعر نیمایی، با وجود فاصله گرفتن از وزن عروضی کلاسیک، ساختاری دقیق دارد. سطرها بر مبنای تقطیعی حساب‌شده بنا شده‌اند، ریتم درونی حفظ شده و زبان در دل یک منطق عاطفی و فکری حرکت می‌کند. نیما شعر را از حافظۀ ادبی جدا کرد و به زیست اجتماعی پیوند زد. شاملو ادامه‌دهندۀ این مسیر بود. او حتی وزن نیمایی را نیز کنار گذاشت و به‌جای آن بر ریتم زبانی و زبان خطابی تکیه کرد. شعرش بی‌وزن است، اما بی‌فرم نیست. فرم در شعر او نوعی معماری پنهان دارد: سطرها با ضرب‌آهنگ معنا و عاطفه چیده شده‌اند و زبان، آن‌چنان فشرده و نمایشی است که خود بدل به ساختار شده‌است. در شعر فروغ فرخزاد، فرم صمیمی‌تر می‌شود؛ نه از سنت می‌آید و نه از نظریه، بلکه از دل تجربۀ زیسته و نگاه انسانی و زنانه سر بر می‌آورد. زبان ساده است، تصویرها حسی‌اند و سطرها کوتاه، اما همه‌چیز در چهارچوب انتخابی دقیق قرار دارد. درواقع، او یکی از نخستین شاعرانی بود که نشان داد فرم را می‌توان از دل زندگی ساخت، نه فقط از دل کتابخانه.

دهه‌های چهل و پنجاه، دوران تکثیر فرم‌ها بود. هر شاعر فرم خاص خود را جست‌وجو می‌کرد. اخوان ثالث زبان حماسی و وزن سنتی را با دغدغه‌های اجتماعی پیوند زد. سهراب سپهری با سکوت و تأمل فرم ساخت. بیژن جلالی شعر را به زمزمه رساند. و یداللّه رؤیایی، با شعر حجم، تصویر را به‌جای دستور زبان نشاند. در این دوره، فردیتِ شاعر با فرم پیوندی عمیق داشت. اما این «فردی شدن» کم‌کم شعر را از بستر اجتماعی‌اش جدا کرد. شعر، برای مخاطب عمومی، غریبه‌تر و گاه پیچیده‌تر شد.

انقلاب این معادله را به هم زد. شعر رسمی و تبلیغی، ساختاری شعاری و کلیشه‌ای پیدا کرد. در مقابل، شعر تبعیدی و مقاومت، به‌ناچار به پیچیدگی و پنهان‌کاری رو آورد. فرم، در بسیاری موارد، به ابزاری برای دور زدن سانسور تبدیل شد. درنتیجه، زبان دشوار و ساختار گنگ، جای شفافیت را گرفت. شعر دیگر برای گفتن نبود، برای عبور از فیلترها بود و این، به‌مرور، رابطۀ طبیعی شعر با جامعه را مخدوش کرد.

در دهه‌های هفتاد و هشتاد، با ورود اینترنت و فضای مجازی، شعر وارد مرحله‌ای تازه شد. شعر از صفحۀ کتاب به صفحۀ تلفن همراه منتقل شد. سرعت جای دقت را گرفت. شعرها کوتاه شدند، وزن و ریتم کنار رفتند و لحظه‌نگاری بر معماری غلبه یافت. فرم‌گریزی در این دوره دیگر یک انتخاب شاعرانه نبود، بلکه به پیش‌فرضی فراگیر بدل شد. شعرهایی که منتشر می‌شدند اغلب نه ساختار داشتند، نه تداوم حسی و نه انسجام زبانی؛ بیشتر شبیه‌به دل‌نوشته بودند، یا کپشن‌هایی شاعرانه.

در چنین وضعیتی، پرسش اصلی آن است که «این گریز از فرم از آگاهی می‌آید یا از ناتوانی؟» اگر از آگاهی بیاید، می‌تواند ساختارشکن باشد؛ اما اگر حاصل شتاب‌زدگی و بی‌توجهی باشد، نوعی آشفتگی و ابتذال را به دنبال دارد. منظور از ابتذال صرفاً عام‌پسندی نیست، بلکه بی‌فکری، بی‌ریشگی و بی‌دقتی است.

نگاهی اجتماعی به این مسئله زاویه‌ای دیگر می‌گشاید: اگر فرم چیزی رمزآلود و فقط برای گروهی خاص باشد، به نوعی امتیاز فرهنگی تبدیل می‌شود که بقیه را بیرون نگه می‌دارد. اما اگر از دل تجربه‌های مشترک، رنج‌های عمومی و زبان روزمره برآمده باشد، می‌تواند به ابزار پیوند درآید، نه جدایی. در این معنا، فرم نباید به قشر خاصی اختصاص داشته باشد. باید از دل واقعیت اجتماعی برخیزد و به سمت روشنگری حرکت کند. فرم‌گریزی اگر برای نزدیکی به مخاطب باشد، قابل درک است. اما اگر برای فرار از مسئولیت دقت و ساختن باشد، نوعی تن‌آسایی است. شعر، حتی در شکل گسسته‌اش، باید چیزی بسازد. حتی اگر آن ساختن از دل فروپاشی و تکه‌تکه کردن باشد. چون شعر بی‌فرم، مثل خشمِ بی‌جهت است؛ آتش دارد، اما جهت ندارد.

با همۀ این‌ها، هنوز صداهایی وجود دارند که در دل این آشفتگی، فرم‌های تازه می‌سازند. نه با تکرار گذشته، بلکه با آزمون‌وخطای دقیق. در شعر زنان، در شعرهای اعتراضی و کارگری، در اجراهای خیابانی یا صداهای زیرزمینی، می‌توان رد نوعی تلاش برای بازسازی فرم را دید. تلاشی که اگرچه هنوز گاه خام یا بی‌سرانجام به نظر می‌رسد، اما زنده بوده و همین مهم‌ترین نشانۀ شعر امروز ما است.

کتابستان

دوسیه دیورند: گزارش‌ها، توافق‌ها و یادداشت‌ها

اسناد دوسیه دیورند

گلشهر: خاطرات یک آواره

علی احمدی دولت

گلشهر: خاطرات یک زمین‌شناس

علی احمدی دولت

سیب و آسیب جنبش سبز

مهدی جامی

آینه‌خانه هویت ایرانی: رویا و روایت

مهدی جامی