اگر یکی از آثار محبوبِ هاروکی موراکامی مولف ژاپنی را به زبان انگلیسی خوانده باشید، احتمالا باید ترجمۀ جی روبین بوده باشد. روبین از دهۀ ۱۹۹۰، بعضی آثارِ پرطرفدارِ موراکامی مثل «سرگذشتِ پرندۀ کوکی،» «جنگل نروژی» و «۱کیو۸۴،» و مجموعه داستانهای کوتاهِ «بعد از زلزله» و «بید کور، زن خفته» را ترجمه کرده است.
ولی روبین فقط مترجمِ آثار موراکامی نیست و شاهدِ این همْ گلچینِ جدیدی از داستانهای کوتاهِ ژاپنیست که ویراستۀ روبین است و برخی از آنها هم ترجمۀ خودِ اوست و انتشاراتِ معروفِ پنگوئن، در ماه سپتامبر آن را منتشر کرده است. «داستانهای کوتاه ژاپنی» از انتشارات پنگوئن، مجموعهای از ۳۴ داستان و منتخباتی از آثار مولفانِ ژاپنیِ عمدتا قرن بیستم است. البته موراکامی و چند نامِ شناختهشده برای خوانندگانِ انگلیسی هم، ازجمله یوکیو میشیما، جزو آنها هستند. متنِ پیشرو، پرسش و پاسخیست با جی روبین دربارۀ منبع الهامِ این گلچین ادبی، و دلیل جذبشدنِ او به زبان ژاپنی و علت کمعلاقگی آمریکاییها به ادبیات خارجی.
ایدۀ این گلچین ادبیِ تازه، چطور به مخیلۀ شما خطور کرد؟
من چندین سال است که با انتشارات پنگوئن کار میکنم و این شانس را داشتم که با یکی از ویراستارانِ آن به اسمِ سایمون وایندر کار کنم. او از من پرسید آیا دوست دارم گلچینی از داستانهای مدرن درست کنم. با خودم فکر کردم که برای آشنایی با برخی مولفانِ ژاپنی که با آثارشان آشنا نیستم، این فرصتِ خوبی خواهد بود. چون من طی ۲۰ سال گذشته خیلی زیاد روی موراکامی کار کرده بودم، و این گلچین را فرصتی دیدم برای خواندن آثارِ دیگر مولفان معاصر.
انتخاب آثار را بر چه اساسی انجام دادید؟
تصمیم گرفتم بهجای آنکه این گلچین را بهعنوانِ ادبیاتِ مدرنِ ژاپن در قالبی مینیاتوری عرضه کنم، داستانهایی را که برای خودم مهم بودهاند، یعنی داستانهای تکاندهنده و جذاب را ارائه کنم. بیش از هرچیزی میخواستم ارزش خواندن داشته باشند. من ایمیلهای زیادی به مترجمانِ مختلف ارسال کردم و به آنها گفتم که «بهترین داستانتان را به من بدهید» یا «داستانی را به من بدهید که نمیتوانید فراموشش کنید.» چیزهایی را میخواستم که در ذهن مردم باقی ماندهاند، حتی اگر خودشان دوست داشتند که فراموششان کنند.
نمیخواستم فقط داستانها را بهترتیبِ زمانی بچینم ـــ بدون آنکه هیچ پیوندِ خاصی بین داستانها باشد ـــ بلکه میخواستم شبیهِ فروشگاههای بلاکباستر باشد که داستانهای کمدی را یکجا کنار هم، و داستانهای معمایی را جایی دیگر کنار همدیگر قرار میدهند. خیلی از این کتابها با این پیشفرض چاپ میشوند که قرار است در ترمِ تحصیلیِ دانشگاه و برای یاددادنِ یک تاریخِ ادبیِ خاص به دانشجو استفاده شوند. ولی فکر کردم که برای مخاطبانِ عام لازم نیست حتما همهچیز را به ترتیبِ زمانی بچینیم. یعنی میتوانند خیلی تصادفی ردیف شده باشند، و من از چیزی که از کار درآمده خیلی راضیام.
چه شد که دنبالِ یادگرفتنِ زبان ژاپنی رفتید؟
کاملا اتفاقی در یک ترم دانشگاهی به آن برخوردم. در دانشگاهِ شیکاگو که بودم، یک جای خالی در برنامۀ درسیام داشتم. سالِ بعد قرار بود مدرکِ فلسفه بگیرم و باخودم گفتم، «چرا همینجوری الکی یه چیزِ غیرِغربی را کار نکنم؟» برای همینْ یک ترم ادبیاتِ ژاپنی برداشتم و آنقدر شیفتۀ آن شدم که کلا مسیرم را عوض کردم. سال بعد، زبان و تاریخ ژاپن را برای تحصیل انتخاب کردم.
درنهایت، ترجمهکردن را هم آزمایش کردم و عاشق این کار شدم. تبدیلِ ادبیاتِ فوقالعاده متفاوتِ ژاپنی، به فُرمی که مردمِ اینجا بتوانند درک کنند، همیشه مرا مفتون خود میکند. هیچچیزی در این دو زبانْ مثل هم نیست.
آیا خوانندگان ژاپنی، زیاد ادبیاتِ ترجمهای میخوانند؟
خیلی بیشتر از ما. آمریکاییها متاسفانه به ادبیاتِ ترجمهای علاقه ندارند. ما بهاندازۀ انگلیسیها و قطعا ژاپنیها، به ادبیاتِ خارجی روی خوش نشان نمیدهیم. ژاپنیها جریانِ بزرگی از ادبیاتِ خارجی دارند. هیچ نویسندهای در ژاپن نیست که خیلی خوب ادبیاتِ انگلیسی و آمریکایی را نخوانده باشد، خصوصا موراکامی. او در ژاپن بهخاطرِ شناختش از ادبیات آمریکایی شهره است. او حتی میتوانست با ترجمههایش شهرتی برای خودش دستوپا کند، و کتابهای خیلی متفاوتی را ترجمه کرده است ـــ «گتسبیِ بزرگ،» پل اوستر، ریموند کارور.
چرا موراکامی اینقدر در آمریکا طرفدار پیدا کرده است؟
او واقعا استثناییست. هیچ نویسندۀ ژاپنیِ دیگری اینقدر موردتوجه قرار نگرفته است. از مدتها قبل که من روی او کار میکردم، نویسندهای معتبر بود، اما خصوصا بعد از «سرگذشتِ پرندۀ کوکی» بهعنوان مولفی مطرح شده است که حرفهای زیادی دربارۀ تاریخِ ژاپن برای گفتن دارد.