ادبیات، فلسفه، سیاست

lovely_trash

«آشغال‌ها» را نمی‌توان از تاریخ حذف کرد

اکران «آشغال‌های دوست‌داشتنی» پس از شش سال توقیف

«آشغال‌های دوست‌داشتنی» روایت‌گر دردهایی است که در گذر سالیان بر ایرانیان به مثابه یک خانواده گذشته است. محسن امیریوسفی این دردهای تاریخی را بر بستر یکی از مهم‌ترین رخدادهای معاصر ایران یعنی اتفاقات 88 روایت می‌کند. فیلم البته از روایت دردها فراتر می‌رود؛ تندروی مذهبی، سانسور، محدودیت، اعدام، جنگ، مهاجرت و غیره، همه و همه دردهایی است که این فیلم به‌واسطه خلق یک موقعیت در سال 88 پیش می‌کشد تا آنچه بر این ملت گذشته را تصویر کند.

«آشغال‌های دوست‌داشتنی» روایت‌گر دردهایی است که در گذر سالیان بر ایرانیان به مثابه یک خانواده گذشته است. محسن امیریوسفی این دردهای تاریخی را بر بستر یکی از مهم‌ترین رخدادهای معاصر ایران یعنی اتفاقات ۸۸ روایت می‌کند. فیلم البته از روایت دردها فراتر می‌رود؛ تندروی مذهبی، سانسور، محدودیت، اعدام، جنگ، مهاجرت و غیره، همه و همه دردهایی است که این فیلم به‌واسطه خلق یک موقعیت در سال ۸۸ پیش می‌کشد تا آنچه بر این ملت گذشته را تصویر کند.

فیلم «آشغال‌های دوست‌داشتنی» که پس از شش سال توقیف، اینک اکران شده، روایت مردم ایران است؛ این موضوع را می‌توان از شخصیت‌هایی که هر یک از آن‌ها نماینده یک جریان فکری، سیاسی یا … هستند متوجه شد. در این میان، «منیر» (با بازی شیرین یزدان‌بخش) در نقش همسر، مادر و خواهر این شخصیت‌ها مشخصا در قامت «مام میهن» ظاهر می‌شود. «محمدعلی» (با بازی اکبر عبدی) در نقش پدر خانواده و همسر «منیر»، به‌عنوان نماینده نسل قبل‌تر همچنان دلبستگی‌هایی به دوران پهلوی داشته که البته پیش از مرگ در دهه ۱۳۷۰، که پس از سفر حج از بسیاری از کارهای کرده‌اش، توبه کرده است. «امیر»، پسر بزرگ خانواده (با بازی صابر ابر) به‌عنوان نماینده جریان ایدئولوژیک مذهبی دهه ۱۳۶۰، در جنگ هشت‌ساله ایران و عراق کشته شده است. «رامین»، پسر کوچک خانواده (با بازی حبیب رضایی) نماینده نسلی از ایران است که پس از انقلاب بنا بر ارجحیت فردگرایی تصمیم به مهاجرت گرفته و اینک در خارج از کشور به نان و نوایی رسیده است. و در نهایت «منصور» (با بازی شهاب حسینی) در نقش برادر «منیر» که عضو یکی از سازمان‌های چپ‌گرا و مارکسیستی ایران بوده و پس از انقلاب در تصفیه‌های سیاسی دهه ۱۳۶۰ اعدام شده است.

فیلم با روایت اتفاقات پس از انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۳۸۸ ایران آغاز می‌شود؛ ضربات محکم مشت به در خانه «منیر» کوبیده می‌شود و «سیما» (با بازی هدیه تهرانی) یکی از اقوام نزدیک «منیر» که مچ‌بند سبز به دست دارد، با اضطراب وارد شده و به‌رسم آن روزها، تعدادی از معترضان تحت تعقیب گاردهای ویژه را در خانه «منیر» پناه می‌دهد. پس از افتادن آب از آسیاب و خروج معترضان از خانه «منیر»، پیرزن متوجه می‌شود که نیروهای حکومتی روی در خانه او نشانه‌ای برای تفتیش خانه برجا گذاشته‌اند. «منیر» تا صبح روز بعد فرصت دارد تا هرآنچه که مشکوک به‌نظر می‌رسد را در یک کیسه زباله ریخته و از خانه خارج کند.

طاقچه خانه «منیر» چهار قاب عکس را بر خود می‌بیند؛ «محمدعلی» که با کت و شلوار کنار ماشین کلاسیک آمریکایی‌اش ایستاده، «امیر» که در جبهه و پشت سنگر عکس گرفته، «رامین» در لباس فارغ‌التحصیلی در خارج از کشور، و در نهایت، عکس سیاه‌وسفید «منصور» با اوورکت چریکی در حیاط خانه «منیر».

محسن امیریوسفی، کارگردان فیلم «اشغال‌های دوست‌داشتنی»

فیلم در ادامه به گفتگوی خیالی «منیر» و این چهار شخصیت می‌پردازد؛ هریک از آن‌ها نشانی ماتَرَکِ خود که به گمانشان مصداق جرم است را به منیر می‌دهند تا صبح روز بعد برای او دردسرساز نشود؛ کراوات‌های «محمدعلی» که نشان دوران پهلوی بر آن‌هاست، بغلی عرق‌خوری او، فیلم‌های ویدئویی مشکوک، پوسترهای گروه‌های موسیقی و مجلات هنری «رامین» که در دهه ۱۳۶۰ مصداق جرم محسوب می‌شدند و البته فیلم پورنی که «رامین» پنهان کرده، و هرآنچه که در مقطعی از سال‌های پس از انقلاب از سوی حاکمیت جرم محسوب می‌شده است. در این میان، «امیر» نیز نشانی نامه‌ای را می‌دهد که نگران آن است؛ نامه‌ای که گویا محتویات عاشقانه آن از سوی معشوق این شهید، از نظر او می‌تواند دردسرساز باشد.

پس از جمع‌آوری تمام مصادیق جرم و سپردن آن‌ها به کیسه زباله، «محمدعلی»، «امیر» و «رامین» همزمان به قاب عکس «منصور» اشاره می‌کنند و متفق‌القول اعلام می‌کنند که عکس او نیز باید به کیسه زباله سپرده شود! گویا پس از آنکه خانواده‌های اعدامیان سیاسی دهه ۱۳۶۰ در دهه‌های بعد با مشکلات بسیاری از سوی حاکمیت روبرو شدند، اینک داشتن عکس یکی از اعدام‌شدگان سیاسی روی طاقچه نیز جرم به‌شمار می‌رود. و گویا سایر اعضای خانواده از هر قشری، بدون اینکه اجازه دفاع به یک کمونیست دهند، می‌خواهند او را حتی از تاریخ حذف کنند. این موضوع می‌تواند اشاره ظریفی از سوی فیلمساز به محرومیت جریانات مارکسیستی از تشکیل حزب و مشارکت در نظام سیاسی در سال‎های پس از انقلاب باشد؛ علی‌رغم اینکه روح‌الله خمینی در فاصله کوتاهی پس از انقلاب اعلام کرده بود که مارکسیست‌ها از حق مشارکت سیاسی در ساختار نظام برخوردارند، اما عملا این جریانات به شدیدترین نحو سرکوب شدند.

به محض آنکه «منیر» پس از کلنجار با خود و از روی بی‌میلی، قاب عکس «منصور» را در کیسه زباله می‌گذارد، صدای خفیف برادر اعدام شده‌ٔ او از درون کیسه به گوش می‌رسد. «منصور» اعلام می‌کند که در دهه ۱۳۶۰ یک قبضه کلت دسته‌استخوانی در خانه پنهان کرده و قصد مذاکره برای باقی‌ماندن روی طاقچه را دارد.

«محمدعلی»، «امیر» و «رامین» سعی در متقاعد کردن «منصور» برای فاش کردن محل اسلحه را دارند که در ادامه، بحث‌های ایدئولوژیک میان «امیر» و «منصور» درگرفته و تشدید می‌شود. برنده این مناظره مشخص نیست، چرا که اساسا فیلمساز به‌دنبال معرفی یکی از این دو به‌عنوان برنده و تمایل به هیچ یک از آن‌ها نیست. هیچ یک از سه شخصیتی که جان خود را از دست داده‌اند، از مرگ خود مطلع نیستند؛ اما «امیر» پس از اطلاع از کشته شدن در جنگ از «توفیق شهادت» که نصیبش شده به وجد می‌آید و «منصور» نیز پس از آگاهی از اعدام در دهه ۱۳۶۰، همچنان راسخانه اعلام می‌کند که در راه آرمان خود کشته شده و از این موضوع به خود می‌بالد (فیلمساز بنابر ملاحظات از اطلاق واژه «شهادت» خودداری می‌کند، کما اینکه از نظر «جریان‌های مارکسیستی» اعدامیان دهه ۶۰، «شهید راه خلق» محسوب می‌شوند).

جبهه‌گیری «محمدعلی»، «امیر» و «رامین» علیه «منصور» مشهود است و تا سکانس‌های پایانی فیلم ادامه دارد، آن‌ها به هر قیمتی درصدد حذف «منصور» از تاریخ خانواده هستند و نمی‌خواهند هیچ اثری از او در خانه باشد. حتی در مقاطعی شرایط «منیر» و لزوم یافتن اسلحه را نیز فراموش کرده و حاضرند مادر خانواده را فدای نگرش خود در ضدیت با «منصور» کنند. در سکانسی از فیلم، «محمدعلی»، «امیر» و «رامین» همزمان شروع به خواندن سرود انقلابی «هوا دلپذیر شد» می‌کنند تا از طریق سمپاتی با «منصور»، او را متقاعد به افشای مکان پنهان‌کردن اسلحه کنند… «منصور» راسخانه با آن‌ها این سرود را همخوانی می‌کند و در نهایت «رامین» خطاب به او می‌گوید که «این سرود را رفقای تو ساختند و هنوز از رادیو و تلویزیون پخش می‌شود».

در عین حال، «امیر» در یک‌سوم پایانی فیلم تا حدود زیادی متوجه می‌شود که نظامی که برای آن جان خود را در جنگ فدا کرده، آن‌طور که او و هم‌سنگرانش انتظار داشتند، پیش نرفته و مردم این کشور در این مقطع به هیچ‌وجه حال و روز مناسبی ندارند. از سوی دیگر، «منصور» با اطلاع شهادت «امیر» در جنگ در اواسط فیلم، از آن پس احترام ویژه‌ای برای او قائل می‌شود (هرچند که هم‌طیفان «امیر» امثال «منصور» را «شهید» ندانند و برای آن‌ها احترام قائل نباشند).

در یکی از سکانس‌های پایانی فیلم، زمانی که «منیر» قاب عکس‌های «منصور» و «امیر» را به‌هم نزدیک می‌کند تا با یکدیگر روبوسی کرده و اختلافات را فراموش کنند، از دیالوگ‌های میان این دو می‌توان متوجه شد که «منصور» به‌عنوان نماینده جریاناتی که قبل از انقلاب علیه پهلوی مبارزه کرده، زندان رفته و شکنجه شده، و از سوی دیگر، «امیر» به‌عنوان نماینده طیفی که برای دفاع از کشور علیه عراق جنگیده، هر دو تا حدود زیادی دغدغه ملت و میهن را داشته‌اند و به‌دنبال آزادی مردم از قید بند بوده‌اند. حال آنکه، «منصور» و رفقایش هرگز فکر نمی‌کردند بعد از انقلاب با شدت هرچه بیشتر از ساختار سیاسی حذف شوند، و «منصور» و همرزمان «شهیدش» هرگز در تخیل‌شان هم نمی‌گنجید که نظام مقبولشان چنین مسیری را پیش گیرد که در نهایت منجر به نارضایتی عمومی، اتفاقات پس از انتخابات ۱۳۸۸ و سرکوب معترضان شود.

در نهایت آنچه که «آشغال‌های دوست‌داشتنی» به‌عنوان یک تصویر کلی به مخاطب ارائه می‌دهد، آن است که برخلاف آنچه سعی در القای آن وجود دارد، «ملت» از «نظام حاکم» متمایز است. این «ملت» است که تمامی این رنج ناشی از تمام این دردها را در طول تاریخ بر پیکر خود تحمل خواهد کرد، حتی اگر از حافظه تاریخی به‌شدت ضعیف برخوردار باشد و باز هم به وعده‌ها اعتماد کند، و همین موضوع می‌تواند منشاء رنج‌های مجدد او باشد.

اما یک نکته را نیز نمی‌توان فراموش کرد؛ اینکه «ملت» با وجود درک اهمیت موضوع، هرگز حاضر نمی‌شود روی به گفتمان آورد و در نهایت تصمیم به حذف «منصور» می‌گیرد؛ فارغ از آنکه جریانی که شخصیت «منصور» نمایندگی می‌کند چه عملکردی داشته، سایر شخصیت‌ها هرگز برای او حقی قائل نمی‌شوند و در نهایت تصمیم به حذف او می‌گیرند، البته به جز «منیر» که به‌عنوان «مام میهن» در نهایت درصدد بازگرداندن او است، چرا که می‌داند نمی‌توان اهمیت و تاثیرگذاری او را از تاریخ حذف کرد و نشانه آن همواره باقی خواهد ماند، درست مثل سرود انقلابی «هوا دلپذیر شد» که هنوز از صدا و سیمای ایران پخش می‌شود.

در نهایت آنکه، آشغال‌هایی که «منیر» در مقطع زمانی نفس‌گیر با همراهی اعضای خانواده‌اش (غیر از «منصور) در کیسه زباله جمع کرده تا آن‌ها را معدوم کند، همه و همه تاریخ ایران و این «ملت» هستند. تاریخ را شاید بتوان در مقاطعی تحریف کرد، اما هرگز نمی‌توان یادگارهای آن را دور ریخت، کما اینکه در پایان فیلم، «مام میهن» به دنبال بازگرداندن همان یادگارهایی است که بسیاری آن‌ها را «آشغال» می‌نامند.

______________

پی‌نوشت یک: «آشغال‌های دوست‌داشتنی» می‌تواند ملهم از اتفاقات مشابهی که برای مادر «محمد جهان‌آرا» رخ داده باشد؛ جهان‌آرا در حالی یکی از شهیدان سمبلیک در جمهوری اسلامی شناخته می‌شود که یکی از برادرانش پیش از انقلاب در زندان‌های ساواک کشته و برادر دیگرش «حسن جهان‌آرا» که عضو سازمان مجاهدین خلق بود، پس از انقلاب و در سال ۱۳۶۷ در زندان اعدام شد.

پی‌نوشت دو: فیلم «آشغال‌های دوست‌داشتنی» ساخته سال ۱۳۹۱ پس از هفت سال توقیف به تازگی در ایران اکران شده و این در حالی است که فیلم دیگر محسن امیریوسفی یعنی «خواب تلخ» ساخته سال ۱۳۸۲ پس از دوازده سال توقیف در نهایت در سال ۱۳۹۴ به‌طور محدود در قالب سینمای هنر و تجربه اکران شد. 

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش