ادبیات، فلسفه، سیاست

photo-1585573750136-fd9ee17586af

ظهور و افول امپراطوری اینکاها چگونه بدون رسم‌الخط ممکن شد؟

کریستوفر گوین ویلسن، پروفسور تاریخ در دانشگاه سنت اندروز،‌ اسکاتلند

تعلیم در آن‌چه که به‌قول انسان‌شناسان «دانش کیپو» نامیده می‌شود، به‌طور ابتدایی آن برای ماموران دولتی (کیپوکامایوک‌ها) هر ایالت اجباری بود. بدین منظور، آن‌ها به شهر کوسکو فرستاده می‌شدند تا در آن‌جا گویش اینکایی، کویچوا، را آموخته و در مدارس مذهب اینکایی را نیز فراگیرند.

میان‌ سال‌های ۱۴۳۰ و ورود اسپانیایی‌ها در آمریکا در سال ۱۵۳۲، اینکاها امپراطوری‌ای به وسعت ۴۰۰۰ کیلومترمربع را در امتداد سلسله کوه‌های آند (Andes)، از کویتو در اکوادور تا سانتیاگو در شیلی، اداره می‌کردند. آنها قلمرو تحت سلطه‌ی شان را با نام تاهوانتینسویو – «سرزمین چهار بخش» – یاد میکردند که نفوسی در حدود یازده میلیون جمعیت و از۸۰ گروه نژادی، که هرکدام دارای گویش، عنعنه و خدایان متفاوتی بودند، تشکیل شده بود. اما اینکاها، طبقه‌ی نخبه‌گان حاکم، فقط یک درصد این جمعیت بودند.

در سرزمین تاهوانتینسویو، تقریبا تمام بخش‌های زندگی – کار، ازدواج، تبادله‌ی کالا، لباس – تنظیم شده بود و حدود ۳۰ فیصد از کل جمعیت کشور، بعضی برای کار روی پروژه‌های اقتصادی دولتی و بعضی برای درهم شکستن مراکز مقاومتی، اجبارا جابه‌جا شده بودند. باوجود چالش‌هایی‌که از اثر چشم‌انداز قایم به وجود آمده بود، شبکه‌ای موثری از جاده‌ها و پل-ها به وجود آورده بودند تا از جمع‌آوری خراج و انتقال آن به انبارهای وسیعی که در امتداد شاهراه‌ها ساخته بودند، مراقبت کنند. این منابع بعدا به نیازهای نظامی، مذهبی و سیاسی اختصاص داده می‌شد.

همه‌ی این‌ها اشاره به این موضوع دارد که ساپا اینکا ( امپراطور) سرزمین تاهوانتینسویو را به گونه‌ی موثر و مفید اداره می‌کرد. [چیزی که بیشتر مایه‌ی شگفتی است، این‌است که] او این‌کارها را بدون نوشتن انجام می‌داد، برای این‌که اینکاها هرگز رسم الخطی اختراع نکردند. اگر به آن‌ها اجازه داده می‌شد تا سرنوشت خودشان را خود بسازند، این دولت تا دهه‌ها و شاید قرن‌ها ادامه می‌یافت، اما از بخت بدشان خود را در مواجهه با فرهنگی دیدند که مجهز با اسلحه‌ی فوق پیشرفته و، از آن مهمتر، الهام گرفته از دانش، بودند. در نتیجه، نه تنها امپراطوری شان نابود شد، بل‌ دین و فرهنگ شان نیز به افنا رفت.

وسیله‌ی اصلی اداری‌ اینکاها به‌جای نوشتن، کیپو بود. یک کیپو مرکب از چندین تار یا ریسمان از جنس نخ پشمی یا پنبه‌ای بود که به‌طور سیستماتیک با گره‌ها نشانه‌گزاری می‌شدند.

وسیله‌ی اصلی اداری‌ اینکاها به‌جای نوشتن، کیپو بود. یک کیپو مرکب از چندین تار یا ریسمان از جنس نخ پشمی یا پنبه‌ای بود که به‌طور سیستماتیک با گره‌ها نشانه‌گزاری می‌شدند، و تارها از یک ریسمان بزرگتر یا از طول یک چوب آویزان بودند؛ تارهای آویزه ممکن دارای تارهای فرعی نیز بودند. کیپو بر اساس سیستم اعشاری استوار بود و هر کیپو دارای یک الی نه گره بود که هرکدام این گره‌ها، معنای واحد را القا می‌کرد، و کیپوهای پیچیده‌ی ضمیمه‌ای بعدی معانی ده‌ها، صدها و هزارها را میرساندند. با داشتن فرق در طول، عرض، رنگ و تعداد تارهای آویزه، تعدد گره‌ها و اندازه‌ و نوعیت شان، اینکاها کیپو را به یک وسیله‌ی عالی چند منظوره‌ برای بررسی، ثبت و حفظ اطلاعات تبدیل کردند.

امپراتوری اینکا کشورهای امروزی پرو، اکوادور، بولیوی، و بخش‌هایی از آرژانتین، شیلی و کلمبیا را دربرمی‌گرفت.

استفاده‌ی عمده‌ی کیپو در ثبت زاد و ولد، مرگ و میر و جابه‌جایی مردم بود که براساس آن احصاییه‌ی سالانه ترتیب و نیروی کارمحلی، ارزیابی نظامی و بازتوزیع صورت می‌گرفت. از کیپو همچنان برای شمارش کالاها، بخصوص خراج‌های حاصله از ایالات متصرفه که به-صورت جواری، لاما (شتر) و پارچه – چون سکه‌یی وجود نداشت – پرداخت می‌شد. به‌طور مثال، جواری را با تارهای زردرنگ، لاما را با تارهای سفیدرنگ، و … نشان می‌دادند. مدیران و مؤرخان پیشین اسپانیایی از دقت حساب و کتاب کیپو در تحیر بودند: طوری‌که پدرو دی سیزا دی لیون در سال ۱۵۴۰ می‌نویسد، آن‌ها به اندازه‌یی دقیق بودند که حتی یک جوره کفش هم گم نمی‌شد.

تعلیم در آن‌چه که به‌قول انسان‌شناسان «دانش کیپو» نامیده می‌شود، به‌طور ابتدایی آن برای ماموران دولتی (کیپوکامایوک‌ها) هر ایالت اجباری بود. بدین منظور، آن‌ها به شهر کوسکو فرستاده می‌شدند تا در آن‌جا گویش اینکایی، کویچوا، را آموخته و در مدارس مذهب اینکایی را نیز فراگیرند. مانند اکثر امپراطوری‌ها، اینکاها نیز قلمروهای جدید را به بهانه‌ی ایدیولوژی شان، عبادت خدای اصلی آنها، آفتاب، و فرزندش در روی زمین، ساپا اینکا، تسخیر می‌کردند. آفتاب پرستی در قلمرو امپراطوری الزامی بود، و منابع زیادی برای برپایی جشن‌ها و آیین‌های مذهبی سالانه‌ی شان و مخارج روحانیونی که در معابد کشور کار می‌کردند تخصیص داده می‌شد. اینکاها با خدایان محلی از روی مدارا پیش می‌رفتند، چه‌بسا اگر مفیدیتی از آنان مشاهده می‌کردند، در زیارت‌گاه‌ها استقرار می‌دادند.

آفتاب پرستی در قلمرو امپراطوری الزامی بود، و منابع زیادی برای برپایی جشن‌ها و آیین‌های مذهبی سالانه‌ی شان و مخارج روحانیونی که در معابد کشور کار می‌کردند تخصیص داده می‌شد.

دشوار است که بدانیم چگونه نوشتن می‌توانست به آن‌ها در اداره‌ی بهتر تاهوانتینسویو کمک کند: این یک امپراطوری متمرکز نبود بلکه فدراسیونی از خراج‌گزاران و ایالت‌های هم‌پیمان سیاسی بود. در دیگر بخش‌های امپراطوری، نوشتن بدون شک می‌توانست تغییرات زیادی به-وجود آورد، مثل قانون مکتوب یا حتی منجر به پیدایش «قانون اساسی» می‌شد. از آن‌جایی‌که نوشتن اختراع نه‌شده بود، قانون امپراطوری خیلی ضعیف نهادینه شده بود که منجر به تمرکز قدرت و اداره می‌شد، لذا، وقتی ساپا اینکا از پا درآمد، چیزی زیادی به فروپاشی امپراطوری نمانده بود.

لذا، وقتی فرانسیسکو پیزارو همراه با دوصد‌تن از کشورگشایانش، ساپا اینکا اتاهولپا را به تاریخ ۱۶ نوامبر ۱۵۳۲ در کاجامارکا به اسارت گرفتند، تاهوانتینسویو بدون رهبر باقی‌ماند و رو به آشفته‌گی نهاد. پی‌آمد این آشفته‌گی خیلی سخت بود که در نتیجه‌ی آن امپراطوری دنیای جدید اسپانیا شکل گرفت.

امپراطوری اینکا را اقوام سرخ‌پوست امریکای جنوبی بنیان نهادند.

اسارت اتاهولپا زاینده‌ی واقعه‌ای بود که به‌مقصد تشکیل امپراطوری‌های اروپایی به مقیاس جهانی صورت می‌گرفت. وقتی اتاهولپا به میدان بزرگ واقع کاجامارکا گریخت، اولین مرد اسپانیایی که به او نزدیک شد یک راهب دومنیک بنام ویسنتی دی والوردو بود، که در یک دست صلیب و در دست دیگر کتاب دعا حمل میکرد. او از طریق یک مترجم به اتاهولپا فهماند که او برای واضح ساختن تقاضاهای مذهبش،  کاتولیک، که در کتاب در دستش نوشته بود آمده است. اتاهولپا تقاضای دیدن کتاب را کرد. وقتی کتاب را به او دادند، در ابتدا او حتا نمی-دانست چگونه آن‌را باز کند. وقتی سرانجام آن‌را باز کرد، او بیش‌تر متحیر از خطوط نوشته‌ی آن شد تا معنای آن‌ها. بعد از مدتی بررسی آن، با خشم آنرا به زمین کوبید. این عمل اهانت‌آمیز باعث شد که پیزارو دستور شلیک صادر کند.

بعد از گذراندن هشت ماه در اسارت، اتاهولپا به غدر متهم و محکوم به مرگ شد. اگر او به مسیحیت می‌گروید، خفه‌اش می‌کردند؛ در غیر این‌صورت، او را به عنوان یک مرتد آتش می-زدند. از آن‌جایی‌که آتش کالبد او را متلاشی می‌کرد، تصمیم گرفت مسیحی شود. اینگونه بود که در شبانگاه ۲۶ جولای ۱۵۳۳، او را به میدان کاجامارکا برده، به چوب بستند و او را خفه‌ کردند. آخرین کلماتی که اتاهولپا می‌شنید سخنان راهب والوردو بود که با متون کاتولیک او را هدایت می‌کرد. اتاهولپا آرزو داشت که کالبداش را ابقا و مومیایی کنند تا زاده‌گان‌اش او را مورد تکریم قرار دهند.

مذاهب استوار بر کتاب، مثل انجیل و قرآن، نسبت به مذاهب شفاهی کمتر از مدارا و نرمش برخوردار بوده‌اند.اصلاحات در یک مذهب کتابی به‌معنای سازگاری نیست، بل‌که بازگشت به اصول با تعبیر رهبران مذهبی است.

«گرویدن» او به مسیحیت دلالت به هرچیزی که داشت، واضح بود که از سر اعتقاد به یکتاپرستی کاتولیک نبود. مذهب اینکایی، که به‌طور عمده از جان‌گرایی سخن‌ می‌زد، به خدایان زیادی باور داشت، از اجسام سماوی (خورشید، ماه، ستاره‌ها) گرفته تاپدیده‌های توپوگرافیکی (کوه‌ها، دریاها، بهاران) و اجداد و نیاکان، نیاکانی که بقایای زمینی‌شان به حدی از تکریم قرار می‌گرفت که موجب ناراحتی اروپایی‌ها می‌شد – در حالیکه بسیاری از آنها بسیار کم سعی کردند تا از چنین اعمال سر در بیاورند، به بی‌قدر کردن آنان به‌عنوان کافر، گروه جادوگر و ناپسند پرداختند.

مانند دیگر مذاهب کتابی، مذهب کاتولیک نیز متقاضی پیروی محض از یک خدا و انکار دیگر خدایان بود. مذاهب استوار بر کتاب، مثل انجیل و قرآن، نسبت به مذاهب شفاهی کمتر از مدارا و نرمش برخوردار بوده‌اند. سیستم اعتقادی-هماوردی هم فرصت به میان آورد و هم تهدید. مبلغین و واعظین مذهبی موعظه‌ی گرایش می‌کردند، اما همراه با آنان مفتش‌های عقیدتی و صلیبی‌ها آمدند، جایی‌که تعاریف زننده‌تر شد و معیارها برای ورود و خروج [به مذهب] مشخص‌تر. «حقیقت» معنای دیگری به خود گرفت، چیزی که کمتر جستجو می‌شود بعد این‌که دریافت شد: یک خدا، یک عقیده، یک کتاب («من همان راه‌ام همان حقیقت و همان زنده‌گی. کسی به خدا نایل نمی‌شود، مگر از طریق من»).  به‌وجود آوردن اصلاحات در یک مذهب کتابی به‌معنای سازگاری نبود، بل‌که بازگشت به اصول – «کلام تغییر ناپذیر خدا»، آن‌گونه که کشیش تفسیر کرده است – بود. مذاهب شفاهی افریقا و امریکا وقتی در برابر چنین یقینی که قوای قهریه نیز در عقب آن بود، قرار گرفتند، به طور بی‌نهایت ساده درهم‌شکستند.

فقط مساله‌ی مذهب در میان نبود. به اراده‌ی تازه‌واردان باسواد «ارزش قانونی» بیشتر به شواهد نوشتاری درنظر گرفته می‌شد، به این‌صورت حقوق ارضی مرسوم و الگوهای ارثی در [میان بومیان] آن‌جا هردو باطل می‌شدند. جوامع دارای فرهنگ نوشتاری مانند چین، هند و شرق میانه، باوجود این‌که تحت استعمار اروپایی‌ها قرار گرفتند نسبت به جوامع دارای فرهنگ شفاهی، مقاومت خیلی زیادی در برابر استیلای فرهنگی اروپایی از خود نشان دادند. در این اواخر، تلاش‌های شدیدی که برای ترمیم و توسعه‌ی میراث‌های بومی امریکا، افریقا و استرالیا ( استرالیا، گینه‌ی نو و جزایر مجاور آن) صورت گرفته خود تاجایی گواه بر این است که این فرهنگ‌ها توسط اروپایی‌ها منهدم و پایمال شده‌اند. فقدان فرهنگ نوشتاری نیز تاجایی مسوول این انهدام است.

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش