خشونت علیه زنان در افغانستان فراگیر است؛ حالا که بهخاطر همهگیریِ کرونا، خدماتِ اجتماعی تعطیل است، مددکارانی که با زنانِ قربانی کار میکنند، شدیدا نگران جانِ این زنان هستند
مرضیه اکبری، روانشناسِ ۲۵ ساله اهل شهر هرات در غرب افغانستان، هر روز صبح بعد از برخاستنْ تلفن را برمیدارد تا با زنانِ متعددی تماس بگیرد. بیشترِ تماسها بیپاسخ هستند. از دوهفته پیش که هرات در قرنطینۀ عمومی قرار گرفت، کارِ اکبری بهعنوان یکی از معدود مددکارانِ اجتماعی که به قربانیانِ خشونتِ خانگی کمک میکنند، تقریبا تعطیل شده است و بسیاری از زنانی که او به آنها کمک میکرد، حالا غیبشان زده است. او میگوید، «خیلی نگرانشان هستم. خیلی از زنان هرات ممکن است از کرونا جان بهدر ببرند ولی از قرنطینه نه.»
اکبری جزوِ گروهِ کوچکی از زنانِ روانشناس، دکتر، و مددکار در هرات است که تنها خطِ نجاتِ قربانیانِ خشونت خانگی در کل ولایتِ هرات است. در افغانستان، خشونت علیه زنان شایع است و هرات یکی از بالاترین نرخهای خشونت خانگی و خودکشیِ زنان را دارد. سازمان ملل تخمین میزند که بیش از ۵۰ درصدِ زنانِ این کشور در زندگیِ خود با خشونتِ همسرانشان مواجه میشوند، ولی اکبری معتقد است که در هرات تقریبا هر زنی در خانۀ خود یا کتک خورده یا آسیب دیده است.
قبل از قرنطینۀ عمومی، اکبری با همکارانش یک کلینیکِ مشاورۀ مخفی را در یک بیمارستانِ محلی اداره میکردند و بسیاری از زنانی که او با آنها کار میکرد، با کمکگرفتن از او، زندگیِ خود را بهخطر میانداختند. حالا همین هم از دست رفته است. اکبری میگوید، «ساختمانی که ما برای ارائۀ حمایتِ روانی استفاده میکردیم، از حدود یک ماه پیش به مرکز قرنطینۀ بیماران کرونایی تبدیل شده است. ما سعی کردیم به جای دیگری نقل مکان کنیم اما تنها دلیلی که زنان میتوانستند به ما دسترسی داشته باشند، این بود که محلِ ما داخلِ یک بیمارستانِ محلی واقع شده بود. خیلی از خانوادهها نمیدانستند که این زنان برای مشاورۀ روانی به آنجا میآیند، بلکه فکر میکردند آنها برای درمانِ پزشکی به آنجا میآیند.»
در افغانستان، خشونت علیه زنان شایع است و سازمان ملل تخمین میزند که بیش از ۵۰ درصدِ زنانِ این کشور در زندگیِ خود با خشونتِ همسرانشان مواجه میشوند.
در سطح دنیا هم، از زمان شروع قرنطینۀ عمومی، مواردِ خشونت خانگی شدیدا زیاد شده است. حالا که کلینیکِ اکبری بسته شده است، زنان هراتی کسی را برای کمک ندارند. هیثر بار، محقق ارشدِ دیدبان حقوق بشر، میگوید، «زنانِ افغانستان نمیتوانند روی کمکِ پولیس حساب کنند.» هرچند خشونت خانگی از سال ۲۰۰۹ در افغانستان جرم شناخته شد، هنوز بسیاری از مراجع قدرت در افغانستان آن را جرمِ بزرگی نمیدانند. هیثر بار میگوید، «دولت برای کمک به قربانیان عملا هیچ مسئولیتی به عهده نگرفته است و حتی معمولا عامدانه دسترسی به این خدمات را کمتر هم میکند.»
قبل از قرنطینه، اکبری هفتهای ۵۰ مراجعهکننده داشت و با مددجویان خود تماسِ مداوم داشت. در هرات فقط یک پناهگاهِ ویژۀ خشونت خانگی متعلق به یک سازمان غیردولتی وجود دارد، ولی حتی قبل از قرنطینه هم، بدنامیِ ترکِ خانواده و ترسِ از دست دادنِ کودکان یا حملات انتقامگیرانه معمولا باعث میشد که زنان خانههایشان بیرون نیایند. او از این میترسد که خشونت علیه زنان در دوران قرنطینه، جاِن بسیاری از آنها را بگیرد.
او همچنین میگوید، «از ۵۰ مددجویی که قبلا از قرنطینۀ عمومی من با آنها کار میکردم، الان به زحمت میتوانم با ۲۵ نفرشان تماس بگیرم.» تنها راهی که او میتواند با آنها تماس بگیرد، تلفن است، اما بسیاری از زنها تلفنِ شخصی ندارند و برای آنهایی هم که دارند، خطرناک است که جلوی طرفِ پرخاشگر به تلفن جواب بدهند. اکبری میگوید «بعد از شروعِ قرنطینه، به یکی از مددجویانم زنگ زدم که شوهرش مردِ بسیار خشنی است. وقتی به تلفن جواب میداد، بسیار دستپاچه بود و تظاهر کرد که من خواهرِ او هستم. واقعا وحشت کرده بود.»
امروز اکبری بالاخره موفق شد تا یکی از نجاتیافتگانِ تجاوز و خشونت خانگی به اسمِ زینب که ۲۵ ساله است را پیدا کند. زینب در ۱۳ سالگی به ازدواجِ پسرعمویش درآمد و زندگیاش سرشار از خشونتِ جسمی و جنسی بود، و حتی وادار به اعتیاد شد تا اینکه پارسال پایش به کلینیکِ اکبری باز شد. زینب پارسال توانست طلاق بگیرد که این برای یک زنِ افغانستانی دستاوردِ نادری محسوب میشود، اما مجبور شد سه فرزندش را رها کند. حتی با اینکه او طلاق گرفته است، شوهرِ سابقش او را آزار و موردحمله قرار میدهد. برای زینب، قرنطینه به معنیِ زندگی با والدینش است که آنها هم او را تهدید کرده و با او بدرفتاری میکنند. اکبری میگوید، «بهخاطر طلاق حالا او را زنی فاسد میدانند. اما دستکم میدانم که زنده است.»
البته عدهای از زنها هنوز در دسترس نیستند. اکبری میگوید، «یک زنِ بزرگتر هست که خیلی نگرانِ اویم. او سهبار مجبور به ازدواج با مردانی بدرفتار شد و با خشونتِ برادرانش هم روبهروست. هفته ها طول کشید تا پیدایش کنم، و وقتی او را یافتم، به من گفت که بعد از شروعِ قرنطینه اوضاعش بدتر شده است. آزار و اذیت بیشتر شده است و میگوید که تلفنش را کنترل میکنند. وضعش بد بود، و آخرین باری بود که با او حرف زدم. بعد از آن دیگر تلفنش خاموش بوده است. من نگران امنیتِ جانش هستم.»