ما سعی میکنیم خودمان را «خوب» ببینیم و اصولا از این ایده که شاید درونمان تاریک باشد اجتناب میکنیم. درواقع مردم معمولا خودشان را صادق و بااخلاق میدانند و برای همین اگر ببینند کسی که شبیهِ خودشان است، «بدیهایی» هم دارد، آنوقت ممکن است معذب شوند.
اینکه شبیهِ کسی باشید که شخصیتی منفی یا بیادب یا خائن دارد، یا بهنوعی آدمِ بدیست، ناخوشایند است، چون این سوال را در ما برمیانگیزد که: چرا من باید شبیه او باشم؟ در این موارد ما ممکن است از آدمبدهایی که شبیهِ خودمان هستند اعراض کنیم. اما این نیمهٔ تاریک [همسانی با تبهکاران] شاید همیشه عاملی منفی نباشد.
این سوال برای من پیش آمده که آیا غرقشدن در دنیاهای خیالی، ما را بیشتر پذیرای تبهکارِ درونمان میکند یا نه. داستان تخیلی (بنابه تعریف) واقعیت ندارد و به همین دلیل، مردم ماجراهایی را که در واقعیت بسیار تهدیدآمیز است، در دنیای خیالی بهراحتی تجربه میکنند. ولی آیا این نوع پذیرش میتواند شامل شخصیتهای تبهکار و فاسد یا ناپسندی باشد که بهنوعی شبیه خودِ ما هستند؟ اگر داستان تخیلی بتواند ترس از تبهکارانِ شبیهِ خودمان را از بین ببرد، این به نفع ما خواهد بود چون میتوانیم با شخصیتی که به زندگی خود ما مربوط است ارتباط برقرار کنیم.
در داستان تخیلی مردم دوست دارند با شخصیتها همذاتپنداری کنند، حتی اگر آن شخصیتها تجسمِ شرارت باشند.
ما با استفاده از دادههای یک سایت سرگرمی آنلاین موسوم به کاراکتور [CharacTour]، این نظریه را آزمایش کردیم. این سایت بیش از ۳۵۰ هزار کاربر دارد و آنها میتوانند بیش از ۳۵۰۰ شخصیت پرطرفدار سینمایی و تلویزیونی و داستانی را کاوش کنند. کاراکتور همچنین با کمک سوالاتِ شخصی و نظرِ کاربران [تعداد لایکها]، شخصیتهایی را به کاربران پیشنهاد میدهد.
ما در این مطالعه، صفاتِ شخصیتیِ تبهکارانِ خیالی را با ویژگیهای شخصیتیِ طرفدارانشان مقایسه کردیم. مثلا میخواستیم بدانیم آیا تبهکاری مثل ولدمورت که شدیدا تندخوست، کاربرانِ همسانِ خود [تندخوها] را به خود جلب میکند یا از خود میراند. برخلاف نتایجِ تلویحیِ تحقیقات پیشین، ما هیچ شاهدی نیافتیم که نشان دهد افراد از تبهکارانِ همسانِ خود متنفرند ــ برعکس مطابق بررسی ما، هرچه یک تبهکار ویژگیِ مشخصی را بیشتر از خود بروز دهد، درصدِ بیشتری از هوادارانش ممکن است همان ویژگی را داشته باشند. بهعبارت دیگر، وراجترین کاربران ظاهرا جذبِ پرحرفترین تبهکاران میشوند، و کاربرانِ باهوش به تبهکارانِ باهوش جلب میشوند، و کاربرانِ تندخو به تبهکارانِ تندخو، و بقیه هم همینطور.
در تحقیق دیگری، شرکتکنندگان را در معرضِ تعدادی پرسش مرسوم قرار دادیم؛ مثلا اینکه «شخصیتِ شما به کدام حیوان شبیهتر است؟» و از این قبیل. ضمنا میزانِ ناخوشایندیِ هر سوال از شرکتکنندگان پرسیده میشد. ما دریافتیم سوالِ «کدام تبهکارِ خیالی هستید؟» کمتر از سوالِ «کدام تبهکارِ واقعی هستید؟» ناخوشایند است. حتی درمورد بدترین تبهکاران هم این تفاوت وجود داشت: سوالِ «کدام قاتلِ سریالیِ سینمایی هستید؟» کمتر از «کدام قاتلِ سریالیِ واقعی هستید؟» ناخوشایند است. این یافتهها در سازگاری با ایدهایست که میگوید، خیالیبودنِ داستانْ همسانی با تبهکاران را بیخطر میکند.
برای آزمایشِ این فرضیه ما به داوطلبان شانسِ تماشای یک فیلم جدید فرضی را دادیم که دربارهٔ شخصیتی تبهکار به نام سام بود. متعاقبا وقتی شخصیتِ سامِ تبهکار طوری توصیف میشد که شبیهِ شخصیتِ شرکتکنندهها بود، افراد بیشتر به تماشای فیلم علاقه نشان میدادند. همسانی با سامِ تبهکار، عاملی نیرومند در انتخاب فیلم بود، خواه صفاتِ مشترکِ او و شرکتکنندهها مثبت بود یا منفی! بازهم ظاهرا فضای تخیلیِ فیلم به شرکتکنندگان اجازه میداد تا با یک تبهکارِ همسانِ خود، مثل یک قهرمانْ احساسِ همذاتپنداری کنند، بدون آنکه دچار حس ناخوشایندِ پیوند با تبهکارانِ واقعی شوند.
بررسیهای ما نشان داد که وقتی پای تبهکارانِ خیالی درمیان باشد، مولفهٔ شباهتْ جاذبهٔ نیرومندیست. اما آیا همیشه اینطور است؟ آیا مواقعی هست که فرد از تبهکارانِ همسانِ خود اجتناب کند، حتی اگر خیالی باشند؟ تبهکارانِ همسان با مخاطبانْ جذابند فقط چون داستانِ تخیلیْ آنها را بیخطر میسازد. اما اگر تمایل به یک تبهکارِ خیالیْ بنابه دلیلی مخاطرهآلود شود، آن وقت چه؟ مثلا وقتی فرد زیر ذرهبینِ جامعه با آن تبهکار مواجه شود.
داستان تخیلی واقعیت ندارد و برای همین مردم ماجراهایی را که در واقعیت بسیار تهدیدآمیز است، در دنیای خیالی بهراحتی تجربه میکنند.
ما در مطالعهٔ دیگری به همین موضوع پرداختیم. وقتی شرکتکنندگان امکان داشتند که فیلمی تازه از یک تبهکار را تنهایی تماشا کنند، بیشتر ترجیح میدادند فیلمی را انتخاب کنند که تبهکارش همسانِ خودشان بود؛ که این مویدِ یافتههای قبلیِ ماست. اما وقتی قرار بود همان فیلم را همراهِ دیگران تماشا کنند ــ و احتمالِ قضاوتِ اجتماعی پیش میآمد ــ افراد بیشتر ترجیح میدادند فیلمهایی را انتخاب کنند که تبهکارش ناهمسان با خودشان باشد. این مویدِ ایدهایست که میگوید ترجیحدادنِ تبهکارانِ همسان، وابسته به این است که شباهت با آنها بیضرر نشان داده شود.
در داستان تخیلی مردم دوست دارند با شخصیتها همذاتپنداری کنند، حتی اگر آن شخصیتها تجسمِ شرارت باشند. این مطالعاتْ بینشی اولیه به ما میدهد تا دلیلِ لذتبردنِ مردم از نیمهٔ تاریکِ خودشان را دریابیم؛ اما هنوز به تحقیقات بیشتری نیاز است. مثلا تا امروز فهمیدیم که ظاهرا مردمْ تبهکارانِ همسانِ خود را به تبهکارانِ غیرهمسانِ خود ترجیح میدهند؛ اما شاید در آینده بفهمیم که آنها چهوقت تبهکاران را به «قهرمانان» ترجیح میدهند ــ یعنی چهوقتی نیمهٔ تاریکِ فرد، از نیمهٔ روشنِ او بیشتر جذابیت دارد. و شاید بفهمیم که تمایلِ ما برای دیدنِ خودمان در قالب یک تبهکار، چه تاثیری بر زندگی واقعیِ ما دارد. تمایل به تبهکارانِ همسان، بر این اساس است که آنچه در داستانِ تخیلی رخ میدهد، در دنیالی خیالی باقی میماند … اما آیا واقعا اینطور است؟ یا اینکه تمایلِ ما به دیدنِ خودمان در هیئتِ تبهکارانِ دنیای خیالی، نهایتا در دنیای واقعی هم بروز خواهد کرد؟