ادبیات، فلسفه، سیاست

em

ایلان ماسک اگر نوام چامسکی می‌خواند در توییتر بهتر عمل می‌کرد

جان شوارتز

ایلان ماسک خیال می‌کرد مدیران قبلی توییتر مشتی چپولِ فاشیست هستند که از آزادی بیان متنفرند و جهان‌بینی چپ‌زدهٔ آن‌ها به‌زودی سقوط خواهد کرد. و مطمئن بود که اگر او مدیر توییتر شود اوضاع خیلی بهتر می‌شود…

الان ماسک خیلی غیرقابل پیش‌بینی است، و با توجه به سرعت تغییرات در توییتر، زمانی که این نوشتار را می‌خوانید شاید اوضاع فرق کرده باشد. اما آن‌چه از اول قابل پیش‌بینی بود، شکنجهٔ دردناکی‌ست که ماسک حالا باید تحمل کند: هر کسی که با نقدِ چپ نسبت به رسانه‌های بزرگ آشنا بود می‌توانست این را پیش‌بینی کند. مثلا اگر ایلان ماسک کتاب «تولید رضایت» اثر ادوارد هرمان و نوام چامسکی، یا «انحصار رسانه» اثر بن باگدیکیان، یا حتی «چک برنجی» اثر آپتون سینکلر که در سال ۱۹۱۹ منتشر شد را می‌خواند، خیلی بیشتر برای توفان سهمگین توییتر آمادگی داشت.

اول آن‌که داشتن یک رسانه هزینه دارد. حتی رسانه‌های خصوصی مثل توییتر برای ادامه حیات به درآمد نیاز دارند. یک منبع احتمالی درآمد، تبلیغات است. در ۲۰۲۱ توییتر ۵ میلیارد دلار درآمد داشت که ۹۰ درصدش از تبلیغات بود. زمانی ۸۰ درصد درآمد مطبوعات از تبلیغات بود، و در برخی مطبوعات معمولا بیشتر از این و حتی تا ۹۵ درصد درآمدشان از تبلیغات بود.

چون در تجارتی مثل توییتر، مشتریان شما در واقع آگهی‌دهندگان هستند، و جلب توجه مخاطبانْ محصولی‌ست که شما تولید می‌کنید. متاسفانه، ماسک خیال می‌کرد مدیران قبلی توییتر مشتی چپولِ فاشیست هستند که از آزادی بیان متنفرند و جهان‌بینی چپ‌زدهٔ آن‌ها به‌زودی سقوط خواهد کرد. ماسک مطمئن بود که اگر او مدیر توییتر شود اوضاع خیلی بهتر می‌شود. حالا او مدیر است. و توییتر دوباره محل مجادلات سیاسی افسارگسیخته؛ بدون گاوهای مقدس، و بدون هیچ فضای امن.

اما ماسک بلافاصله با این واقعیت تلخ روبه‌رو شد که آگهی‌دهندگان از مجادلات سیاسیِ افسارگسیخته متنفرند.

تبلیغ‌کنندگان نمی‌خواهند اطرافِ جنجال‌ها باشند. اصلا نمی‌خواهند اطراف چیزهای ناراحت‌کننده و تحریک‌آمیز دیده شوند. برای همین هم تمام رسانه‌های سیاسی/خبری مشکل جذب تبلیغات دارند چون محتوای مطالب‌شان طبیعتا دوقطبی است. شما می‌توانید آگهیِ واحدی را به مخاطبانِ واحدی نشان دهید و پول بیشتری از آن دربیاورید اگر محتوای برنامه‌تان مربوط به مُد یا خانواده یا سرگرمی باشد ‌ــ‌ تا این‌که برنامه‌تان سیاسی باشد. این قانونِ اول دنیای تبلیغات است.

برای همین توییتر تا پیش از مالکیت ماسک آن طور عمل می‌کرد: نه به خاطر گرایش سیاسیِ کارکنانش، بلکه چون آگهی‌دهندگان این‌طور می‌خواهند. برای همین هم حالا تبلیغاتش شدیدا افت کرده است. همان‌طور که سینکلر صد سال پیش نوشت: «اگر روزنامه از منافع آگهی‌دهندگانِ خود محافظت نکند، آگهی‌دهندگان خودشان از منافع‌شان محافظت خواهند کرد». فقط بحثِ این نیست که مثلا کمپانی یونیلیور نمی‌خواهد تبلیغاتش کنار توییت‌های ربات‌های تُرک مبنی بر نسل‌کشیِ مجددِ ارامنه دیده شود. یا مسئله این نیست که شرکت‌ها دوست ندارند پول‌شان خرجِ شعارهای ضدخصوصی‌سازی شود. بلکه آن‌ها دنبال مخاطبی هستند که تنها چیزی که به آن فکر می‌کند این است که الان چه چیزی می‌خواهد بخرد.

حقیقت و تجارت

البته موضوع به مراتب عمیق‌تر می‌رود. ماسک چند روز پیش به آگهی‌دهندگان گفت که توییتر می‌خواهد «در تجارتِ حقیقت» فعالیت کند. اگر این هم نیت واقعی او بود ‌ــ‌ که معلوم است این‌طور نیست ‌ــ‌ این دقیقا همان کاری‌ست که آگهی‌دهندگان دوست ندارند. هر بچه‌ای که اسباب‌بازی سفینه‌های فضایی جنگ ستارگان را هدیه گرفته باشد، متوجه می‌شود که مدلِ اسباب‌بازیْ برخلافِ تبلیغاتش پرواز نمی‌کند. در واقع آگهی‌دهندگان در تجارتِ دروغ هستند.

پس هرچند ماسک درست فهمیده که آگهی‌دهندگان از آزادیِ بیان متنفرند، دلیلش را دقیقا نمی‌فهمد. برای همین سراغ دومین منبع درآمدِ ممکن رفت، یعنی: فروش اشتراک. او امیدوار است دست‌کم ۵۰ درصد درآمد توییتر از فروش اشتراک تامین شود.

ولی چرا باید کسی برای اشتراکِ توییتر پول بدهد؟ یک جواب، دیدنِ تبلیغاتِ کمتر است. ولی همان کسانی که می‌خواهند پول اشتراک بدهند ‌ــ‌ یعنی کاربران پرمصرف و پول‌خرج‌کن ‌ــ‌ قرار است مخاطبِ تبلیغاتچی‌ها هم باشند. برای همین متخصصان توییتر با بررسی آمار و ارقام به ماسک گفتند توییتر احتمالا بسیاری از مشترکان ماهانه خود و در نتیجه درآمد از دست خواهد داد.

بعد مسئله اساسی یعنی منصفانگی مطرح است. اگر بخواهید یک محیط دیجیتالِ باطراوت بسازید ‌ــ‌ چیزی که ماسک می‌خواهد ‌ــ‌ چه‌طور می‌توانید کسانی که نمی‌توانند اشتراکِ ماهانه بپردازند را حذف کنید؟ این یعنی بسیاری از کاربران توییتر در دنیا. البته می‌توانید بهای اشتراک را کم کنید، اما بعد درآمدتان از اشتراک کم می‌شود.

یک منبع نهایی درآمد برای توییتر باقی می‌ماند. جذب کمک‌های مالی. در تئوری، ماسک می‌تواند خسارت عظیم تویتر را از جیب خودش بپردازد و به تدریج تمام ۲۰۰ میلیارد دلار ثروت شخصی خود را خرج کند. به قول شخیصت اصلی فیلم «همشهری کین»: «پارسال یک میلیون دلار باختم. احتمالا امسال هم یک میلیون دلار ببازم. و احتمالا سال بعد هم یک میلیون دلار ببازم. با نرخِ یک میلیون دلار در سال، ۶۰ سال دیگه این جا رو تعطیل می‌کنم». ولی تعهدِ ماسک به آزادی بیان تا آن‌جاها پیش نخواهد رفت.

برای همین است که ماسک حالا مثل مرغِ سرکنده خود را به در و دیوار می‌زند. او خود را با شور و حراراتْ در یک معمای اساسی گفتمان سیاسی که هیچ کس نتوانسته حلش کند گرفتار کرده است. او می‌توانست از کابوس مضحک خود اجتناب کند اگر فقط چند کتاب با نگاه رادیکال به رسانه خوانده بود. اما کسانی که ثروتمندترین افراد روی زمین می‌شوند، معمولا از این کتاب‌ها نمی‌خوانند.

کمک‌های مالی دولتی

اما فقط یک راه‌حل بالقوه این‌جا وجود دارد: رسانه‌ها می‌توانند از دولت کمک مالی دریافت کنند.

از نظر برخی این شاید کاری ضد–آمریکایی به نظر برسد. اما در واقع در دهه‌های اول تاسیس آمریکا رسانه‌ها کمک‌های مالی بزرگی دریافت می‌کردند که عمدتا در قالب سوبسیدهای پُستی یا پُستِ رایگان بود. بنیان‌گذاران آمریکا نسبت به این امر تصریح داشتند. توماس جفرسون در اولین سخنرانی خود در کنگره به عنوان رئیس‌جمهور از این ایده حمایت کرد، چون به عقیده او باعث تسهیل در گردش اطلاعات می‌شود. به عقیده جیمز مدیسون هم داشتن مطبوعات آزاد، و خصوصا انتشار روزنامه‌ها در تمام کشور، در خدمتِ آزادی است. برای همین بود که گفت: «هزینهٔ تمبر بالای یک سنت، به مثابه ممنوعیت گردش اطلاعات است». مخارج کلی دولت در حمایت از روزنامه‌ها در آن زمان، معادل سالانه بیش از ۳۰ میلیارد دلار امروز بود.

شکی نیست که تمویل رسانه‌ها از سوی دولت مخاطراتی آشکار دارد. اما تکنولوژی به سطحی از پیشرفت رسیده که می‌توان تا حد زیادی جلوی آن را گرفت. یک ایده، ایده‌ای‌ست که دیوید بیکر اقتصاددادن آمریکایی مطرح کرد، که به‌طور ساده عبارتست از فروش بُن‌های ارزان و انبوه دولتی به کسانی که می‌خواهند به امور مطبوعاتی یا هنری‌ای که خودشان دوست دارند کمک مالی کنند.

اما در هر صورت باید به یاد داشته باشیم که بسیاری از افراد قبلا هم رویای ماسک را در سر داشتند و همهٔ آن‌ها با این واقعیت ناخوشایند روبه‌رو شدند. الان شاید کسی یادش نیاید، ولی جان اوکس که بخش سرمقالهٔ ویژهٔ نیویورک تایمز را راه‌اندازی کرد، ابتدا امیدوار بود این بخش را به فضایی برای مجادلهٔ سیاسی بی قید و بند تبدیل کند. او سعی کرد از افرادی مثل کورتیس لومِی و نوام چامسکی تا رابرت ولچ از موسسان جمعیت جان بیرچ و گاس هال رئیس حزب کمونیست آمریکا مطلب منتشر کند. حتی سعی کرد مادرِ توپاک شکور را استخدام کند.

ولی جواب نداد. بخش سرمقالهٔ ویژه به تدریج تحت همهٔ این فشارها تازگی خود را از دست داد. در نتیجه، سالزبرگر رئیس و ناشر روزنامه، اوکس را از کار خود برکنار کرد. احتمالا حامیان مالی توییتر در وال استریت هم دیر یا زود همان کارِ سالزبرگر را با ماسک خواهند کرد.

کتابستان

چار دختر زردشت

منیژه باختری

دموکراسی انجمنی

مهدی جامی

تاملاتی بر هیتلر

زِبستییان هفنر

دوسیه افغانستان

شاهزاده ترکی الفیصل آل سعود

نیم‌قرن مبارزه و سیاست

سمیه رامش