بریجید بروفی (۹۵-۱۹۲۵) مولف، فمینیست، منتقد، و فعال اجتماعی بریتانیایی را جزو درخشانترین و ماندگارترین چهرههای دههٔ ۱۹۶۰ دانستهاند. اخیرا، و برای اولینبار، انتشارات دانشگاه ادینبرو کتابی اختصاصی دربارۀ او منتشر کرده است باعنوانِ «بریجید بروفی: مولف، منتقد، و فعال آوانگارد.» متنِ پیشرو، گفتگوییست که ریچارد کانینگ، ویراستار این کتاب با دختر بروفی انجام داده است. کِیت لوی، دختر و تنها فرزند بروفی اکنون حافظِ میراث مادر است و این گفتگو، به مادرش، نویسندگی و تاثیرگذاری او میپردازد.
ما در آستانۀ بیستوپنجمین سالمرگ مادرتان هستیم… اما ضمنا ۶۸ سال از انتشار اولین اثر او سپری میشود، و اولینبار است که کتابی به میراثِ او اختصاص داده شده. بهنظرتان چرا این همه باید صبر میکردیم؟
واقعا مایۀ افتخار است که این کتاب امروز در دسترس قرار گرفته. ترسیم چهرهای از بروفی راحت نیست، چون او در هیچیک از مقولات شناختهشده جای نمیگیرد؛ او نابغهای نادر بود. شاید بشود گفت که او تا وقتی میتوانست، وجهۀ عمومی خود را حفظ کرد، ولی از دهۀ هشتاد به این طرف دیگر کمابیش فراموش شد. درواقع او میراثی فوقالعاده به جا گذاشته و سزاوار بازشناسیِ بیشتری است.
من همیشه به طیف وسیع علائق مادرتان، و رویکرد التقاطی او در ایفای سبک و ژانر و موضوع فکر میکنم… ما در عصری به سر میبریم که ناشرانِ اینترنتیْ اینگونه پیشبینیناپذیری را در کار مولفان خوش ندارند، چون نمیتوانند [به مخاطب] بگویند: «اگر از این خوشتان آمد، پس [باید] آن را هم بخرید…» یعنی نفعی برایشان ندارد. با وجود این، بروفی حتی در ایام جوانیاش بینهایت غیرعادی بود؛ کتابهای او همانقدر که اشتراکاتی داشتند، همگی با هم ناسازگار بودند…
قطعا او مولفانی را که به فرمولی مشخص چسبیدهاند چندان جدی نمیگرفت ــ منظور آنهاییست که یک نوع کتاب را هر سال بازتولید میکنند. در این کتابِ جدید که توسط انتشارات دانشگاه ادینبرو منتشر شده، سعی بر این بوده که طیف وسیعِ قوای عقلانیِ بروفی نشان داده شود. او به موضوعات و شخصیتهای فرهنگی گوناگونی علاقمند بود؛ و استعدادی منحصربهفرد در کار با همۀ آنها داشت، به شیوهای که با ذائقۀ او جور درمیآمد. کتابِ کودکان مینوشت، نمایشنامه مینوشت، شبنامه تهیه میکرد، رمان و ناداستان مینوشت، و هیچوقت درجا نمیزد. هر فصلِ این کتاب، به جنبهای از استعداد بروفی میپردازد. این کتاب ادای احترامیست به او.
ما بههرحال ناچاریم به مسئلۀ جنسیت هم بپردازیم. بروفی نه تنها جلوتر از زمان خود بود، که احتمالا از زمان ما هم جلوتر است! برخی فمینیستها تلاش کردهاند نوشتجات او را به سنتِ «غیرداستانی زنان» یا بهطور کلی «نوشتار زنانه» نسبت دهند. گرچه بروفی فمینیست بود، البته به سبک خودش، ولی فکر میکنید نظر او دربارۀ یک مقولۀ مشخصا زنانه چه بود؟
در مقالهای در همین کتاب بحث شده که بروفی نمیخواست خود را با هیچ جنبش رسمیای که بهنظرش مردان را تحقیر میکرد همساز کند. قطعا وقتی از نمایشنامۀ «دزد» انتقادِ شدیدی شد، او نیشِ تبعیض جنسیتی را حس کرد، و از خودش پرسید آیا از نمایشنامۀ مردها استقبال بهتری نمیشد. پس او اهداف فمینیسم را درک میکرد. ولی واقعا آثار شخصیِ بریجید بروفی را نمیشد همساز با خطوطِ جنسیتی طبقهبندی کرد، بلکه به احتمال زیادتر در مقولۀ «کتبِ ممتاز بدون احتساب جنسیتِ مولف» قرار میگرفت.
همهگیری کرونا باعث شده مدام به نقش منحصربهفرد بریجید بروفی بهعنوان بانیِ جنبش حقوق حیوانات فکر کنم. به دید من، بحثها بر سر همهگیری فعلی، حقیقتی ساده و آشکار را نادیده گرفته که بهنظرم او بهنوعی به آن اشاره کرده: اینکه کرونا هم فقط یک بیماریِ مشترکِ دیگر بین انسان و حیوان است که منشاء آن کشتارگاهها و صنایع گوشت است… بروفی موضع روشن و قاطعی دربارۀ حقوق حیوانات داشت، و زیر بار هیچ سازشی نمیرفت، درحالی که بسیاری دیگر اینطور نبودند. آیا او انسجامی تمامعیار داشت، یا فکر میکنید چون پیام اصلی جنبش حقوق حیوانات شنیده نشد، او هم متعصبتر و افراطیتر شد.
بروفی نقشی استثنایی داشت: او حقوق حیوانات را به عرصۀ عمومی کشاند؛ قبل از آن، بحث درینباره علنی نبود. مقالهای از او در ۱۹۶۵ بود که عمدا کتابِ «حقوق انسان» نوشتۀ توماس پِین را منعکس میکرد، کارگشا شد؛ بروفی در آن مقاله میگوید حیوانات حق دارند خورده نشوند. او اواخر زندگی از یک گیاهخوار معمولی به گیاهخوار مطلق (ویگان) تبدیل شد، که رژیم غذایی بسیار محدودی بود، چون آن اوایلْ غذای ویگان تقریبا ناشناخته بود. بروفی از حرکت به سمت تجاریسازیِ صنعت حیوانات اظهار تاسف میکرد، چون استثمارِ حیوانات را بدتر میکرد. از نظر او، استثمار انسانها هم همانقدر غیرقابل توجیه بود.
شما چندین نوبت مطالبی تاثیرگذار از مادر و پدرتان و نحوۀ تربیت خودتان بهطور شخصی نوشتهاید. خاطرات خودتان از آنها، چهقدر با کانونِ توجهِ منتقدان و فعالان و خوانندگان همخوانی دارد؟
عجب سوالی! بهنظرم یک بروفیِ خصوصی هم وجود داشت که از پرسناژِ عمومیِ او متمایز بود. و بهنظر من گاهی برای خوانندگان جالب است (و شاید کاربرد آکادمیک هم داشته باشد) که جنبۀ متفاوتی از شخصیت یک مولف را هم بشناسند.
کتاب اخیر که دربارۀ بروفی نوشته شده، قصد دارد به ژانرهای مختلفِ آثار او فضا بدهد… اگر محدود به ادبیات غیرداستانی او نباشید، آیا بین آثار او کتابی هست که اغلب و بیش از بقیه به آن مراجعه کنید؟ چیزی که معنای خاصی برایتان دارد؟ اگر هست، کدام، و چرا؟
بهنظرم همین کتاب اخیر، تقریبا لُب «مسئله» را ادا میکند: آثار بروفی سرشار از مطالب نیشدار، مهم، و روشنگرانه است. مثلا میتوانم به «گوشت» (۱۹۶۳) اشاره کنم، چون مارکوس خیلی مرا یاد پدر خودم میاندازد، و همچنین مقالۀ «حقوق حیوانات» که در ۱۹۶۵ نوشته شد، بسیار صریح و بهجاست، و اغلب دوباره آن را میخوانم. و بهخصوص، «توپ برفی» که در آن، نثرِ بینقص مادرمْ داستان را طوری طرح میکند که به اوجی موسیقایی میرسد.
و بهنظر شما، یک خوانندۀ تازهکار آثار بروفی باید از کجا شروع کند؟ مثلا هر نوع خوانندهای … یا خوانندهای که شاید بیش از بقیه بخواهید او را جذب کنید!
اغلب این سوال را از من میپرسند. معمولا به بقیه توصیه میکنم با «پادشاه یک کشور بارانی» شروع کنند، ولی هم لطیفهآمیز است و هم سوگواره، و هم غیرعادی زیباست. بهنظرم برای رفتن به دنیای بروفی، این کتابی عالیست.